2024-01-26 15:21:38
(ادامه از پست پیشین)
اما معزی وقتی متوجه شد شریعتی، این بُت زندگیاش، همۀ کارهای خود را «زینبی» و همۀ کارهای مجاهدین را «حسینی» میداند، با خود خیال کرد این مجاهدین کیستند که شریعتی اینچنین از آنها تعریف میکند! همین بس بود! بقیۀ مسیر زندگی خلبان پروازهای سلطنتی ایران در همان ریلی پیش رفت که شریعتی در ذهن او کار گذاشته بود.
در روزهای پس از انقلاب، وقتی شاه در مراکش بود و مشخص بود دیگر امیدی برای بازگشت به ایران نیست، برای اینکه برای معزی به عنوان خلبان پروازهای سلطنتی مشکلی پیش نیاید، به معزی گفت سفارش میکند تا در نیروی هوایی یک کشور دیگر شغل مناسبی پیدا کند. اما معزی همۀ پیشنهادهای شاه را رد کرد، زیرا همان زمان دلبستۀ مجاهدین بود و میدانست بیش از هر کسی از خود شاه بیزار است.
معزی به ایران برگشت و مخفیانه وارد سازمان مجاهدین شد. از نکات عجیب در اینجا این است که از خاطرات او میتوان فهمید مجاهدین در نیروی هوایی عناصر نفوذی فراوانی داشتند و علاوه بر این، از همان ابتدا در بسیاری از نقاط حساس تشکیلاتی مخفی داشتند. دو سال و اندی با فراز و فرود گذشت تا اینکه معزی مهمترین خدمت خود را به سازمان محبوبش انجام داد. پس از خرداد ۱۳۶۰ که مجاهدین وارد جدالی آشتیناپذیر با حکومت انقلابی شدند، مسعود رجوی و بنیصدر مخفی شدند. از اواخر خرداد تا اوایل مردا عملیات دقیقی برای فرار دادن مخفیانۀ بنیصدر و رجوی چیده شد که مهمترین مجری آن خلبان معزی بود.
خود این عملیات هم نشانۀ دیگری از این بود که آن زمان مجاهدین آنقدر عناصر نفوذی داشتند که بتوانند چنین عملیاتی را اجرا کنند. آن زمان سال اول جنگ ایران و عراق بود و معزی خلبان هواپیمای سوخترسان بود. در پوشش یکی از همین پروازهای سوخترسانی، گروه عملیاتی آنها رجوی و بنیصدر را مخفیانه سوار هواپیما کردند و معزی در پروازی پرریسک با تظاهر به اینکه هواپیماربایی صورت گرفته فرماندهش را از ایران به پاریس برد ــ در واقع هواپیماربایی صورت گرفته بود، اما هواپیماربا خود خود خلبان بود.
موضوع این نوشتار شرح جزئیات این پرواز نیست و برمیگردیم به موضوع اصلی: میخواستم سرنوشت خلبان بهزاد معزی را به عنوان نمونه روایت کنم تا تأثیر شریعتی در بسترسازی برای هدایت جوانان به سوی مجاهدین را در یک مثال بارز ببینیم. معزی تا پایان عمر از خدمتگزاران مجاهدین ماند و هیچ چیز ــ از جمله همکاری مجاهدین با صدام ــ باعث نشد او در افکار خود تجدیدنظر کند.
اینگونه بود که مجاهدین به سادگی میتوانست قشر بزرگی از جوانان تحصیلکردۀ ایران را در سالهای پیش و پس از انقلاب جذب کند ــ البته ترجیح میدهم بگویم: «ببلعد». اینجاست که یک نویسنده، متفکر و نظریهپرداز پیش از هر چیز باید قبل هر پردازش شتابزدهای از خود بپرسد عواقب آنچه میگوید چیست... بُرد این اسلحۀ فکری تا کجاست؟ مثل دانشمندی که باید مراقب باشد فرانکنشتاین نسازد...
پینوشت:
اطلاعات شخصی دربارۀ بهزاد معزی را از کتاب خاطرات خود او آوردهام.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
12.9K viewsمهدی تدینی, edited 12:21