(ادامه از پست پیشین) اساساً یکی از فعالیتهای اصلی کنفدراسیون | تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
(ادامه از پست پیشین)
اساساً یکی از فعالیتهای اصلی کنفدراسیون در تمام این سالها «دفاع» بود؛ دفاع از مخالفان حکومت شاه که در داخل بازداشت میشدند. کمیتههای دفاعِ کنفدراسیون توانایی بسیج گستردۀ نیرو و جذب کمک خارجی برای دفاع از متهمان سیاسی در ایران را داشت. بهترین وکلای اروپا و آمریکا را ترغیب میکرد به پروندههایشان رسیدگی کنند. حالا در فرانسه دو تن از افراد کنفدراسیون بازداشت شده بودند و مشخص بود کنفدراسیون اگر میتوانست فرانسه را علیه پلیس این کشور بسیج میکرد ــ و میتوان گفت واقعاً کرد! جدای از اینکه اعتراضات گستردهای در نقاط مختلف جهان برپا کرد. فقط در تظاهرات هیوستون آمریکا بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ نفر بازداشت شدند که این نشان میدهد چه غوغایی شده بود. در فرانسه نیز اعتراضات شدیدی شکل گرفت، اما کارت اصلی چیز دیگری بود.
بیدرنگ کمیتهای از چهرههای بارز فرانسه برای حمایت از نادر اسکویی و محمدرضا تکبیری تشکیل شد. ریاست کمیته با که بود؟ وُلتر زمان، ژانـپل سارتر. از چهرههای هنری، ایو مونتان، خواننده و بازیگر نامدار فرانسوی در کمیته حضور داشت، و از چهرههای سیاسی، فرانسوی میتران، به کمک این دو جوان ایرانی شتافت؛ همان رهبر حزب سوسیالیست فرانسه که بعدها چهارده سال (۱۹۸۱-۱۹۹۵) رئیسجمهور فرانسه بود (طولانیترین دوران ریاستجمهوری فرانسه متعلق به اوست). وقتی چنین کمیتۀ نیرومندی از سارتر تا میتران برای دفاع از دو دانشجوی ایرانی تشکیل میشود، طبیعی است که بهترین وکلای فرانسه هم به کمک میآیند؛ آنهم با هزینۀ شخصی از جیب خودشان.
هیچ بعید نیست که پلیس فرانسه از ساواک ایران در این پرونده کمک و حتی خط گرفته باشد. اینکه این کمک و خطدهی چقدر بوده است قابل تشخیص نیست (دستکم من اطلاعی ندارم)، اما این پرونده را پلیس فرانسه پیش میبرد. در نهایت پلیس فرانسه نتوانست اتهام خود را اثبات کند و پس از مدت نسبتاً کوتاهی (یک ماه) متهمان آزاد شدند. این هم بعید نیست که این ترور را همان چریکهای شهری فرانسوی مرتکب شده باشند ــ گرچه در این هم تردیدی نیست که عناصری در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی با چریکهای تمام جهان ارتباط داشتند، از آمریکای جنوبی تا اروپا.
اما یک چیز مسلم است و آن اینکه فارغ از واقعیت و حقیقت، کسی مانند سارتر که پیشتر با دانشجویان و کنشگران سیاسی ایران ارتباط کاملی برقرار کرده بود، بیدرنگ و بدون هیچ اطلاعی از پرونده حاضر بود نام و توان خود را برای کمک به این دانشجویان چپ ایرانی بسیج کند. البته این سالهای نیمۀ اول دهۀ ۱۹۷۰ مصادف بود با سالهایی که ساتر از مائوئیستها دفاع میکرد و از قضا در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیز در آن سالها یک جناح مائوئیست قوی حضور داشت. به هر روی به نظر آنچه برای خود ولتر زمان اهمیت نداشت نفس ترور بود، زیرا احتمالاً در نظر سارتر نیز مانند فرانکفورتیها این نوع خشونت چون در خدمت تفسیر چپگرایانه از تاریخ بود، خشونت بدی نبود.
داستان ترور کاووسی و مداخلۀ سارتر و آن کمیتۀ شخصیتهای بلندپایه نمای خوبی از همکاری چپ جهانی با چپهای ایرانی را نشان میدهد؛ در روزگاری که امروز بسیاری از آن فاصله گرفتهایم و خاطرۀ کمرنگی از آن باقی مانده و به همین دلیل تحریف آن هم آسان است. اما در این میان، آنچه باز لبخندی بر لب مینشاند، پیگیری سرنوشت نادر اسکویی است. اسکویی مانند اکثر دانشجویان کنفدراسیون در بحبوحۀ انقلاب به ایران آمد ــ و البته مانند اغلب این دانشجویان چند سالی بیشتر در ایران نماند. او حتی در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی از طرف یک ائتلاف بزرگ چپ (جبهۀ دموکراتیک ملی) نامزد شد و همزمان روزنامهای نیز منتشر میکرد. اما به زودی از ایران رفت ــ برای همیشه. از آن پس خبری از او نیست تا حدود سی سال بعد که مشاور ارشد سنتکام میشود؛ سرفرماندهی ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا. گویا از آن اسکویی جوانِ ضدامپریالیست دیگر خبری نبود و خود او مشاور ارتشِ امپریالیسم شده بود. البته هیچ عجیب نیست، بلکه اگر فردی در شصتسالگی افکار دهۀ بیست زندگیاش را حفظ کرده باشد عجیب ــ و خطرناک ــ است.
پینوشت: یک: نادر اسکویی در مصاحبه با بنیاد تاریخ شفاهی ایران بیگناهی خود را توضیح میدهد. دو: برای آشنایی بیشتر با کنفدراسیون بنگرید به کتاب کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج ۵۷-۱۳۳۲، افشین متین، ترجمۀ ارسطو آذری. اساسنامه و منشور که در متن ذکر شد در صفحات ۴۱۲ تا ۴۲۴ آمده است.