Get Mystery Box with random crypto!

دختره تو جلد پسرس،ببین چه بلاهایی که سر خونواده پسره در نمیاره | رمان تقدیر عشق

دختره تو جلد پسرس،ببین چه بلاهایی که سر خونواده پسره در نمیاره...
https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0

روی تخت دراز کشیده بودم با لباسای پوشیده که اون مردِ اومد تو یهو

-جیغغغغغغغغغ

خودشو چسبوند به در و با صدای بلند گفت:

-یا عیسی مسیح

-پدر سگ اینجا دختر خوابیده عنتر منکراتی خارجکی!

با بهت نگاهم کرد و با لحن شیطونی گفت:

-ایلیا نکنه دخملی چیقی میقی اوقلده باسی؟!

توف کردم رو زمین گفتم:

-ایران! فدای اشک و خنده ی تو!

با تعجب نگاهم کرد و گفت:

-ایقان؟

رفتم جلوش با دستم کوبیدم به چیزش که هوار کشید

-ایلیاااااااااااااااااااااا

مردک آفریقایی با این زبون حیوانانیش منو مصقره کرده به ایران میگه ایقان، ایقان بخورت تو چیزت

داشتم از طرف آشپز خونه رد میشدم که یه خانم خوشگل دیدم

-ننه! ننه های ننه بیا بزار رخسار بیریختت را ببنیم! شاید تو را هم مسدوم کردم عین شوهر افلیجت!

با صدای بلندی زدم زیر خنده که زنه با تعجب نزدیکم شد و گفت:

-وای ایلیا تو زبان مادری رو یاد گرفتی؟!

با خنده گفتم:

-آره به بابا هم تو اتاق یاد دادم

اون مرده با حرص اومد طرفم و جوری زدم جوری زدم که فک کنم عقیم شدم

-ننههههههههههههههههههه!

زنه سریع خوابوندم زمین دستش نزدیکم شلوارم اورد.....

-یا حسین!

کمر بندمو باز کرد....

-یا علی!

شلوارمو کشید پایین که جیغ بلندی کشیدم

-یا فاطمه ی زهرا بی عفت شدم!

زنه آروم گفت:

-انقدر وحشی بازی در نیار بزار ببینم چی شدی؟

مرده نشست زمین و گفت:

-منم مقدوم شدم شلوار منم در بیقار نگاه کن!

با بهت نگاهش کردم که زنه....
https://t.me/joinchat/zBCXtny-inRjNmI0
عرررررررر
از این رمانا مگه داریم
یعنی از خنده جر نخوری صلوات