Get Mystery Box with random crypto!

... به درجه ای از بیزاری رسیده بودم که خلافِ عشق برای من بی تف | نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

...
به درجه ای از بیزاری رسیده بودم که خلافِ عشق برای من بی تفاوتی نبود سکوت و سکون نبود خشم سرکشی بود که جایی برای جولان نداشت.. کنارم زنی با کسی آن طرف گوش اش صحبت می کرد که زهر را در من به شور آورده بود..عرق پیشانی اش حرکتِ تندی به سمت گونه اش داشت و با اشکهاش یکی می شد.. صدایش از فریاد به عجز رسیده بود.. پشت انگشت میانه اش یک لنگر کوچک خالکوبی کرده بود و بقیه ی انگشتها نقطه گذاشته بود سه بار پشت هم گفت لعنتی و مکث کرد بعد بلند گریه کرد..من هم گریه کردم اول آهسته بعد بلند گریه کردم، فکر کردم سورمه ام ریخته پایین، چشمم را با گوشه ی مقنعه پاک کردم ..گفت: چرا شما گریه می کنی؟
گفتم : ببخشید و قبل از مقصد پیاده شدم ، باد آدم را تکان می داد چادرم فِر می خورد و دور پام می پیچید کوله ام را دو بنده انداختم روی شانه ام.. باد بین دو کتفم نشسته بود..کمی لرز داشتم شاید چون یکدفعه خنک شده بودم از گریه سُر خورده بودم به خیابان، به پیچِ سمت کلاس رسیدم.. روی پله ها بوی سیگار پیچیده بود..گرسنه بودم صدایم ضعف کرد بیخ گلوم و آب در دهانم جمع شد.. روی پله نشستم، دستم کنارم افتاد ..
صدای خنده ی پروین بود یا نه.. یکدفعه عطرِ چای تازه آمد..بوی هِل بود بیشتر .. با غبارِ کمِ پله بلند شدم
استاد مثل دو سال قبل گفت: مونوتون نخوان تکتم
دلم می خواست سرم را روی میز بگذارم و بخوابم بعد با صدای زنگ آخر بیدار شوم و مینا بگوید خوب خوابیدی ها و یک نفس تا خانه بدوم و سارا را بغل کنم بچرخم بچرخم بعد دوست مادرم که بعد از ظهرها می آمد خانه مان بگوید دخترجان چه کار خطرناکی ..من اما از ابرها پیاده نشوم از قالی سلیمان پیاده نشوم از صدای سیما بینا پیاده نشوم بعد دراز بکشم و سقف بچرخد صدای مادرم بچرخد صدای خاله عفیفه که در مرز ترکیه مرد بچرخد و گوشم را گریه ی سارا پر کند..

گسسته شد از خویش و پیوند او
بمانده بدان گونه در بند او..

استاد گفت: سعی کن اینجا باشی
از گریه برنگشته بودم از لنگر انگشت میانه ی آن زن از صدای مادر که چیزی بخور..
به سمیرا نگاه کردم.. عکس میگیری؟

#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni