Get Mystery Box with random crypto!

تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی ت
لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
آدرس کانال: @tarikhandishi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 86.11K
توضیحات از کانال

ایدئولوژی‌، اندیشه و تاریخ سیاسی
مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر
برخی کتاب‌ها:
عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر (سه جلد)
فاشیسم و کاپیتالیسم
نظریه‌های فاشیسم
جنبشهای فاشیستی
لیبرالیسم
بوروکراسی
اینستاگرام
https://instagram.com/tarikhandishii

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2024-04-29 22:26:54 (ادامه از پست پیشین)

اساساً یکی از فعالیت‌های اصلی کنفدراسیون در تمام این سال‌ها «دفاع» بود؛ دفاع از مخالفان حکومت شاه که در داخل بازداشت می‌شدند. کمیته‌های دفاعِ کنفدراسیون توانایی بسیج گستردۀ نیرو و جذب کمک خارجی برای دفاع از متهمان سیاسی در ایران را داشت. بهترین وکلای اروپا و آمریکا را ترغیب می‌کرد به پرونده‌هایشان رسیدگی کنند. حالا در فرانسه دو تن از افراد کنفدراسیون بازداشت شده بودند و مشخص بود کنفدراسیون اگر می‌توانست فرانسه را علیه پلیس این کشور بسیج می‌کرد ــ و می‌توان گفت واقعاً کرد! جدای از اینکه اعتراضات گسترده‌ای در نقاط مختلف جهان برپا کرد. فقط در تظاهرات هیوستون آمریکا بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ نفر بازداشت شدند که این نشان می‌دهد چه غوغایی شده بود. در فرانسه نیز اعتراضات شدیدی شکل گرفت، اما کارت اصلی چیز دیگری بود.

بی‌درنگ کمیته‌ای از چهره‌های بارز فرانسه برای حمایت از نادر اسکویی و محمدرضا تکبیری تشکیل شد. ریاست کمیته با که بود؟ وُلتر زمان، ژان‌ـ‌پل سارتر. از چهره‌های هنری، ایو مونتان، خواننده و بازیگر نامدار فرانسوی در کمیته حضور داشت، و از چهره‌های سیاسی، فرانسوی میتران، به کمک این دو جوان ایرانی شتافت؛ همان رهبر حزب سوسیالیست فرانسه که بعدها چهارده سال (۱۹۸۱-۱۹۹۵) رئیس‌جمهور فرانسه بود (طولانی‌ترین دوران ریاست‌جمهوری فرانسه متعلق به اوست). وقتی چنین کمیتۀ نیرومندی از سارتر تا میتران برای دفاع از دو دانشجوی ایرانی تشکیل می‌شود، طبیعی است که بهترین وکلای فرانسه هم به کمک می‌آیند؛ آن‌هم با هزینۀ شخصی از جیب خودشان.

هیچ بعید نیست که پلیس فرانسه از ساواک ایران در این پرونده کمک و حتی خط گرفته باشد. اینکه این کمک و خط‌دهی چقدر بوده است قابل تشخیص نیست (دست‌کم من اطلاعی ندارم)، اما این پرونده را پلیس فرانسه پیش می‌برد. در نهایت پلیس فرانسه نتوانست اتهام خود را اثبات کند و پس از مدت نسبتاً کوتاهی (یک ماه) متهمان آزاد شدند. این هم بعید نیست که این ترور را همان چریک‌های شهری فرانسوی مرتکب شده باشند ــ گرچه در این هم تردیدی نیست که عناصری در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی با چریک‌های تمام جهان ارتباط داشتند، از آمریکای جنوبی تا اروپا.

