Get Mystery Box with random crypto!

(ادامه از پست پیشین...) نخست‌وزیری انگلیس‌دوست منصوب کند (نُح | تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

(ادامه از پست پیشین...)

نخست‌وزیری انگلیس‌دوست منصوب کند (نُحاس پاشا). در هند با جناح چندرا بوس مبارزه کرد و در ایران هم همه می‌دانیم چه کرد.

اما ببینیم واکنش ایران به کودتای عراق چه بود. چند افسر بلندپایۀ عراقی که به «مربع طلایی» (المربع الذهبی) معروف بودند، به همراه رشید عالی گیلانی، نخست‌وزیر سابق و آلمانی‌دوست عراق، در فروردین ۱۳۲۰ کودتا کردند و دولت را در دست گرفتند. آن زمان، مفتی بیت‌المقدس، امین الحسینی نیز در عراق به سر می‌برد و حامی کودتاگران بود. از چند سال پیش از آن، فلسطینی‌ها علیه یهودیان مهاجر و بریتانیایی‌ها در فلسطین قیام کرده بودند. اما این قیام سرکوب شد و امین الحسینی، رهبر قیام، به عراق گریخته بود و خود شخصاً رابط کودتاگران عراقی و آلمان بود. اما هیتلر در کمک‌رسانی به متحدان عراقی خود آن‌قدر تعلل کرد که بریتانیا موفق شد با اعزام نیرو فراوان عراقی‌ها را شکست دهد. (برخی تاریخ‌نگاران این تعلل هیتلر را یکی از خطاهای بزرگ او می‌دانند، اما واقعیت این است که هیتلر برای ملت‌های جهان‌سوم تره خُرد نمی‌کرد.)

بریتانیا برای سرکوب عراقی‌ها از هند نیرو به بصره برد. عراق و آلمان دو درخواست حیاتی از ایران کردند که ایران هر دو را رد کرد: اول درخواست کردند ایران اروندرود/شط‌العرب را به روی نیروهای انگلیسی بیندد و دوم اینکه آلمان از ایران درخواست کرد به هواپیماهایش در موصل بنزین بدهد. ایران هر دو درخواست را به این عنوان که نقض بی‌طرفی ایران است رد کرد. به هر روی با تعلل آلمان، کودتاگران شکست خوردند و سران کودتا (گیلانی، الحسینی و جمعی از افسران) از مرز خسروی به ایران گریختند و پس از رسیدن به کرمانشاه درخواست پناهندگی دادند. با ورود آن‌ها به ایران نگرانی شاه بیشتر شد، اما به مقامات توصیه کرد جوری رفتار کنند که «گزک دست بریتانیایی‌ها ندهند». ترتیباتی داده شد تا عراقی‌ها اواسط خرداد به تهران منتقل شدند و در هتل فردوسی اقامت داده شدند. شاه دستور داده بود همۀ هزینه‌هایشان را دولت تقبل کند. فقط قرار شد مراقبت کنند تا عراقی‌ها با سفارت‌های آلمان، ژاپن و ایتالیا تماس نگیرند. سرپاس مختاری، رئیس شهربانی مقتدری که همۀ دولتمردان ایرانی را زیرنظر داشت و استاد کارهای امنیتی بود، این مشکل را به شیوۀ خودش حل کرد: شماری از کارآگاهان ادارۀ پلیس را به عنوان خدمتکاران هتل فردوسی به کار گمارد تا رفت‌وآمد عراقی‌ها را زیر نظر داشته باشد.

رشید عالی گیلانی و امین الحسینی هر دو می‌خواستند هر چه زودتر از ایران بروند. برای این مقصود باید به ترکیه می‌رفتند. از مقامات ایرانی درخواست کردند اجازه دهند به ترکیه روند (تا از آنجا خود را به آلمان رسانند). ترکیه پس از تعلل فراوان با درخواست گیلانی موافقت کرد، اما مفتی اعظم بیت‌المقدس ماند و بسیار بی‌تاب رفتن بود. پیش از آنکه سرنوشت عجیب او را بگویم، خوب است خاطره‌ای را از قول او تعریف کنم. امین الحسینی تعریف می‌کرد که نیروهای عراقی پس از کودتا سفارت بریتانیا در بغداد را محاصره کردند و حساب می‌کردند به زودی آذوقۀ انگلیسی‌ها تمام می‌شود و مجبور می‌شوند بیرون بیایند. اما چند هفته گذشت و کسی از سفارت بیرون نیامد! اول گمان کرده بودند چقدر این بریتانیایی‌ها خویشتندار و مقاومند! اما بعداً متوجه شدند انگلیسی‌ها قبلاً فکر اینجا را کرده بودند و با حفر تونل‌های زیرزمینی به یکی از خانه‌های بیرون رفت‌وآمد داشتند...

برگردیم به امین الحسینی... پس از رفتن گیلانی به ترکیه، ناگهان خبر آمد امین‌الحسینی در هتل فردوسی نیست و گم شده است! رضاشاه از این مسئله بسیار عصبانی بود. هر چه گشتند او را نیافتند. بعدها خبر آمد که امین‌الحسینی را در ترکیه دیده‌اند! چند سال بعد امین‌الحسینی جایی تعریف کرده بود که از هتل فردوسی فرار کرده و به سفارت ژاپن رفته بود و با کمک آن‌ها پنهانی به ترکیه گریخته بود. هر دوی این دولتمردان، تا آخر جنگ، برای پیروزی آلمان با جان و دل تلاش کردند.

به هر روی، رفتار ایران در جریان کودتای عراق بهترین شاهد بر این مدعاست که ایران در رعایت بی‌طرفی دقت و وسواس فراوانی داشت. و اصلاً وضعیت ایران از زمانی بحرانی شد که آلمان چند هفته بعد از این رخداد به شوروی حمله کرد... با هر کیلومتر پیشروی آلمان به سوی قفقاز، درستی سیاستِ بی‌طرفیِ ایران عیان‌تر و رفتار بریتانیا عصبی‌تر و هیستریک‌تر می‌شد. دیگر نمی‌شد ایران بی‌طرف را تحمل کرد. اگر کسی بگوید ایران از اول جنگ باید طرف متفقین را می‌گرفت، صرفاً دارد طبقِ قاعدۀ «معما چو حل گشت آسان شود»، نظر می‌دهد!

پی‌نوشت: جواد عامری در زمان این رخدادها کفیل وزارت خارجۀ ایران بود. ماجرای فرار کودتاگران عراقی را او در خاطرات ارزشمند خود شرح داده است. بنگرید به هوشنگ عامری، از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی، خاطرات میرزا جواد خان عامری، ص ۱۴۸-۱۶۰.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی