Get Mystery Box with random crypto!

اشک_لبخند لینک قسمت اول https://t.me/c/1392611966/50291 #قس | محافظ کانال فال و حال

اشک_لبخند

لینک قسمت اول
https://t.me/c/1392611966/50291


#قسمت_سیصد_هشتاد_دو

مثلا ً می خواستم امروز یه روز خوب براش باشه! بهش 
خوش بگذره.. بخنده! ولی.. بازم گریه کرد.. بازم اشک 
ریخت.. بازم ناراحت شد!
- پیش م یاد دیگه.. چه می شه کرد! 
نفسی گرفتم و گفتم:
- نمی خوای بگی؟
- چی بگم؟
- اینکه الان تنها چی زی که می تونه خوشحالش کنه.. ترک 
کردن منه؟ 
یه کم تو سکوت بهم زل زد و بعد روش و برگردوند..
- نه چون.. فعلا ً تو وضعیتی نی ستی که بخوا ی ترک کنی.. 
یا حتی قولش و بدی ! ولی به محض باز کردن گچ پات.. اگه 
اقدام کنی به ترک کردن.. نه تنها هانا.. که همه رو خوشحال 
می کنی! بیشتر از همه هم خودت و..اگه.. اگه نتونم چی؟ اگه ترک کنم و.. دوباره کشی ده بشم 
سمتش چی؟ اگه وسوسه بشم چی؟ اگه.. پشیمون بشم 
چی؟
- یوسف! همچ ین چی زی محاله! تو توی شرا یطی درگیر 
اعتیاد شدی .. که هیچ کس و نداشتی.. به جز ستار! که اونم 
از این وضعیت به بدترین شکل ممکن سوء استفاده کرد.. 
الان نه تنها دیگه ستاری وجود نداره.. که اینهمه آدم دور و 
برت هست.. دو تا برادر داری که حاضرن جونشون و بدن 
برات.. یه رفیق داری که بیشتر از هرکسی بهت اعتماد داره 
و یه چ یزایی ازت دیده.. یه چی زایی از شخصی تت می دونه 
که شک نداره اگه بخوای .. اگه اراده کنی از پس هرکار ی 
برمیای .. کارایی که انجام دادنش برای هرکسی آسون 
نیست.. از همه مهمتر.. حالا دیگه هانا رو دار ی .. کسی که 
می تونه بهتری ن و مهمترین انگیزه باشه برات.. من خواهر 
خودم و می شناسم یوسف.. بی نهایت مهربونه.. انقدری که 
حتی حاضر بود با هامین.. با وجود همه کارایی که در حقشکرد.. یه رابطه خواهر برادری خوب برقرار کنه.. چون دوسش 
داشت و این و من یکی خیلی خوب فهمیدم! ولی آخرسر 
خسته شد.. ولش کرد.. مقابله به مثل کرد.. گفت چرا همش 
من باید برم سمتش.. چرا اون یه قدم به سمتم برنمی داره! 
شاید.. شاید مقایسه غلطی باشه ولی.. دلم نمی خواد هانا رو 
رابطه اش با تو هم به همین مرحله برسه.. دلم نمی خواد 
روزی بیاد که پشیمون بشه از پشت تو در اومدن پیش بابا.. 
شاید فکر کنی تو همین چهار ماه خسته شده ولی.. هنوز 
خیلی مونده تا پشیمونی.. 
هنوز انقدر غ یرت داره که تمام قد جلوی هرکسی که بخواد 
تصمیمش و ز یر سوال ببره وایسته.. این و دیشب.. با 
چشمای خودم دیدم! ولی.. خب اونم آدمه.. سنی نداره.. 
بالاخره کم می اره! نذار کار به جایی برسه.. که تو به جای 
نگه داشتن هانا تو زندگیت.. واسه برگردوندنش به زندگیت.. 
مجبور بشی ترک کنی!
با توقف ماشین جلوی در خونه امون.. سرم و برگردوندم و 
زل زدم بهش.. پس.. همایونم داشت به اون روزی فکر می 
کرد که حنا ساز رفتن کوک کنه!
پس.. از نظر اونم.. این قضیه انقدری محال و غیر ممکن به 
نظر نمی رسید و بالاخره یه روزی صبرش لبری ز می شد از 
زندگی با من.. 
درسته که حق داشت ولی.. اون لحظه ای که توی تبریز.. 
توی ماشینم نشسته بودیم.. بهم گفت حاضره من و با همی ن 
شرایط قبول کنه.. بهم گفت که نمی خواد من و از دست 
بده و دلش نم ی خواد تا آخر عمرش مال من باشه.. حرفی 
از اینکه این قول و قرارا.. فقط چهار پنج ماه دووم داره نزده 
بود.. 
یعنی حنا چه انتظاری از زندگ ی با من.. با یه آدم معتاد 
داشت.. که من نتونسته بودم برآورده اش کنم!منی که داشتم شب و روز تلاشم و می کردم واسه فراهم 
کردن راحت یش.. منی که حتی نذاشتم یه بار مواد کشیدنم 
و ببینه.. چیکار باید می کردم که نکردم؟ 
اصلا ً.. اصلا ً مگه قرار بود با ترک کردن من چی عوض بشه 
که حنا رو دلخوش کنه به این زندگی؟ بازم من همین آدم 
بودم.. با همین روحیه رو به افسردگی.. با همی ن توانایی هام 
تو کشیدن طرح و پول درآوردن.. منی که حتی یه قرون هم 
بابت مواد مصرف یم پول نمی دادم و هرچی درمیاوردم خرج 
زندگی مشترکمون می کردم.. چه جوری باید باور می کردم 
که بعد از ترک کردنم.. همه چ ی از این رو به اون رو می شه 
و حنا انگیزه پی دا می کنه واسه ادامه؟!
نمی دونم.. سخت بود فکر کردن به اینکه.. درد اصلی حنا 
چیه؟ از زندگی با یه معتاد خسته شده.. یا از من؟
×××××
بعد از آرایشی که به اصرار آیگل رو صورتم نشوندم تا هم 
خودم روحیه بگ یرم و هم یوسفی که داشت زودتر از موعد
مرخص می شد و می اومد خونه حالش با دی دنم خوب شه..
یه نگاه تو آینه به خودم انداختم و فکر کردم به اینکه یوسف
واقعاً با این چند قلم رنگ و لعاب روی صورتم می خواد
حالش خوب بشه؟
یعنی این غم لونه کرده توی چشمام و نمی بینه.. یعنی نمی
فهمه تا چه حد دارم رو به افسردگی می رم با این اتفاقات
پشت سر همی که فقط و فقط باعث پسرفت کردنمون توی
زندگی و رابطه می شه!


توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#اشک_لبخند هر روزساعت۱۱ و ۶ عصر در کانال قرار داده میشود.
@taghdir1