اما یک چیز مسلم است و آن اینکه فارغ از واقعیت و حقیقت، کسی مانند سارتر که پیش‌تر با دانشجویان و کنشگران سیاسی ایران ارتباط کاملی برقرار کرده بود، بی‌درنگ و بدون هیچ اطلاعی از پرونده حاضر بود نام و توان خود را برای کمک به این دانشجویان چپ ایرانی بسیج کند. البته این سال‌های نیمۀ اول دهۀ ۱۹۷۰ مصادف بود با سال‌هایی که ساتر از مائوئیست‌ها دفاع می‌کرد و از قضا در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیز در آن سال‌ها یک جناح مائوئیست قوی حضور داشت. به هر روی به نظر آنچه برای خود ولتر زمان اهمیت نداشت نفس ترور بود، زیرا احتمالاً در نظر سارتر نیز مانند فرانکفورتی‌ها این نوع خشونت چون در خدمت تفسیر چپ‌گرایانه از تاریخ بود، خشونت بدی نبود.

داستان ترور کاووسی و مداخلۀ سارتر و آن کمیتۀ شخصیت‌های بلندپایه نمای خوبی از همکاری چپ جهانی با چپ‌های ایرانی را نشان می‌دهد؛ در روزگاری که امروز بسیاری از آن فاصله گرفته‌ایم و خاطرۀ کمرنگی از آن باقی مانده و به همین دلیل تحریف آن هم آسان است. اما در این میان، آنچه باز لبخندی بر لب می‌نشاند، پیگیری سرنوشت نادر اسکویی است. اسکویی مانند اکثر دانشجویان کنفدراسیون در بحبوحۀ انقلاب به ایران آمد ــ و البته مانند اغلب این دانشجویان چند سالی بیشتر در ایران نماند. او حتی در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی از طرف یک ائتلاف بزرگ چپ (جبهۀ دموکراتیک ملی) نامزد شد و همزمان روزنامه‌ای نیز منتشر می‌کرد. اما به زودی از ایران رفت ــ برای همیشه. از آن پس خبری از او نیست تا حدود سی سال بعد که مشاور ارشد سنتکام می‌شود؛ سرفرماندهی ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا. گویا از آن اسکویی جوانِ ضدامپریالیست دیگر خبری نبود و خود او مشاور ارتشِ امپریالیسم شده بود. البته هیچ عجیب نیست، بلکه اگر فردی در شصت‌سالگی افکار دهۀ بیست‌ زندگی‌اش را حفظ کرده باشد عجیب ــ و خطرناک ــ است.

پی‌نوشت:
یک: نادر اسکویی در مصاحبه با بنیاد تاریخ شفاهی ایران بی‌گناهی خود را توضیح می‌دهد.
دو: برای آشنایی بیشتر با کنفدراسیون بنگرید به کتاب کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج ۵۷-۱۳۳۲، افشین متین، ترجمۀ ارسطو آذری. اساسنامه و منشور که در متن ذکر شد در صفحات ۴۱۲ تا ۴۲۴ آمده است.


مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
18.4K viewsمهدی تدینی, 19:26
باز کردن / نظر دهید
2024-04-29 22:26:54 «ژان‌ـ‌پل سارتر، نادر و محمدرضا»


وقتی فرانسه در جریان جنبش دانشجوییِ ۱۹۶۸ در غلیان بود و فشار بر دولتِ ژنرال دوگل ــ این قهرمان جنگ جهانی دوم و دولتمرد بزرگ فرانسه ــ به اوج خود رسیده بود، پیشنهاد دادند ژان‌ـ‌پل سارتر، اندیشمندی که فانوس دریایی دانشجویانِ چپ بود، بازداشت شود. ژنرال دوگل حکم خود را چونان تیغ گیوتین بر بحث فرو آورد و «نه»ی محکمی را به زبانی استعاری بیان کرد؛ گفت: «وُلتر را بازداشت نمی‌کنند». این گفتۀ دوگل جایگاهِ آن زمان سارتر را به ما که بیش از نیم قرن از آن روزگار گذشته‌ایم نشان می‌دهد. به گمانم این آشنایی مقدمۀ خوبی برای روایت داستان نادر و محمدرضاست که زیر چتر حمایت سارترِ چریک‌دوست از مزایای دنیای آزادِ آن زمان بهره بردند.

در آبان ۱۳۵۵ صدای گلوله در خیابان‌های پاریس پیچید و همایون کیکاووسی، رایزن سفارت ایران در پاریس، بر زمین افتاد. دو نفر کیکاووسی را ترور کردند. ضاربان هنگام فرار با یک مأمور پلیس فرانسه نیز درگیر شدند و او را هم به شدت مجروح کردند. دو گلوله به شکم و سینۀ کیکاووسی اصابت کرد و او را به بیمارستان منتقل کردند. کیکاووسی «رایزن سفارت» نامیده می‌شد اما بعید نبود فردی امنیتی باشد. درست است که بریگادهای سرخ ــ یعنی چریک‌های کمونیست اروپایی ــ در فرانسه، ایتالیا و آلمان فعالیت‌های تروریستی گسترده‌ای داشتند، اما چون یک ایرانی ترور شده بود، ظن نخست به فعالان ایرانی می‌رفت.

«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور» که محتوای آن از نامش پیداست، در همان روز ترور در پاریس کنگره‌ای داشت. کنفدراسیون دانشجویان یکی از پدیده‌های سیاسی عجیب در تاریخ ایران است. بعید است دربارۀ این کنگره مطالعه و تحقیق کنید و از تشکیلات، انرژی و نیروی خارق‌العادۀ نهفته در آن شگفت‌زده نشوید. می‌کوشم در آینده‌ای نزدیک گفتارهای مفصلی دربارۀ کنفدراسیون انجام دهم و بهتر است بحث مفصل بماند برای بعد. اما در اینجا فقط باید سوگیری سیاسی کنفدراسیون را بدانیم.

کنگرۀ اول کنفدراسیون دانشجویان سال ۱۳۴۰ در لندن برگزار شده بود و تا انقلاب ۵۷ هر سال کنگرۀ سالانه در شهرهای مختلف برگزار می‌کرد (روی هم شانزده کنگره برگزار شد). هستۀ اول پایه‌گذاران کنگره به حزب توده نزدیک بودند، اما خیلی زود جوانانی که خود را «جبهۀ ملی اروپا» می‌نامیدند ــ یعنی رهپویان جوان مصدق در اروپا ــ کنگره را کم‌وبیش تصاحب کردند. البته تسلط آنها نیز از سال سوم و چهارم رو به افول نهاد و فضای کنفدراسیون دائم چپ و چپ‌تر؛ مملو از انواع گروه‌های کمونیستی‌ـ‌مائوئیستیِ علاقه‌مند به مشی مسلحانه که برای نزدیکی به چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق در ایران سر و دست می‌شکستند. البته آن جناحِ «جبهۀ ملیِ» هم از جبهه ملی داخل ایران مستقل شده بود و تمایلات شدید چپ و مسلحانه داشت و برای گرفتن کمک به سوی مقامات الجزایر و مصر و عراق دست دراز می‌کرد. برای اینکه این چپ‌رویِ کنفدراسیون را به خوبی درک کنیم، کافی است اساسنامۀ کنفدراسیون (صادره در ۱۳۴۰) را با «منشور کنفدراسیون جهانی» (صادره در ۱۳۵۴) مقایسه کنیم. اساسنامه بیشتر به امور صنفی‌ـ‌دانشجویی نظر دارد و صرفاً بر «قانون‌اساسی» ایران و حقوق بشر تأکید می‌کند، اما منشوری که چهارده سال بعد صادر شد، منحصر می‌شود به واژگانی چون امپریالیسم، استبداد، ارتجاع، خلق‌ها و سرنگونی سلطنت. برگردیم به فرانسه در آبان ۱۳۵۵...

پس از ترور کیکاووسی شماری از همین دانشجویان را بازداشت کردند. از میان آنها، نادر اسکویی که رئیس فدراسیون دانشجویان آمریکا بود و به عنوان دبیر کنگره به پاریس آمده بود، و جوان دیگری به نام محمدرضا تکبیری از سوی پلیس فرانسه متهم به این ترور شدند. اُسکویی در منزلِ کاظم کردوانی، رئیس فدراسیون دانشجویان فرانسه (برادر همان پرویز کردوانی، جغرافیدان معروف)، ساکن بود و محمدرضا تکبیری نیز همخانۀ کردوانی بود. وقتی خبر بازداشت این دو تن و اتهام واردشده به آنها منتشر شد، در کمتر از ۲۴ ساعت مشخص شد کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران چه توانایی‌هایی داشت!

