در تمام عمری که از خدا گرفتهام، به جز فامیلها و جوانهایی که در فامیل از دست دادهایم، برای کسی جز شهدا گریه نکردهام. شهدا عجیب به دلم مینشینند و عجیب خداوند آنها را در دل مردم جاودانه می کند. سیدابراهیم هم از آن جنس آدمهایی بود که خداوند دوست داشت «عزیز» شود. این را جدی می گویم. اینجا تبریز است، پایتخت شمال غرب ایرانِ عزیز؛ هر شهر ایران برای یک پایتخت برای کشور است و همه در سرنوشت هم شریک هستیم. اینکه انسان در چه مرحلهای قرار است پرونده این جهانش بسته شود، به حکمت ایزد بزرگ مربوط است و ما هیچ دخل و تصرفی در این مرحله نداریم.
رشتهام تاریخ است و هر روز بدون استثنا کتاب میخوانم، به هر شکلی که بتوانم مطالعه میکنم. ما که طفلی بیش نبودیم که هواپیمای حامل فرماندهان نیروهای مسلح در سال 1360 در نزدیکی تهران به زمین خورد و بسیاری از امرای ارتش و فرماندهان سپاه به شهادت رسیدند. بعد از آن هم دیدیم که منافقان چه بلوایی از ترور در کشور بر پا کردند و خیلیها میترسیدند که نکند «همه» را ترور کنند، اما تاریخ این ملک به من ثابت کرده که روزهای بسیار بسیار سختی داشتهام که شهادت رئیس جمهور و وزیر امور خارجه پیش آن چیزی نیست جز دردی جانکاه...
خاطره رستم ایرانشهر هر روز در ذهنم مانند موجی بلند در حرکت است، خداوند به هر کس بخواهد عزت دهد، او را در مسیر خدمت و ماموریت دعوت میکند. اینها را مینویسم تا کمی خودم را آرام کنم و حالا نمیدانم شما هم با خواندن آن چه تجربهای خواهید داشت. سیدابراهیم رئیسی، عاقبت به خیر شد و رفتنش مقدمهای بر حوادث بزرگتر برای ایران ما خواهد بود. هر کدام از ما در جایگاهی که هستیم، در نقطهای که قرار داریم، در مسیری که به ما ماموریت دادهاند اگر خالصانه برای کشورمان خدمت کنیم، بدون شک در آن حوادث بزرگ با قدرت بیشتری خارج خواهیم شد.
@SyrianKhabar