Get Mystery Box with random crypto!

تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی ت
لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
آدرس کانال: @tarikhandishi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 86.23K
توضیحات از کانال

ایدئولوژی‌، اندیشه و تاریخ سیاسی
مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر
برخی کتاب‌ها:
عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر (سه جلد)
فاشیسم و کاپیتالیسم
نظریه‌های فاشیسم
جنبشهای فاشیستی
لیبرالیسم
بوروکراسی
اینستاگرام
https://instagram.com/tarikhandishii

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 23

2022-07-29 12:45:17
«روشنفکران ضدلیبرال»

با آقای دکتر مرتضی مردیهای عزیز، گفتگویی زنده در اینستاگرام دربارۀ رویکرد روشنفکران دربارۀ لیبرالیسم داشتم که فایل تصویری آن را در این پست می‌توانید ببینید.

فایل صوتی این گفتگو را هم در این پست می‌توانید بشنوید: «فایل صوتی گفتگو با دکتر مردیها»

همچنین برای پیگیری گفتارهای لایو صفحۀ اینستاگرام بنده را پیگیری کنید: «آدرس صفحۀ اینستاگرام»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
12.0K viewsمهدی تدینی, edited  09:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 20:55:58 (ادامه از پست پیشین...)

در واقع این قانونی بود که انگار فقط برای یک گروه وضع شده بود... برای همان آقای سرکردۀ مافیا که در سال‌های دهۀ ۱۹۲۰ رفته‌رفته برای خود شبکه‌ای تبهکاری زیر پوست شهر تنیده بود. قانون ممنوعیت الکل خواست پرهیزکاران و خداترسان بود، اما برنده‌اش آل‌کاپون‌ها و شبکه‌های مافیایی بودند! این قانون برای پسر خجالتیِ تبهکار ما موهبتی الهی بود! به حکم و خواست جماعت‌های پرهیزکار و خداترسی که می‌خواستند قوانین پرهیزکارانۀ جماعت‌های خود را در کل جامعۀ آمریکا پیاده کنند، ناگهان دست ده‌ها میلیون آمریکایی از الکل کوتاه شده بود ــ آن‌هم یک‌شبه! طبعاً چنین قانونی پشتوانۀ اجتماعی لازم را نداشت و نمی‌توانست داشته باشد!

آل‌کاپون در ظاهر امر سمسار بود؛ مبلمان خرید و فروش می‌کرد؛ حتی کارت ویزیت داشت. اما در پس این مبلمان شبکۀ بزرگ تبهکاری پیشاپیش آماده بود تا اینک با توجه به ممنوعیت الکل یک چرخش مالی بزرگ برای خود و مردانش رقم بزند. شبکه‌های مافیا و خلافکار که پیش‌تر تِرن‌اُوِر نسبتاً ناچیزی داشتند، اکنون با دست گرفتن قاچاق الکل به امپراتوران زیرزمینی تبدیل شدند. در برابر این حجم عظیم تولید، توزیع و مصرف قاچاق فقط چند هزار نیرو برای اجرا و نظارت بر قانون ممنوعیت حضور داشتند که حقوق ماهیانه‌شان پول توجیبیِ پادوهای امثال آل‌کاپون بود.

هیچ‌کدام از آن اتفاق‌های مثبتی که پرهیزکاران و خیرخواهان انتظارش را داشتند رخ نداد! بارهای مخفی بی‌سروصدایی در سرتاسر آمریکا شکل گرفت ــ به نام اسپیک‌ایزی (speakeasy) ــ که پاتوق میگساری‌ها بود و تعداد آن‌ها نیز دو برابر تعداد بارهای تا پیش از ممنوعیت بود. عملاً هر کس هر زمان می‌خواست، دسترسی به الکل داشت ــ خب فقط باید چند سِنت بیش‌تر می‌داد که راضی بود و حلال‌واری حساب می‌شد! زیرا به هر حال قاچاقچیان بابت این پِیک‌های همه‌جا آماده زحمت کشیده بودند. کوبا ــ جایی که آل‌کاپون ویلای بزرگی داشت ــ به یکی از نقاط اصلی قاچاق الکل تبدیل شد. از آن‌جا که پول زیادی به چرخش مالی تبهکاری راه یافت، شبکه‌های تبهکار بزرگ‌تر و پرکارتر شدند و از جهت مالی می‌توانستند بزرگ‌ترین و بلندپایه‌ترین مأموران را بخرند یا جابجا کنند و با این چرخش مالی می‌توانستند وارد کارهای سالم هم بشوند. پول را از میگساری مردم درمی‌آوردند و سرمایه‌گذاری را جای مشروع می‌کردند. دولت و جامعۀ آمریکا سنگی در چاه انداخته بود که نمی‌توانست خود آن را از چاه درآورد. انگار این چاه فقط عمیق‌ و عمیق‌تر می‌شد. هیچ یک از شاخص‌های اجتماعیِ مرتبط با مصرف الکل نیز بهبود نیافت ــ که همه‌چیز بدتر هم شد.

رفته‌رفته این قانون به تصمیمی نامحبوب در جامعۀ آمریکا تبدیل شد و در سال ۱۹۳۳ مجالس قانونگذاران آمریکایی یکی یکی آن را بدون جدل چندانی برداشتند. چند ایالتی هم که مقاومت می‌کردند چند سال بعد به قافلۀ نادمان پیوستند.... دولت‌ها می‌توانند هر قانونی را که دوست دارند بگذارند، اما در نهایت نمی‌توانند سبک زندگی مردم را در بلندمدت تعیین یا عوض کنند. سبک زندگی منوط به باور و عقاید فرد است. جبر هم که معروف است که همیشه در جهت عکس عقاید عمومی عمل می‌کند. قانونی که برای اجرا نیاز به نظارت دائم داشته باشد، عملاً قانونی شکست‌خورده است؛ فقط خطی بر دفتری موریانه‌خورده است. حتی بزرگ‌ترین دولت با درازترین بازوان، فقط می‌تواند بر درصد کوچکی از زندگی مردم نظارت کند. حکمرانی موفق منوط به رعایت عقاید شهروندان است، وگرنه زور بیهوده است؛ زوری که یک روز دیگر جواب نمی‌دهد.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
18.2K viewsمهدی تدینی, edited  17:55
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 20:55:58 «ممنوعیت الکل در آمریکا»


بعید است خلافکاری را پیدا کنیم که فراز و فرودی تأمل‌برانگیز چون آل‌کاپون داشته باشد... آن مرد ایتالیایی‌تبار آمریکایی، با چهره‌ای نجیب و مهربان که بسیار مدعی بود دوستدار مردم است. مادرش هفت پسر و دو دختر به دنیا آورده بود و آلفونس ــ یا همان آل‌کاپون مخوف ــ از ابتدا پسری سر‌به‌زیر بود که فقط گاه تعادلش را از دست می‌داد. محال بود کسی در چهارده‌سالگی آن هیولای مهربانِ بیست سال بعد را در خطوط چهره و گردن کج آلفونسِ سربه‌زیر پیدا کند. «کازا نوسترا»، شعبه‌ای بزرگ و چندشاخه از مافیای ایتالیا بود که رفته‌رفته با مهاجرت ایتالیایی‌ها به آمریکا در ایالات متحد پا گرفته بود. آل‌کاپون سردستۀ یکی از همین گروه‌ها بود که در شیکاگو اوج گرفت و به شهرتی جهانی رسید... بگذارید یک سکانس از این رومانس خون‌آلود را با هم ببینیم...