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
18.1K viewsمهدی تدینی, 19:26
باز کردن / نظر دهید
2024-04-02 21:46:51 پیمایشی دربارۀ تصورات اقتصادی مردم ایران ــ سوسیال یا لیبرال؟

این همان پیمایشی است که به بررسی تفکرات و تصورات اقتصادی مردم ایران می‌پردازد. به همۀ کسانی که دغدغۀ سیاسی دارند توصیه می‌کنم اعداد و ارقام این پیمایش را بررسی کنند تا ذهنیت روشن‌تری نسبت به تفکرات اقتصادی عموم مردم ایران داشته باشند. هنوز راه زیادی مانده است تا بتوان جلوی «رویافروشی» به مردم را گرفت، گرچه نقاط امیدوارکننده‌ای هم وجود دارد.

کسی که کار سیاسی می‌کند، اندیشۀ سیاسی دارد، دغدغۀ اجتماعی دارد، اما خود تفکر اقتصادی روشنی ندارد، صرفاً وقت خود و دیگران را می‌گیرد. چپ و راست، سوسیال و لیبرال، دعواهای نظری نیست، بلکه بنیادهای سرنوشت ما و ایران را می‌سازد. پس همه، با هر شغل و حرفه، با هر تخصص و دغدغه نیازمند کسب بینش اقتصادی روشنیم.

تحلیلم دربارۀ تصورات اقتصادی مردم را در گفتگویی با دوست عزیزم جناب میرزایی در اکوایران بیان کردم که در این فایل می‌توانید ببینید و بشنوید: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
19.5K viewsمهدی تدینی, edited  18:46
باز کردن / نظر دهید
2024-04-02 21:38:40 «هزینه‌های آزادی»

می‌دانستید ۹۰ درصد ایرانیان تمایل دارند دولت مالیات «کمتر» بگیرد؟ اما در عین حال ۷۰ درصد مردم معتقدند همۀ مدارس باید دولتی باشد! آن ایدۀ لیبرال دربارۀ مالیات، چگونه با این نگاه سوسیالیستی یا سوسیال دربارۀ مدارس می‌تواند سازگار باشد؟

بین ۶۰ تا بالای ۷۰ درصد مردم معتقدند دولت باید قیمت‌گذاری کند، از مسکن و دارو تا نان، انرژی. عجیب‌تر اینکه جامعۀ ایران همچنان دلبستۀ مفاهیمی چون «خودکفایی»‌ست. کافی است مفهوم خودکفایی را به غرور ملی‌شان ربط دهید تا اکثراً بگویند «بهتر است همه‌چیز را خودمان تولید کنیم». البته همین مردم چون چوب خودروی داخلی را خورده‌اند، اگر زیرکانه‌تر از آنها بپرسید: بهتر نیست کالاهای باکیفیت‌تر را وارد کنیم؟ اکثراً جواب خواهند داد «بله، بهتر است!»

این ارقام را بر اساس یک پیمایش بیان کردم (این پیمایش را اینجا بخوانید). در گفتگویی با جناب میرزایی در اکوایران به بررسی تصورات اقتصادی ایرانیان پرداختم. جان کلامم به «هشدار» گذشت. بخش بزرگی از مردم در اقتصاد بلندنظرتر شده‌اند، اما هنوز می‌توان به مردم رویاهای شیرین فروخت.

