Get Mystery Box with random crypto!

پابلو نرودا در سال ۱۹۷۳ به شیلی بازگشت و همزمان با مرگ آزادی د | فصلنامه استارباد


پابلو نرودا در سال ۱۹۷۳ به شیلی بازگشت و همزمان با مرگ آزادی در جریان کودتای نظامی " آگوستینو پینوشه" در بیمارستانی واقع در سانتیاگو، کمی دورتر از کاخ ریاست جمهوری شیلی که توسط تانک های کودتاگران گلوله باران می شد؛ در حالی که از طرف نظامیان کودتاگر تحت نظر بود، در ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ به علت سرطان پروستات، چشم از جهان فروبست. نه روز پیش از مرگش و سه روز پس از کودتای فاشیستی، آخرین بخش از خاطرات خود را نوشت و در آن کودتای پینوشه را کودتای فاشیستی نافرجام علیه مردم شیلی خواند. مراسم بدرود با نرودا به تظاهرات گسترده مردم سانتیاگو علیه دیکتاتوری نظامی تبدیل شد.
از پابلو نرودا بیش از ۴۵ دفتر شعر در فاصله سال های ۱۹۲۳ تا ۱۹۷۴ منتشر شد. آثار و شعرهایی که پس از مرگش منتشر شد : دریا ، ناقوس ها ، ۲۰۰۰ ، سرخگل های جدا ، باغ زمستانی ، قلب زرد ، اعتراف می کنم زیسته ام( خاطرات) و کلیات آثار( ۴ جلد) می باشند.
کتاب " ۲۰۰۰ و کتاب عشق و شعرهای دیگر" با ترجمه زنده یاد " دکتر فرامرز سلیمانی" ( که تعدادی از کتاب های نرودا را ترجمه کرده بود) توسط " انتشارات آژینه" گرگان در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسید. مجموعه اشعار پابلو نرودا با ترجمه سیروس شاملو در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات نگاه به بازار آمد و کتاب" بیست شعر عاشقانه و یک سرود ناامیدی" پابلو نرودا که ام. اس. مروین از شیلیائی به انگلیسی برگردانده توسط خانم پوران کاوه در بهار ۱۴۰۱ به فارسی ترجمه و توسط انتشارات مروارید به بازار عرضه شده است.
اخیرا اشعار منتشر نشده ای از پابلو نرودا، از سوی یک مجموعه دار پیدا شده است که در سال ۱۹۶۹ نوشته شده اند.
" از نظر شخص من، من یک انسان متعهدم. تعهد من در برابر چیزی یگانه است، به نام شعر. این حس مردم دوستی، این طریقت مردم دوستی که غالبا در من و در شعرهایم دیده می شود یک حس مستقل و آزاد است؛ حسی که هرکس به هر طریق می تواند بر آن متکی باشد… از قلب سنگ و از ذات سنگی شاعر هرگز آوایی بر نمی خیزد"

" به آرامی آغاز به مردن می کنی"

به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده ی عادت خود شوی
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیز هایی که چشمانت را
به درخشش وامی دارد
و ضربان قلبت را تندتر می کنند
دوری کنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت
یا عشقت شاد نیستی
آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن.

" پابلو نرودا"
( ترجمه احمد شاملو)


" خنده تو"

نان را از من بگیر، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده ات را نه.

گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید.

از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.

عشق من ، خنده تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.

خنده تو، در پاییز
در کناره دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفراز
و در بهاران، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم
گل آبی، گل سرخ
کشورم که مرا می خواند.

بخند برشب
بر روز، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره، بر این پسربچه کمرو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.

" پابلو نرودا"
( ترجمه احمد پوری)



به یاد می آورمت همان طور که در پاییز گذشته بودی
کلاه طوسی و دلی آرام
با جنگ شعله های گرگ وُ میش در چشم هایت
و برگ های افتاده در زلال روحت

پیچیده به بازوانم همچون تاک
برگ ها همه صدای تو بودند، آهسته وُ آرامش بخش
عطشم می سوخت در آتشی از هیبت
سنبل آبیِ شیرینی، تافته بر روحم

" پابلو نرودا"
( ترجمه پوران کاوه )

@StarbaadMagazine