چهاردهم فوریۀ ۱۹۲۹ بود. چهار نفر از اعضای کاپون که دو نفرشان هم لباس پلیس پوشیده بودند، وارد گاراژی در خیابان کلارک در شیکاگو شدند. این گاراژ مقر تجارت مشروبات الکلیِ یکی از گروه‌های رقیب بود ــ راستی اصلاً این سطرها را می‌نویسم تا دربارۀ دوران ممنوعیت الکل در آمریکا صحبت کنم. از این لحظه به بعد همه‌چیز مانند فیلم‌های گنگستریِ استاندارد بود؛ نه! در واقع، آنچه رخ داد یک صحنۀ گنگستری واقعی بود که از روی آن فیلم‌های تبهکاری ساخته شده است... رگبار مسلسل‌ها بلند شد و پیکر اعضای باند رقیب آبکش می‌شد... مردان یکی یکی، پیش از آن‌که فرصت کنند هفت‌تیر بکشند، نشانه بگیرند و مقاومتی بکنند، در خون خود می‌غلتیدند. دنیای تبهکاران دنیای مهربانی نیست؛ هرچند رهبر مخفی آن آل‌کاپون باشد، چهره‌اش به پدرهای روحانی بماند و بسیار دوست داشته باشد مردمداری کند و برای فقرا رستوران‌های رایگان بزند... پول این عیاری‌ها را اول باید از خون رقبا صید کرد.

این پیش‌پرده‌ای است برای بحثی که می‌خواهم مختصر و مفید مروری بر آن کنم؛ به عنوان یکی از مهم‌ترین و جالب‌ترین فصل‌های تاریخ معاصر آمریکا. می‌دانستید در گذشته‌ای نه‌چندان دور در همین ایالات متحد آمریکای خودمان برای چندین سال تولید، توزیع و مصرف الکل‌ ممنوع بود؟ آن هم در نامنتظره‌ترین سال‌ها! نه در قرن هجدهم و نوزدهم! بلکه در یک‌سوم ابتدایی قرن بیستم؛ یعنی درست در سال‌هایی که حتی کشورهای عقب‌مانده جهشی را در مسیر مدرنیته و سکولاریسم تجربه می‌کردند؛ برای مثال درست در زمانی که همه از دهۀ طلایی ۱۹۲۰ در آلمان سخن می‌گویند که دوران انواع آزادی‌های سیاسی و اجتماعی است! آری، در این سال‌ها، محافظه‌کاران آمریکایی پس از حدود نیم قرن سرانجام توانستند قانون ممنوعیت الکل را وارد قانون‌اساسی فدرال کنند. برای بسیاری در جهان مایۀ شگفتی بود... مگر چه اتفاق خاصی افتاده است که آمریکایی‌ها پس از چند سده که از پیدایش ایالات متحد آمریکا می‌گذرد، یادشان افتاده است شرب الکل زیانبار و ممنوع است؟!

از ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ (برابر با ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۲ شمسی) به موجب مادۀ الحاقی هجدهم به قانون‌اساسی آمریکا، تولید، توزیع و مصرف الکل در سرتاسر آمریکا ممنوع شد. این قانون البته به یک جنبش اجتماعی نیرومند در پرهیز از الکل اتکا داشت که ریشه‌های چندین دهه‌ای داشت. همه‌چیز بسیار آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها... مشکل‌هایی که نفس چنین قانونی را به شدت زیر سوال می‌برد و به نتایجی معکوس منجر شده بود.

اجرای چنین قانونی به سطح عظیمی از نظارت دولتی و قضایی نیاز داشت که آمریکایی‌ها آن را در خواب هم نمی‌دیدند! خاص‌ترین ویژگی دولت آمریکا این بود که به سنت لیبرالیسم توانسته بود دولت و میزان مداخلۀ دولت در زندگی اجتماعی را محدود نگاه دارد و به عبارتی «دولت را کوچک» نگاه دارد؛ چه از جهت قوانین اجتماعی و چه از جهت مقررات اقتصادی. دولت آمریکا همان به اصطلاح «دولت پاسبان شب» بود که ضدلیبرال‌ها مسخره‌اش می‌کردند ــ دولتی که به بیان استعاری فقط به گزمه می‌ماند تا کسی در تاریکی و مه از دیوار کسی بالا نرود. نظارت بازو و نیروی اجرایی و قضایی می‌طلبد. تصویب یک قانون در سنا و مجالس ایالتی، فقط نوشتن صورت‌مسئله است! حالا چه کسی می‌خواهد آمریکای عظیم و بی‌انتها را که برای خود قاره‌ای است با ده‌ها هزار کیلومتر مرز زمینی و دریایی و هوایی و ده‌ها هزار ساحل و رودخانه کنترل کند؟


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
13.4K viewsمهدی تدینی, edited  17:55
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 21:06:36
«روشنفکران ضدلیبرال»

پنجشنبه شب افتخار دارم در خدمت دکتر مرتضی مردیهای عزیز باشم تا دربارۀ سنت لیبرالیسم‌ستیزی در میان روشنفکران و نویسندگان ایرانی با ایشان گفتگو کنم.