نسخۀ تصویری: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
15.2K viewsمهدی تدینی, edited  18:38
باز کردن / نظر دهید
2024-04-02 21:38:29
«هزینه‌های آزادی»

می‌دانستید ۹۰ درصد ایرانیان تمایل دارند دولت مالیات «کمتر» بگیرد؟ اما در عین حال ۷۰ درصد مردم معتقدند همۀ مدارس باید دولتی باشد! آن ایدۀ لیبرال دربارۀ مالیات، چگونه با این نگاه سوسیالیستی یا سوسیال دربارۀ مدارس می‌تواند سازگار باشد؟

بین ۶۰ تا بالای ۷۰ درصد مردم معتقدند دولت باید قیمت‌گذاری کند، از مسکن و دارو تا نان، انرژی. عجیب‌تر اینکه جامعۀ ایران همچنان دلبستۀ مفاهیمی چون «خودکفایی»‌ست. کافی است مفهوم خودکفایی را به غرور ملی‌شان ربط دهید تا اکثراً بگویند «بهتر است همه‌چیز را خودمان تولید کنیم». البته همین مردم چون چوب خودروی داخلی را خورده‌اند، اگر زیرکانه‌تر از آنها بپرسید: بهتر نیست کالاهای باکیفیت‌تر را وارد کنیم؟ اکثراً جواب خواهند داد «بله، بهتر است!»

این ارقام را بر اساس یک پیمایش بیان کردم (این پیمایش را اینجا بخوانید). در گفتگویی با جناب میرزایی در اکوایران به بررسی تصورات اقتصادی ایرانیان پرداختم. جان کلامم به «هشدار» گذشت. بخش بزرگی از مردم در اقتصاد بلندنظرتر شده‌اند، اما هنوز می‌توان به مردم رویاهای شیرین فروخت.

نسخۀ صوتی: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
20.4K viewsمهدی تدینی, edited  18:38
باز کردن / نظر دهید
2024-03-14 20:46:58 ‌‌«گریز از مرگ»

تماشای فیلم «درس‌های فارسی»؛ ساختۀ وادیم پرلمان (در پیوست)


برتری انسان بر جانوران این است که «مرگ‌آگاه» است؛ می‌داند سرانجام روزی می‌میرد و این آگاهی ناخودآگاهِ انسان را رقم می‌زند، زیرا انسان فقط می‌داند می‌میرد، اما نمی‌داند این پایان چه روزی است. انسان هیچ‌گاه نتوانست مرگ را بپذیرد، زیرا تابع حیات زیست‌شناختی خود است و بندبند وجودش بر اساس زنده‌ماندن ترسیم شده است و این زندگی‌خواهی زیست‌شناختی را به ساحت روانی‌اش نیز منتقل کرد. روح و عالِم الوهی پاسخ انسان به مرگ بود. انسان در طبیعت نتوانست بر مرگ غلبه کند، اما در عالم روح این فناپذیری را جبران کرد و در آنجا خود را «نامیرا» ساخت. پس گریز از مرگ در سرشت انسان است. حتی اگر به اردوگاه مرگ برود؛ حتی اگر روبروی جوخۀ اعدام بایستد. فیلمی هم که در پیوست این نوشتار می‌بینید روایت مرگ‌گریزی است.

جوانی یهودی، زیر دست سربازان اس‌اس در آستانۀ مرگ است، اما برای اینکه گلوله‌ای بر شقیقه‌اش شلیک نکنند، ادعا می‌کند ایرانی است.

جوان یهودی: خواهش می‌کنم... من یهودی نیستم. من ایرانی؟
افسر اول: ایرانی؟
جوان یهودی: بله، ایرانی‌ام...
افسر دوم: شلیک نکن، شلیک نکن...

و این‌چنین داستان آغاز می‌شود. از قضا آن افسران دوم مطلع است که یکی از فرماندهانش در اردوگاه دنبال یک فرد ایرانی می‌گردد و برای آن جایزۀ خوبی هم وعده داده است؛ نه یک شخص ایرانی خاص، بلکه فقط ایرانی باشد و فارسی بداند. همین فارسی‌دانی جان آن اسیر را «فعلاً» نجات می‌دهد. اما کسی نمی‌داند فرد ایرانی چه شکلی است و فارسی چه زبانی است. جوان را به اردوگاه می‌برند و این‌چنین هزارتوی ذهنی‌ـ‌زبانی پیچیده و پراضطرابی برای فرار از مرگ از دریچۀ زبان آغاز می‌شود. زبان دالانی امن برای این جوانِ «ایرانی» ایجاد می‌کند ــ کُریدورِ حیاتی. در اطرافش دیگرانی می‌آیند و می‌روند؛ نه به خانه، بلکه به وادی مرگ. دلهره‌ای مدام وجود او را فرا گرفته است؛ این حفاظ زبانی کِی از تن او باز می‌شود؛ کِی زمین زیر پای او نیز دهان باز می‌کند و مانند دیگران به دنیای مردگان سقوط می‌کند؟

اما دیری نمی‌پاید که این گریز از مرگ از نفس می‌افتد. حقیرانه به نظر می‌رسد؛ بزدلانه. هر گریخته‌ای یک روز از گریختن خسته می‎‌شود و تن دادن به آروارۀ مرگ را بر فرار از تاریکی ترجیح می‌دهد. مگر فرق من با کسانی که در این آروارۀ بی‌رحم دریده می‌شوند چیست؟

این فیلم (محصول ۲۰۲۰) پنجمین کار وادیم پرلمان است؛ کارگردان یهودی‌تبار اکراینی‌ـ‌کانادایی. پرلمان در نخستین فیلمش ــ «خانۀ از شن و مه» ــ به سراغ شخصیت‌های ایرانی آمده بود و داستان مردی را روایت کرده بود که در پی انقلاب به آمریکا گریخته بودند. و در این فیلم نیز بر اساس داستانی از ولفگانگ کولهازه، نویسندۀ آلمانی، «فارسی» را محور داستان خود قرار داده‌ است ــ فارسی که چه عرض کنم...

اردوگاه، اسارت، بی‌پناهی در برابر قدرت بی‌رحم، نابینایی تقدیر، عریانی انسان، جنگ، آوارگی و هر نوع مواجهۀ بی‌واسطه با مرگ همیشه دربردارندۀ استعاره‌های عمیق و تأمل‌برانگیزی دربارۀ زندگی است. دقیقاً این استعاره به ما یادآوری می‌کند برای زنده ماندن به «انگیزه» نیاز نداریم، بلکه زندگی خود انگیزه است؛ خود توجیه زندگی است. گناهِ ناتوانی ما در کشف زیستن را نباید به پای زندگی نوشت. عادی‌ترین و روزمره‌ترین کارهایی که در طول شبانه‌روز انجام می‌دهیم در واقع تلاش برای زنده‌ماندن است، و این واقعیت فراموش‌شده را در چنین استعاره‌های هولناکی بازمی‌یابیم.

مهدی تدینی

#فیلم_سینمایی، #فیلم،


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
22.7K viewsپیوست, 17:46
باز کردن / نظر دهید
2024-03-11 22:42:20 کتاب «جنگ جهانی اول» منتشر شد

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خاکستر جنگ جهانی اول برخاسته است. عمارت کهن دنیای قدیم در جنگ جهانی اول سوخت و در پاییز ۱۹۱۸ در خود فروریخت و قرن نوزدهم با هجده سال تأخیر برای همیشه به تاریخ پیوست. در کتاب جنگ جهانی اول، اثر تاریخ‌نگار آلمانی، زونکه نایتسل، کم‌وبیش به طور مختصر و از زاویۀ دید آلمان جنگ جهانی اول را شرح داده است.

این کتاب نهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که به لطف و همت نشر پارسه منتشر می‌کنم. این مجلد از این رو در این مجموعه لازم بوده است که «عمقی تاریخی» به مباحث نظریِ ما در این مجموعه می‌‎بخشد. برای فهم فاشیسم (که یکی از ارکان مباحث ایدئولوژی‌پژوهانۀ ماست)، آشنایی با جنگ جهانی اول به عنوان زهدانی که فاشیسم از درون آن زاده شد، ضروری است.

