دوتا دیونه که بدناشون جا به جا شده و حالا شب عروسیشون... https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 ایلیا با لباس عروس وارد اتاق شد و با خنده گفت: - الان من باید تورو میکردم نه تو منو با حرص شلوارمو کشیدم پایین و پریدم روی تخت که ترسیده نگاهم کرد: - چ...چیکار میخوای کنی؟ نکنه میخوای چیزو کنی تو چیزم؟ https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 - لنگاتو هوا کن زود باش بینم - مایا جان شما تو بدن من هستیا؟ هی به من دستور نده همین که خواستم گازش بگیرم دستش رو مشت کرد کوبید به چیزم که چیزِ خودش میشد - کثافططططططط زدی کشتیش - بیا بکن دیگه؟ بیا بیا نترس! https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 پاهاشو برده بود هوا و هی میگفت بیا بکن دیگه، از خنده و درد داشتم میمردم - خود دانی شرتشو از تنش خارج کردم و با دیدن پشم ها فریادی کشیدم.... - مرتیکه احمق تو پشمای منو نزدی؟ https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 - هه هه نه یعنی بلد نبودم پشم خودتو بزنم - حداقل یکم حجمش رو کم میکردی لامصب انگار یه گونی پشم گوسفنده طلبکار یه لحظه نگاهم کرد و گفت: - تو چی؟ پشمای منو زدی؟ - نه نزدم تا پشمکستان بشه ها ها https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0 جررررررررر آقا فقططططططططط جرررررررررررر این دوتا بشر یعنی عالین #لینک_بعد_از_یک_ساعت_باطل_میشه 67 viewsگسترده آسمون و فروزن, 01:29