برای مشاهدۀ این گفتگو به صفحۀ اینستاگرام بنده مراجعه بفرمایید: آدرس صفحۀ اینستاگرام

#گفتار_لایو #لیبرالیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
17.9K viewsمهدی تدینی, 18:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 22:18:25
"زن در عصر رستاخیز"

مستند ده‌دقیقه‌ای "زن در عصر رستاخیز" دربارهٔ حضور نسل اول زنان در مشاغل سنگین، فنی و مهندسی است

لحن مستند ایدئولوژیک و ساخته‌ای سفارشی و حکومتی است، از این نقیصه که بگذریم، مصاحبه‌ها و نکات جالبی در فیلم گفته می‌شود و تصاویر کمیابی هم دست بیننده را می‌گیرد.

دعوت می‌کنم این مستند را ببینید، به ویژه به دلیل نکاتی که این نسل نخست زنان شاغل و کارآفرین از تجربیات خود می گویند.

#مستند #جنبش_زنان

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
21.4K viewsمهدی تدینی, edited  19:18
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 19:59:01 (ادامه از پست پیشین...)


اما اصلاً بگذارید مسئله را قدری پایه‌ای‌تر بررسی کنیم. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید (یعنی بهمن ۱۳۱۱ که هفتمین سال سلطنت رضاشاه بود). در این مورد به شدت نیاز است تاریخ آلمان در سال‌های منتهی به ظهور هیتلر را بشناسیم. پیش از هیتلر در آلمان یک نظام جمهوری برقرار بود ــ موسوم به جمهوری وایمار ــ که اتفاقاً بسیار می‌کوشید بخشی از جهان غرب باشد. هیچ‌کس! بی‌اغراق هیچ‌کس در اروپا تا یکی دو سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر فکرش را نمی‌کرد فردی به نام هیتلر در آلمان به قدرت خواهد رسید. صعود حزب هیتلر برق‌آسا و نامنتظره بود. حزب هیتلر در عرض سه سال از هیچ به اوج رسید (پس از بحران جهانی اقتصاد در ۱۹۲۹). حزب او در عرض دو سال آرای خود را از یک میلیون به بیش از سیزده میلیون رساند! فقط در عرض دو سال! اما حتی وقتی رأی یک‌سوم مردم آلمان را داشت، حتی برای خود آلمانی‌ها باورش سخت بود که هیتلر صدراعظم شود، چه رسد به این‌که بخواهد جمهوری را برچیند، نوعی نظام توتالیتر و به شدت جنگ‌طلب ایجاد کند.

پس، اول این‌که در هفت سال اول رضاشاه اصلاً هیتلری وجود نداشت! یک جمهوری بسیار دموکراتیک و بسیار غربی و بی‌آزار در آلمان وجود داشت که حتی به شوروی کمونیست هم کمک فنی می‎کرد. در همین زمان بود که رابطۀ ایران و آلمان گسترش یافت. پس از به قدرت رسیدن هیتلر هم مناسبات دنیا به هم نخورد. از زمان به قدرت رسیدن او تا شروع جنگ شش سال فاصله است. تا شب جنگ حتی خود انگلیسی‌ها، روس‌ها و فرانسوی‌ها می‌کوشیدند با امتیاز دادن به هیتلر جلوی جنگ را بگیرند. اگر شوروی از رابطۀ عادی و فنی ایران و آلمان خشمگین بود، پیش‌تر باید توضیح می‌داد چگونه خودش در آستانۀ حملۀ آلمان به لهستان با آلمان پیمان بست و به هیتلر برای حمله به لهستان چراغ سبز نشان داد؟!

بنابراین، سیاست ایران چه پیش و چه پس از شروع جنگ جهانی در قبال آلمان سیاستی بسیار معقول بود ــ حال بگذریم از این‌که رضاشاه اتفاقاً یک بار سر یک مقاله که در روزنامه‌ای محلی در آلمان منتشر شده بود، حاضر بود روابط ایران و آلمان را کاملاً قطع کند! (داستانش را بعدها می‌گویم.) مشکل بریتانیا و شوروی با ایران از زمانی شروع شد که آلمان به خود شوروی حمله کرد و برق‌آسا به سوی شرق پیشروی کرد و به مرزهای ایران نزدیک شد! از این لحظه همه‌چیز عوض شد. اگر دقیقاً بخواهید بدانید ایران تاوان چه غفلتی را داد، جواب اینجاست: سرعت تحولات تندتر از چیزی بود که ایران بتواند خود را با آن هماهنگ کند. ایران باید جوری رفتار می‌کرد که اگر آلمان پیروز می‌شد (و در قفقاز به مرزهای ایران می‌رسید)، به ایران به عنوان کشوری بی‌طرف بنگرد؛ همان‌طور که نباید چنان به آلمان نزدیک می‌شد که بریتانیا و شوروی حس کنند ایران به آن‌ها خیانت کرده است.

شوروی و انگلستان انتظار داشتند ایران سریع آلمانی‌ها را از ایران اخراج کند، زیرا به گمانشان این آلمانی‌ها علیه آن‌ها کارهایی مخفیانه انجام می‌دهند. حتی می‌ترسیدند آلمانی‌ها با نظامیان ایرانی رابطه برقرار کنند و شاه را با کودتا سرنگون کنند (اتفاقی که در عراق به رهبری رشید عالی گیلانی رخ داد، اما شکست خورد؛ رشید عالی به ایران گریخت و تحت نظر دولت بود تا از ایران به آلمان رفت). اما جدای از این‌که ایران از جهت فنی به آلمانی‌های حاضر در ایران نیاز داشت، شاه فکر می‌کرد اخراج شتابزدۀ آلمانی‌ها نقض بی‌طرفی ایران است و باعث نابودی رابطۀ ایران و آلمان می‌شود. هر چه آلمان در قفقاز بیش‌تر پیشروی می‌کرد، سیاست بی‌طرفی ایران معقول‌تر به نظر می‌رسید و بریتانیا و شوروی خشمگین‌تر و هیستریک‌تر رفتار می‌کردند. رضاشاه در نهایت با خروج آلمانی‌ها موافقت کرد، اما دیگر دیر شده بود و کاسۀ صبر متفقین لبریز شده بود. آن‌ها در واقع بی‌طرفی ایران را نمی‌توانستند تحمل کنند...

پی‌نوشت:
داده‌های ضدونقیض در این باره بسیار است، مهم جمع‌بندی این‌همه داده است. انور خامه‌ای در جلد دوم «سال‌های پرآشوب» (انتشارات فرزان روز، ۱۳۷۸) مرور خوبی بر اسناد و روایت‌ها کرده که می‌توانید به آن مراجعه کنید. خامه‌ای یکی از پدران حزب توده است، اما در این کتاب بسیار بی‌طرفانه و پژوهشگرانه روایت‌ها را مرور کرده و او نیز به همین نتیجه‌ای که گفتم رسیده است. دربارۀ تاریخ آلمان در سال‌های منتهی به حکومت هیتلر نیز می‌توانید به یکی از کتاب‌های بنده با عنوان «دموکراسی بدون دموکرات‌ها؟» (نوشتۀ هِندریک تُس) مراجعه کنید.

