«ژانـپل سارتر، نادر و محمدرضا» وقتی فرانسه در جریان جنبش د | تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«ژانـپل سارتر، نادر و محمدرضا»
وقتی فرانسه در جریان جنبش دانشجوییِ ۱۹۶۸ در غلیان بود و فشار بر دولتِ ژنرال دوگل ــ این قهرمان جنگ جهانی دوم و دولتمرد بزرگ فرانسه ــ به اوج خود رسیده بود، پیشنهاد دادند ژانـپل سارتر، اندیشمندی که فانوس دریایی دانشجویانِ چپ بود، بازداشت شود. ژنرال دوگل حکم خود را چونان تیغ گیوتین بر بحث فرو آورد و «نه»ی محکمی را به زبانی استعاری بیان کرد؛ گفت: «وُلتر را بازداشت نمیکنند». این گفتۀ دوگل جایگاهِ آن زمان سارتر را به ما که بیش از نیم قرن از آن روزگار گذشتهایم نشان میدهد. به گمانم این آشنایی مقدمۀ خوبی برای روایت داستان نادر و محمدرضاست که زیر چتر حمایت سارترِ چریکدوست از مزایای دنیای آزادِ آن زمان بهره بردند.
در آبان ۱۳۵۵ صدای گلوله در خیابانهای پاریس پیچید و همایون کیکاووسی، رایزن سفارت ایران در پاریس، بر زمین افتاد. دو نفر کیکاووسی را ترور کردند. ضاربان هنگام فرار با یک مأمور پلیس فرانسه نیز درگیر شدند و او را هم به شدت مجروح کردند. دو گلوله به شکم و سینۀ کیکاووسی اصابت کرد و او را به بیمارستان منتقل کردند. کیکاووسی «رایزن سفارت» نامیده میشد اما بعید نبود فردی امنیتی باشد. درست است که بریگادهای سرخ ــ یعنی چریکهای کمونیست اروپایی ــ در فرانسه، ایتالیا و آلمان فعالیتهای تروریستی گستردهای داشتند، اما چون یک ایرانی ترور شده بود، ظن نخست به فعالان ایرانی میرفت.
«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور» که محتوای آن از نامش پیداست، در همان روز ترور در پاریس کنگرهای داشت. کنفدراسیون دانشجویان یکی از پدیدههای سیاسی عجیب در تاریخ ایران است. بعید است دربارۀ این کنگره مطالعه و تحقیق کنید و از تشکیلات، انرژی و نیروی خارقالعادۀ نهفته در آن شگفتزده نشوید. میکوشم در آیندهای نزدیک گفتارهای مفصلی دربارۀ کنفدراسیون انجام دهم و بهتر است بحث مفصل بماند برای بعد. اما در اینجا فقط باید سوگیری سیاسی کنفدراسیون را بدانیم.
کنگرۀ اول کنفدراسیون دانشجویان سال ۱۳۴۰ در لندن برگزار شده بود و تا انقلاب ۵۷ هر سال کنگرۀ سالانه در شهرهای مختلف برگزار میکرد (روی هم شانزده کنگره برگزار شد). هستۀ اول پایهگذاران کنگره به حزب توده نزدیک بودند، اما خیلی زود جوانانی که خود را «جبهۀ ملی اروپا» مینامیدند ــ یعنی رهپویان جوان مصدق در اروپا ــ کنگره را کموبیش تصاحب کردند. البته تسلط آنها نیز از سال سوم و چهارم رو به افول نهاد و فضای کنفدراسیون دائم چپ و چپتر؛ مملو از انواع گروههای کمونیستیـمائوئیستیِ علاقهمند به مشی مسلحانه که برای نزدیکی به چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق در ایران سر و دست میشکستند. البته آن جناحِ «جبهۀ ملیِ» هم از جبهه ملی داخل ایران مستقل شده بود و تمایلات شدید چپ و مسلحانه داشت و برای گرفتن کمک به سوی مقامات الجزایر و مصر و عراق دست دراز میکرد. برای اینکه این چپرویِ کنفدراسیون را به خوبی درک کنیم، کافی است اساسنامۀ کنفدراسیون (صادره در ۱۳۴۰) را با «منشور کنفدراسیون جهانی» (صادره در ۱۳۵۴) مقایسه کنیم. اساسنامه بیشتر به امور صنفیـدانشجویی نظر دارد و صرفاً بر «قانوناساسی» ایران و حقوق بشر تأکید میکند، اما منشوری که چهارده سال بعد صادر شد، منحصر میشود به واژگانی چون امپریالیسم، استبداد، ارتجاع، خلقها و سرنگونی سلطنت. برگردیم به فرانسه در آبان ۱۳۵۵...
پس از ترور کیکاووسی شماری از همین دانشجویان را بازداشت کردند. از میان آنها، نادر اسکویی که رئیس فدراسیون دانشجویان آمریکا بود و به عنوان دبیر کنگره به پاریس آمده بود، و جوان دیگری به نام محمدرضا تکبیری از سوی پلیس فرانسه متهم به این ترور شدند. اُسکویی در منزلِ کاظم کردوانی، رئیس فدراسیون دانشجویان فرانسه (برادر همان پرویز کردوانی، جغرافیدان معروف)، ساکن بود و محمدرضا تکبیری نیز همخانۀ کردوانی بود. وقتی خبر بازداشت این دو تن و اتهام واردشده به آنها منتشر شد، در کمتر از ۲۴ ساعت مشخص شد کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران چه تواناییهایی داشت!