توی منظومهی لیلی و مجنون، #نظامی قصهی اسیر شدن چند تا آهو به دست صیادی رو تصویر میکنه که میخواسته سرشونو ببره، مجنون میره و تلاش میکنه صیاد رو منصرف کنه:
در دام فتاده آهوئی چند
محکم شده دست و پای در بند
صیاد بدین طمع که خیزد
خون از تن آهوان بریزد
مجنون به شفاعت اسب را راند
صیاد سوار دید و درماند
مجنون تلاش میکنه پاچهخواری صیادو بکنه تا بیخیال کشتن آهوها بشه:
گفتا که به رسم دامیاری
مهمان توام بدانچه داری
دام از سر آهوان جدا کن
این یک دو رمیده را رها کن
بیجان چه کنی رمیدهای را؟
جانیست هر آفریدهای را
اما برای به رحم آوردن صیاد، مجنون (در واقع نظامی) معصومیت چشمای آهوها رو با این شیرینی خیرهکننده تصویر میکنه:
چشمش نه به چشم یار مانَد؟
رویش نه به نوبهار ماند؟
چشمی و سرینی اینچنین خوب
بر هر دو نوشته «غَیرِ مغضوب»
همین. تا همینجا فقط. چشمای بیگناه پیروز رو ببینید و این ابیات رو دوباره بخونید. فقط حیف که بر خلاف آهوای داستان نظامی، این بچه آخرش مغضوب هم شد.
@TafsireKiri