مهدی تدینی

همچنین پیشنهاد می‌کنم بنگرید به این پست: «دالان ایران، پل پیروزی»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
24.0K viewsمهدی تدینی, edited  16:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 19:59:01 «رضاشاه و معضل ظهور هیتلر»

در باب اشغال کشور از سوی متفقین و برکناری رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰


در شهریور ۱۳۲۰ جنگ جهانی دوم دامان ایران را گرفت: کشور اشغال شد و رضاشاه برکنار شد. بی‌تردید یکی از خطیرترین و دردناک‌ترین دوران‌های ایران در تاریخ معاصر، همین اشغال ایران و پیامدهای آن است. چرا ایران اشغال شد؟ چرا بالاترین مقام کشور ــ و نخست‌وزیر (علی منصور) و وزرای او ــ برکنار شدند؟ در این نوشتار می‌خواهم به یکی از باورهای رایج اما نادرست در این باره بپردازم.

می‌گویند: «رضاشاه طرفدار آلمان و هیتلر بود، به همین دلیل انگلیسی‌ها ناراحت شدند و کشور را اشغال کردند». همین ادعا گاه به شیوۀ ملایم‌تری چنین بیان می‌شود: «شاه به طور پنهانی با آلمانی‌ها همدلی داشت و همین باعث رنجش متفقین شده بود.» احتمالاً این رایج‌ترین باور دربارۀ دلیل اشغال ایران و برکناری شاه است. بعد هم طبعاً نتیجه‌گیری می‌کنند نزدیکی به آلمان سیاست اشتباهی بود و شاه در چاهی که خود کنده بود افتاد... نباید به آلمان نزدیک می‌شد!

می‌توان گفت همۀ این ادعاها یا کاملاً نادرست است یا دست‌کم دقیق نیست. مسئله اصلاً «آلمان‌دوستی» نبود. اگر بخواهم نتیجه‌گیری نهایی را همان اول بگویم و بعد آن را شرح دهم، باید بگویم مسئله این بود که متفقین ــ به ویژه انگلستان ــ زیر بار بی‌طرفی ایران نمی‌رفتند و چیزی که از ایران طلب می‌کردند «دوری از آلمان» نبود، بلکه عملاً «قطع‌رابطه با آلمان» و «پیوستن ایران به جبهۀ ضدآلمانی» بود. اما در آن برهه حفظ بی‌طرفی واقعاً معقول‌ترین موضعی بود که یک ایرانی می‌توانست اتخاذ کند و اصلاً باید اتخاذ می‌کرد. مشکل بریتانیا این نبود که ایران به آلمان نزدیک است، بلکه در واقع اعتراضش این بود که چرا ایران با آلمان قطع‌رابطه نمی‌کند! آن عجله و شدتی که بریتانیا و شوروی انتظار داشتند ایران در فاصله گرفتن از آلمان از خود نشان دهد، چیزی مگر قهر ایران با آلمان و سپس ورود ایران به جبهۀ متفقین نبود و این در آن برهه یک ریسک بسیار خطرناک بود، زیرا تا آن روز و تاریخ هیچ نشانه‌ای از شکست آلمان و نابودی محورِ هیتلر و موسولینی وجود نداشت.

نه در این مورد، بلکه همیشه در مواجهه با تاریخ و فهم رخدادهای تاریخی یک خطای اساسی وجود دارد: ما هنگام مطالعه و مشاهدۀ تاریخ مانند کسی هستیم که فیلمی می‌بیند و از قضا پایان فیلم را می‌داند، به همین دلیل وقتی در میانۀ فیلم زنِ نقش‌اول فریب مرد شیاد داستان را می‌خورد، چون از آخر فیلم مطلعیم، زن را ساده‌دل می‌انگاریم و ملامت می‌کنیم. در واقع، چون ما فیلم را دیده‌ایم، فهم و تفسیر ما از فیلم، داستان و قهرمان‌هایش نوعی فهمِ «آخر به اول» است. اما در آن میانۀ داستان آن مرد شیاد هنوز ذات کثیف خود را نشان نداده است و چنان رفتار و چهرۀ صادقانه‌ای از خود نشان می‌دهد که هر کس دیگری جای آن زن باشد، فریب می‌خورد. پس نباید زن را ملامت کرد! بلکه باید توجه کرد رفتار زن بر اساس همان دانسته‌ها و همان سطح از رخدادهای آن «بُرهه» از داستان است.

