2022-10-24 10:09:33
قدرت ضمیر ناخودآگاه
روزی کودکی را که لوزه اش تازه جراحی شده بود به بخش آورند، پزشکان هر کاری از دستشان بر میامد انجام دادند، اما خونریزی او قطع نشد.
من هنگام معاینه زخم باز گلوی بچه، به دیگر اعضای نگران تیم جراحی ملحق شدم و سوال کردم :
آیا هنگام جراحی در اتاق عمل اتفاقی افتاده است؟
"خب، ما تازه عمل گلوی یک خانم مسن مبتلا به سرطان را تمام کرده بودیم."
" شما در آن عمل درباره چی صحبت می کردید؟"
" این آخرین عمل است، و او هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد. ضربه مهلکی است."
بلافاصله فکر جالبی به ذهنم خطور کرد، دریافتم که کودک به هنگام بیهوشی عمومی تحت تاثیر حرفهای کارکنان، درباره بیمار قبلی قرار گرفته است:
"شانس زیادی برای ماندن ندارد، در موقعیت خیلی بدی ست."
من خواستم که بچه را فورا به اتاق عمل برگردانند و به کارکنان گفتم که اینبار طور دیگری با هم گفتگو کنند.
" خدایا، این بچه کاملا صحیح و سالم به نظر می رسد. درست برخلاف خانم مسنی که قبل از او عمل جراحی داشت. گلوی این بچه کاملا سالم به نظر می رسد."
" او در یک چشم به هم زدن خوب خواهد شد، و به زودی می تواند با دوستانش بازی کند."
به این ترتیب خونریزی بند آمد و فردای آن روز کودک از بیمارستان مرخص شد.
برگرفته از خاطرات خانم دکتر ویرجینا ساتیر
(خانواده درمانگر معروف آمریکا)
@behtarinammann
5.5K views07:09
س
