«من ز شیرینی نشینم رو تُرُش من ز بسیاریِ گفتارم خَمُش» تو مصر | تفسیر بیضوی مثنوی معنوی
«من ز شیرینی نشینم رو تُرُش من ز بسیاریِ گفتارم خَمُش»
تو مصرع اول مولانا میگه من توی ذهنم پر از چیزای شیرینه که توشون غرقم؛ ولی قیافهی کیری عبوس به خودم میگیرم تا «نامحرم» متوجه اون شیرینی نشه و مجبور نشم برای آدمایی که اینکاره نیستن حقیقتی رو برملا کنم:
تا که شیرینیِ ما از دو جهان در حجاب رو تُرُش باشد نهان
تا که در هر گوش ناید این سخُن یک همی گویم ز صد سِرّ لَدُن
قدیمیا چون بابت تولید محتوا بلیت نمیفروختن و پول نمیگرفتن، براشون مهم بوده که هر گوزویی از در نیاد تو بشینه پای حرفشون. هر کوننشوری کتابشونو نخونه. هر ننهقمری قاطی بحث و مناظره نشه. از ابن سینا بگیرید که فیلسوف کاملا عقلگرا بوده تا همین مولانا که بارها ابن سینا رو با ذکر اسم به فحش و فضاحت میکشه، همهشون گوشه و کنار بارها این تذکر مشترک رو دادن که جان مادرتون محتوای تولیدی ما رو به آدمای کیریبیری یاد ندید. بذارید برای اهلش بمونه.
اما مثل هر چیز دیگهای، تولید محتوا هم امروز تجاری شده و این یعنی مهم نیست «چه کسایی» محتوای شما رو دوست دارن، مهم اینه که «چند نفر» محتوای شما رو دوست دارن. یعنی بر خلاف دوران مولانا، هزار تا مخاطب گوزو پولسازتر از پنج تا مخاطب کاردرسته، هزار تا کامنت کسشر زیر ویدیوی یوتیوب شما پرسودتر از دو تا کامنت پرمغزه، هزار تا خریدار جوگیر کتاب چرند شما بهتر از چهارتا خوانندهی منتقد و عمیقه؛ و این یعنی همه چیز هر روز عامهپسندتر و کسشرتر میشه.
شجریان بزرگ یک بار توی مصاحبهای، در پاسخ به یه کسخلی که گفته بود «هنرمند باید ببینه مردم چی دوست دارن»، جواب داده بود (نقل به مضمون) که وظیفهی هنرمند تمکین به سلیقهی مردم نیست، بلکه ارتقای سلیقهی مردمه. تو دنیای امروز مطمئن نیستم چند درصد مردم حتی معنی این جمله رو درست بفهمن، وقتی خود کانسپت «مردمی بودن» هم از معنا افتاده و تبدیل به «تقلید هنرمند از عوام» شده. چیزی رو بگیم که تعداد بیشتری دوست دارن بشنون/بخونن/ببینن، چون اینطوری پول بیشتری ازش در میاد.
یک مفهومی هست که در انگلیسی بهش میگن authenticity. فارسیش احتمالا بشه همون «اصالت». اولین قربانی هر چیزی که تجاری و اقتصادی و فروشی میشه. یا بهتر بگم، هرچیزی که بُعد تجاری و اقتصادی و فروشیش اولویت میشه. شاید واقعا قضاوتی در مورد هنرمند یا نویسندهی تجاری هم نمیشه کرد، چون گذشتگان با تمام فقر و نداری و بگایی، ظاهرا لاکچری اینو داشتن که تولید محتوا رو به عنوان عشقشون (و نه وسیله امرار معاش) انجام بدن، و امروز این امکان برای هرکسی نیست.
اما اگه برای شما هم جالبه که بعد از پنجاه سال هنوز شنیدن آهنگ هایده میچسبه در حالی که محصول سه سال پیش فلان خوانندهی گوزو «قدیمی شده»، شعر هزار سال پیش فردوسی چشم آدمو خیس میکنه در حالی که شعر معاصرمون جوک به نظر میاد، تحلیل مولانا رو هنوز میشه جدی گرفت در حالی که دور تا دورمون عین پشگل «تحلیلگر» ریخته، دلیلش همینه که اونجاها یه چیزی هست به نام اصالت؛ تعریف دقیقش سخته، اندازهگیریش غیر ممکنه، اما هرچی هست در تونل زمان خوب دوام میاره.