Get Mystery Box with random crypto!

شلّاق زدنِ آدمیان بر خود محمدباقر تاج الدین داستایفسکی در | در جستجوی حقیقت

شلّاق زدنِ آدمیان بر خود

محمدباقر تاج الدین

داستایفسکی در رمان مشهور و خواندنی "برادران کارامازوف" آورده است که:«اربابان به شلّاق زدن روستاییان پایان داده اند اما بسیار عجیب است که روستاییان دست از شلّاق زدن خودشان برنمی دارند». این موضوعی که داستایفسکی بیان کرده در واقع سخنی روان شناسانه است و پرده از نوعی سنخ روانی انسان ها بر می دارد که طی آن به سرکوب کردن نیازهای خود می پردازند بی آن که دلایل قانع کننده و منطقی ای ارائه دهند. به دیگر سخن این موضوع بیان سخت گیری انسان ها با خودشان نیز می تواند باشد که مبتنی بر چنین اقدامی انواع موانع و محدودیت ها را برای خود ایجاد می کنند و در نتیجه دچار انواع درد و رنج ها نیز می شوند.

دقت در این بحث نشان می دهد که بسیاری از انسان ها بدون دلایل عقلی و علمی و فقط مبتنی بر برخی چارچوب های نادرست فرهنگی ای که در آن زیسته اند و مبتنی بر باورهای نادرستی که با خود دارند جسم و روان خود را به غُل و زنجیر می کشند و درد و رنج های بیهوده ای بر خود روا می دارند. برای مثال در فرهنگ سنتی ایرانی بسیاری از ایرانیان خندیدن را نوعی گناه تلقی می کردند و باور خطایی در ذهن شان نقش بسته بود که بیش تر باید گریست تا خندید و معتقد بودند که از پسِ هر خنده ای بدبختی و گرفتاری ای نیز پدید خواهد آمد!!! و این چنین بود که شادی را برای خود ممنوع کرده بودند و با گریه و زاری بیهوده فقط درد و رنج های بیش تری می بردند.

نکتۀ بسیار مهم در این زمینه این است که بسیاری از انسان ها در فرهنگ های بسته همواره می پندارند که در درجۀ نخست دست تقدیر و در درجۀ دوم حکومت آن ها را به چنین روز تیره و تاری انداخته و نقش خود را به طور کامل در این میان به دست فراموشی می سپارند. از سوی دیگر می توان گفت که اساساً نوع و میزان معرفت و آگاهی هر ملتی تعیین کنندۀ سرنوشت و آیندۀ آن ملت است و از این منظر ایرانیان اگر چه در دوره هایی از تاریخ خویش خوش درخشیدند اما در مقاطعی دیگر از تاریخ نه تنها خوش ندرخشیدند بلکه تحت سیطرۀ جهل به ویژه جهل مقدّس و انواع خرافات قرار گرفتند و با افتادن در چنین کج راهه ای آیندۀ خود و نسل های بعدی را با تباهی و بدبختی رقم زدند.

مسأله از این قرار است که ذهنیت و معرفتی که هر ملتی از خود و جهان پیرامون دارد می تواند نقشی بسزا در شکل گیری وضع و حال آنان داشته باشد(نقش تأثیرگذار باور و آگاهی بر رفتار و کنش که به نظر می رسد اصلی مهم در روان شناسی باشد). به عنوان مثال ملتی که باور تقدیرگرایانه داشته باشد و خود را اسیر و مقهور دست تقدیر بداند همواره در کنجی می نشیند و تنها نظاره گر تاریخ و حوادث می شود و بالعکس ملتی که تقدیرگرا نبوده و خود را محور تحولات این جهان می داند بدیهی و روشن است که تاریخ را نیز می سازد حتی اگر کاملاً بر مرادش نباشد. شوربختانه این که ملت ایران در تاریخ پر فراز و نشیب خویش بیش تر با جهل و خرافات آن هم جهل مقدس زیسته است و چنین زیست جهان نامطلوبی به طور دقیق ناشی از ذهنیت و معرفت سراسر ناقص و کج و مُعوَجی بوده که در ذهن و ضمیر او نقش بسته بود.

ایرانیان قرن ها گرفتار در چرخۀ شومی شده بودند که یک سرِ آن در چنبرۀ قدرت های استبدادی بود که نتیجه اَش یأس و نا امیدی و حرمان و سرِ دیگرِ آن دل سپردن به باورها و افکار غیر عقلانی و غیر منطقی ای که چونان شلّاق زهرآلود و دردناکی بود که بر جسم و روان شان زخم های کاری می زد و آنان را از هرچه تفکر کردن، اندیشیدن و نقد کردن بازمی داشت. طُرفَه آن که ملت ایران در دوره های تاریخی گذشته برای رهایی از چنین وضعیت اسف بار و تیره و تاری که برای خود رقم زده بود تنها کاری که می کرد دست به اتوپیاسازی دروغین می زد و دل به اسطوره ها می بست تا شاید راه نجاتی پیدا شود و افسوس که هرگز چنین نشد!!!

دلیل چنین وضع بغرنجی بیش از آن که ریشه در شرایط اقلیمی، جغرافیایی و شرایط سیاسی و اقتصادی داشته باشد ریشه در شرایط فرهنگی و وضع فکری و ذهنی مردمان این سرزمین داشت و چون معرفت و آگاهی منطقی و عقلانی ای در بین آنان شکل نگرفته بود راه رهایی ای نیز پیدا نشده بود. اکنون نیز راه رهایی ما ایرانیان از شرایط بغرنج فعلی در اندیشگی و تفکرمان ریشه دارد و تا اقدامی اساسی و بنیانی برای پالودن ذهنیت های غیرمنطقی، خرافی، پارادوکسیکال و دُن کیشوت وار خویش نکنیم هیچ امیدی به رهایی نخواهد بود.


@tajeddin_mohammadbagher