Get Mystery Box with random crypto!

‍ (...) یه مدتی بود حالم خوش نبود نمیدونم چرا اصن دست خودم ن | تعبیر خواب سماعی

‍ (...) یه مدتی بود حالم خوش نبود نمیدونم چرا اصن دست خودم نبود همش گریه ام میگرف افسرده بودم...
یشب تو خواب پیر مرده رو دیده تو چشام نگا کرد منم تو چشاش نگاه کردم ارامش عجیبی گرفتم خیلی خوب بود
یه نفر میگف بهم اون پیرمرده ممکنه جن باشه ولی از نوع خوبش
گف میخوای بهت نشون بدم چته؟
یهو یاد حرف رفیقم افتادم گفته بود اون جنه
از خواب پریدم
یه ایه الکرسی خوندم و چهارقل و صلوات گفتم خدایا من نمیخوام ببینمش میترسم اینارو بخواب من نیار.
خوابیدم دوباره دیدمش
اینبار چهره اشو نمیدیدم ولی صداشو میشنیدم
سوار یجور شبیه ماشین بودیم اون راننده بود من و یه خانم پشت نشسته بودیم
نمیدونم خانمه کی بود شبیه مادر زن داییم بود انگار مراقب من بود میخواس منو ببره خونشون
یهو بین دوتا کوه رسیدیم اقاهه گف من از رو کوه میپرم باماشین ولی تو نمیتونی باید درو باز کنی بپری پایین گفتم وای من میمیرم اگه بپرم پایین ازین ارتفاع گف نترس مراقبتم به من اعتماد کن
اومد از رو کوه بپره یهو درا باز شد منو خود به خود افتادم پایین بین دوتا کوه
اونطرف کوه یه درچوبی قدیمی و ترسناک بود و نیمه باز که از وسط در یه کوزه سوراخ سوراخ اویزون بود و خیلی ترسناک من میترسیدم نگاه کنم
یهو صدای پیرمرده اومد گفت به اون در نزدیک نشو نگاهشم نکن بهشم فکر نکن
ازین کوه بیا بالا
گفتم من نمیتونم ازین کوه بیام بالا خیلی بلنده
گف سنگ هارو بگیر اروم اروم بیا بالا من اینجا اجازه ندارم کمکت کنم خودت باید تلاش کنی
سنگ هارو گرفتم کم کم اومدم بالا...وسط کوه یهو خسته شدم گریه کردم گفتم خسته شدم نمیتونم ....گف میتونی بیا
دوباره ادامه دادم دوباره گریه ام گرف بیهوش شدم از خستگی
دوباره صدای پیرمرده اومد دخترم بلند شو یکم مونده زود باش دیر میشه ها
دوباره اومدم از کوه بالا...رسیدم بالای کوه خورشید طلوع میکرد انگار اول صب بود وقتی رسیدم بالای کوه بحدی سبک شدم گفتم اخیش خداجون شکرت...
یهو پیرمرده رو باز دیدم از دور بهم لبخند میزد و ارامش عجیبی بهم داد...

ادامه ی این خوابو فرداش دیدم!!!!!
بالای کوه که رسیده بودم
دیدم چن تا موجود عجیب غریب پایین دارن بازی میکنن انگاری بچه جن بودن!!!!
ترسیدم
پیره مرده اومد گف بیا من ببرمت مراقبتم
رفتم باهاش یجوری رد میشدیم اونا مارو نبینن
یهو یکی از اونا مارو دید اومد باهامون درگیر شه
پیرمرده یه نگا بهش کرد نمیدونم چیکار کرد اونو یهو باد برد....
بعد منو برد پشت یه تخته سنگی قایمم کرد منتظر شدیم همشون رفتن بعد بریم
وقتی رفتن بلند شدیم بریم دوباره اونی که باد برده بود ظاهر شد به پیرمرده گف یه چیزی مث اینکه بگه حسابتو میرسم گفت و پیرمرده ام یجوری رفتار میکرد انگار خیالش راحت بودانگاری به اون فهموند هیچکاری نمیتونی کنی...
بعد رفتیمو....منم از خواب بیدار شدم و بعدش اذان گفت


#پیرمرد
#جن
#سنگ
#کوه

@tabeerekhab
تعبیر خواب شما :
(برای مشاهده فایل صوتی تعبیر خواب، حتما باید تلگرام را آپدیت نمایید)