Get Mystery Box with random crypto!

عبدالکریم سروش و فلاسفه

لوگوی کانال تلگرام soroush_philosopher — عبدالکریم سروش و فلاسفه ع
لوگوی کانال تلگرام soroush_philosopher — عبدالکریم سروش و فلاسفه
آدرس کانال: @soroush_philosopher
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.85K
توضیحات از کانال

کانالی برای آن ها که می اندیشند...
اندیشه ها و آرای دکتر عبدالکریم سروش و بزرگان عرفان و فلسفه
کانال رسمی دکتر سروش : @DrSoroush

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2021-02-03 18:40:36 ‍ از دیروز بطور عجیبی دل نگران حال مادر انصاریان بودم. طوری که به یکی از عزیزان ِ خاص که به او و دوستانشان باور دارم، پیام دادم و خواهش کردم که اگر میتوانند برای بهبود او انرژی‌های مثبت درمانگر بفرستند و دعا گویش باشند ؛ گرچه این روزها خودم بیشتر با تلقی کی‌کگور از دعا همدلم که دعا نه خدا بلکه دعا کننده را تغییر می‌دهد اما در هنگامه نزدیکی واقعه، تو چون غریقی میخواهی به هر چیزی دست یازی تا شاید مددی رسد که الغریق، یَتَشَبَّث بِکل ُ الحَشیش!
انصاریان برای برخی‌ها یک فوتبالیست،برای برخی‌ها یک بازیگر و برای برخی‌ها یک شومن خوش خنده و نیک محضر بود ؛ اوصافی که جملگی باعث میشد که دوستدار او باشند؛ و اکنون عزادارش.
اما کیست که بداند او برای مادر ِ تنهایش چه بود؟
نیما یوشیج در نامه ای به مادرش می‌نویسد : "سلام بر تو ای مادر، که امیدهایت مثل گردن‌بند به گردن من بسته شده بود." و این به گمان من واقعا وصف ِ غمینی از عموم ِ مادران است : تمام امیدهایی که بر گردن فرزند بسته شده است. گردنی که باید سرافراز بماند و نَمیرد، تا دل مادر شرحه شرحه نشود و به هزار تکه غیر قابل وصل و ترمیم، نشکند.
و اکنون چه سان آن مادر، مرگ ِ تمام این آرزوها را تحمل توانست کرد؟
چندین ساعت پیش یکی از دوستان دیالوگی از یک سریال خارجی نقل کرده بود با این مضمون که : "وقتی والدینت می‌میرند، یتیم میشوی و وقتی همسرت می‌میرد بیوه می‌شوی، اما مرگ بچه ات آنقدر هولناکه که آدمی نتوانسته است هنوز اسمی برایش اختراع کند."
اگر چنین باشد که هست، با این هولناکی، مادران فرزند از دست داده چه می‌کنند؟
ما وقتی در مرگ دیگران نظاره میکنیم، غالبا آن مرگ را واقعه ای می‌بینیم و می‌دانیم بسان هزاران واقعه ای که هر روز اتفاق می‌افتد با این اعتبار و تعبیر در ذهنمان که "کسی" مُرد. اما کیست که بداند آن یک کس، برای کسی دیگر که فقدان جگر سوز ِآن عزیز ِ از دست رفته را از اعماق رگ و استخوان خود می‌کِشد ، دقیقا چند نفر است؟؟
یک معشوق، برای عاشق هزاران تن شور است و یک پدر برای یک فرزند هزار تن دلگرمی و آرامش و یک فرزند برای یک مادر،هزار تن امید. هراکلیتوس می‌گفت " یک نفر برای من ده هزار تن است،اگر بهترین باشد." و معمولا هر پدر و مادر برای فرزندش و هر فرزند برای مادر و پدرش، "بهترین" است ؛ و کسی از اینها که دچار فقدان ابدی یکی از اینها میشود، فی الواقع، در آن ِ واحد،به این می‌ماند که فقدان هزار تن را تجربه میکند و به اندازه سوگواری برای هزار تن، ناامید، غمین، دلشکسته و مایوس میشود.

دستم برای نوشتن جمله دیگری نمی‌رود دیگر...

امین جباری
9.5K views15:40
باز کردن / نظر دهید
2021-02-03 16:21:33 ‍ و بارها شنیده ایم که گفت :
" سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند."

و من هنگامه هایی که بر این بیت تامل میکنم، درک و تلقی ام نهایتا این میشود که نکویی با عشق‌ورزی توامان است: آنکس نکوست که توان عشق‌ورزیدن دارد؛ همان عشق ورزی که نام و یاد تو ِ انسان ِ مرگ‌پذیر را، حتی از چنگال مرگ ِ روی داده که به تعبیر شاملو دستانش از ابتذال شکننده تر است، می‌رهاند و به جاودانگی پیوند می‌زند.

حافظ، در اتمسفر همین تلقی اما، حتی یک گام بلند پیش می‌نهد و حکم سعدی را گسترش داده و فتوای ِ هشدار دهنده‌ای خود را ابراز می‌نماید که:
" هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نَمُرده به فتوای من نماز کنید!"
یعنی حتی آنکس که زنده است اما تاب و توان عشق ورزی ندارد و دایر ِ وجودش را در حول دوست داشتن ِ دیگری/ان نمی‌چرخاند، در کُنه و اصل ماجرا، فی الواقع، مرده ای متحرک است که خود نیازمند نماز ِ میت است! همانا که عیسی مسیح، در سخن تابناک ِ خود در انجیل متی، آنگاه که شاگردش برای همراهی‌اش از او رخصت خواست و گفت که "سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم." پاسخ داد که : مرا پیروی کن و "بگذار مردگان، مردگان ِ خود را به خاک بسپارند!"
انسانهای به ظاهر زنده اما در باطن مرده ای که چون از عشق تهی اند، نام ِ زنده حقیقی بر آنها نتوان داد چرا که به تعبیر نیچه ای، زنده اند اما زنده زندگی نمی‌کنند.

آری عشق، به نوعی تو را در زندگی، - به معنای شاعرانه و شاملویی کلمه- "رویین‌تن" می‌کند و جاودانه ات می‌سازد، بسان آن داستان کلبه عمو تُم هریت بیچر استو، که برده سیاه پوست بر اربابی که شلاق در دست داشت و بر تن عریان او می‌کوفت گفت، تو اگر تن مرا هم بکُشی، با روح من چه خواهی کرد؟ روحی که چون عشق به آزادی دارد، آزاده است و چون تویی را توان کشتن او هرگز نیست.

اینجا اکنون، در قلب ِ تاریخ ِ دهشتناک ِ معاصر ، این ندا ، اینبار از وجود #الکسی_ناوالنی بزرگترین منتقد پوتین، علیه حاکم ِ مستبد بر می‌خیزد ؛ آن هنگام که او در دادگاهی که او را محکوم به حبس کرده است، فارغ از هیاهو و اضطراب‌ها و هراس‌های شلاق و شکنجه و حبس و مرگ، هنگامی که در جایگاه متهم ایستاده است، برای همسر ِ خود یولیا روی، شکل قلبی بر شیشه می‌کشد و با دستان خود بر سینه خود نشانش می‌دهد : که ما در گلوگاه تاریخ، فارغ از هر اتفاقی که بیفتد، چون زنده‌ایم، زنده خواهیم ماند چرا که از عشق رویین تن ایم ، و آنکه بر نهج ِ عشق نیست، ولو امروز حاکم باشد، فردای ِ تاریخ، در گرداب فنا یا بدنامی، هموست که غرقه خواهد بود.

بنظر من اگر در یک تعبیر، مردن، فراموش شدن است، الکسی ناوالنی هیچگاه نخواهد مُرد، چرا که این تصویر ، برای ثبت و "یاد آوری" همیشگی او در سینه تاریخ ، کافی است.

امین جباری
8.5K views13:21
باز کردن / نظر دهید