در این پست پی‌دی‌افِ سی صفحۀ اول کتاب را می‌توانید مطالعه بفرمایید. و برای تهیۀ کتاب هم می‌توانید به این لینک مراجعه بفرمایید: «جنگ جهانی اول ـــ بنوبوک»

#معرفی_کتاب
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
24.6K viewsمهدی تدینی, edited  19:42
باز کردن / نظر دهید
2024-03-11 22:42:08
کتاب «جنگ جهانی اول» منتشر شد

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خاکستر جنگ جهانی اول برخاسته است. عمارت کهن دنیای قدیم در جنگ جهانی اول سوخت و در پاییز ۱۹۱۸ در خود فروریخت و قرن نوزدهم با هجده سال تأخیر برای همیشه به تاریخ پیوست. در کتاب جنگ جهانی اول، اثر تاریخ‌نگار آلمانی، زونکه نایتسل، کم‌وبیش به طور مختصر و از زاویۀ دید آلمان جنگ جهانی اول را شرح داده است.

این کتاب نهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که به لطف و همت نشر پارسه منتشر می‌کنم. این مجلد از این رو در این مجموعه لازم بوده است که «عمقی تاریخی» به مباحث نظریِ ما در این مجموعه می‌‎بخشد. برای فهم فاشیسم (که یکی از ارکان مباحث ایدئولوژی‌پژوهانۀ ماست)، آشنایی با جنگ جهانی اول به عنوان زهدانی که فاشیسم از درون آن زاده شد، ضروری است.

در پست بعدی پی‌دی‌افِ سی صفحۀ اول کتاب را می‌توانید مطالعه بفرمایید. و برای تهیۀ کتاب هم می‌توانید به این لینک مراجعه بفرمایید: «جنگ جهانی اول ـــ بنوبوک»

#معرفی_کتاب
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
22.0K viewsمهدی تدینی, edited  19:42
باز کردن / نظر دهید
2024-03-03 12:47:47 پیامی از طرف ما که نماینده‌ای در مجلس نداریم


حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، پردیس و اسلامشهر ۷ میلیون و ۷۷۵ هزار واجد شرایط رأی دادن دارد.

طبق اعلام نتایج اولیه انتخابات‌ مجلس در این حوزه انتخابیه، نفر اول ۵۴۵,۸۰۵ و نفر پانزدهم ۲۷۵,۷۶۰ رأی آورده است.

یعنی نفر اول تا پانزدهم بین ۳,۵ تا ۷ درصد رأی واجدان شرایط را به دست آوردند. بنابراین میانگین آرای ۱۵ نفر اول تهران به زور به ۵ درصد می‌رسد (نفرات بعدی که قطعا زیر ۵ درصد است و در نتیجه میانگین کل حدود ۳ تا ۴ درصد خواهد بود).

این افراد راه‌یافته به مجلس، از فردا با داشتن رأی کمتر از ۵ درصد از مردم تهران، خود را نماینده "مردم تهران" می‌دانند و با این پشتوانه ناچیز قرار است جای مردم حرف بزنند و تصمیم بگیرند؛ بحث کنند و قانون تصویب کنند؛ برای سیاست داخلی و خارجی تصمیم بگیرند؛ دربارهٔ زندگی، معیشت، اقتصاد، فرهنگ و همه‌چیز نظر دهند.

کار ما از نقد و تحلیل گذشته است. هیچ چیز نیاز به توضیح ندارد. حتی نقد این وضعیت سابیدن بیهوده کلمات است. فقط خواستم به افراد این فهرست برنده یادآوری کنم، در ایاب و ذهاب به مجلس، پشتوانه زیر پنج درصد فراموش نشود!

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
34.4K viewsمهدی تدینی, edited  09:47
باز کردن / نظر دهید
2024-02-14 21:02:57
جمعه و شنبه، بیست‌وهفتم و بیست‌وهشتم بهمن، دو نشست در شهر رشت در خدمت سرورانم هستم.

زمان، مکان و موضوع نشست در پوسترها قید شده است.


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
20.7K viewsمهدی تدینی, 18:02
باز کردن / نظر دهید