تاریخ نیز دقیقاً چنین است. باید آن را طبق برهه‌اش خواند و فهمید. خوانش و فهمِ «آخر به اول» تاریخ یکی از رایج‌ترین اشتباهات است. ما رفتار شخصیت‌های تاریخی را باید بر اساس دانسته‌های آن زمانشان بسنجیم! این یک اصل اساسی است که عدول از آن جز به کژفهمی منجر نخواهد شد. اینک بیایید بر اساس این اصل، رفتار ایرانیان و رضاشاه را بررسی کنیم.

آیا اشتباه رضاشاه نزدیکی به هیتلر بود؟ سه سال پیش از اشغال ایران و برکناری رضاشاه به بهانۀ نزدیکی به آلمان، خود انگلیسی‌ها در معاهدۀ مونیخ بیش‌ترین امتیازات ممکن را به هیتلر دادند! اصلاً خود بریتانیایی‌ها به دلیل سیاست سازشکارانه‌ای که در برابر هیتلر در پیش گرفته بودند، در قدرت گرفتن و جری شدن او نقش زیادی داشتند. حال رضاشاه که می‌دید خود بریتانیا به آلمان امتیاز می‌دهد، چرا باید به دشمنی با آلمان روی می‌آورد؟ اصلاً یک نمونۀ حادتر و نزدیک‌تر مثال بزنم! درست دو سال پیش از حملۀ متفقین به ایران، در اواخر مرداد ۱۳۱۸، یعنی فقط دو سال قبل از عزل رضاشاه، آلمان نازی و شوروی کمونیست با هم پیمان بستند ــ موسوم به «پیمان هیتلر‌ــ‌استالین» ــ و در این پیمان اروپای شرقی را بین خود تقسیم کردند! وقتی استالین با هیتلر این پیمان را بست، همۀ کمونیست‌های دنیا سرخورده شدند (و مجبور شدند توجیهاتی برای این چرخش عجیب استالین بتراشند). حالا ایران چگونه فقط دو سال پیش‌تر می‌توانست حدس بزند قرار است به زودی کن‌فیکون شود؟! وقتی خود فرانسه، بریتانیا و شوروی حاضر بودند امتیازات فراوان به هیتلر دهند، فقط برداشت ایران در این میان اشتباه بود؟!

(ادامه در پست بعدی...)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
17.0K viewsمهدی تدینی, 16:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-08 12:42:32 «چرا لیبرالیسم؟»

با آقای دکتر مرتضی مردیها گفتگویی زنده در اینستاگرام دربارۀ لیبرالیسم داشتم که فایل صوتی آن را در این پست می‌توانید ببینید.

همچنین برای پیگیری گفتارهای لایو صفحۀ اینستاگرام بنده را پیگیری کنید: «آدرس صفحۀ اینستاگرام»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
19.4K viewsمهدی تدینی, 09:42
باز کردن / نظر دهید
2022-07-08 12:42:32
«چرا لیبرالیسم؟»

با آقای دکتر مرتضی مردیهای عزیز، گفتگویی زنده در اینستاگرام دربارۀ لیبرالیسم داشتم که فایل تصویری آن را در این پست می‌توانید ببینید.

فایل صوتی این گفتگو را هم در این پست می‌توانید بشنوید: «فایل صوتی گفتگو با دکتر مردیها»

همچنین برای پیگیری گفتارهای لایو صفحۀ اینستاگرام بنده را پیگیری کنید: «آدرس صفحۀ اینستاگرام»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
19.8K viewsمهدی تدینی, edited  09:42
باز کردن / نظر دهید
2022-07-06 17:39:22
«چرا لیبرالیسم؟»

پنجشنبه شب افتخار دارم در خدمت دکتر مرتضی مردیهای عزیز باشم تا دربارۀ لیبرالیسم با ایشان گفتگو کنم.

برای مشاهدۀ این گفتگو به صفحۀ اینستاگرام بنده مراجعه بفرمایید: آدرس صفحۀ اینستاگرام

#گفتار_لایو #لیبرالیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
18.2K viewsمهدی تدینی, 14:39
باز کردن / نظر دهید