Get Mystery Box with random crypto!

تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی ت
لوگوی کانال تلگرام tarikhandishi — تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
آدرس کانال: @tarikhandishi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 86.23K
توضیحات از کانال

ایدئولوژی‌، اندیشه و تاریخ سیاسی
مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر
برخی کتاب‌ها:
عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر (سه جلد)
فاشیسم و کاپیتالیسم
نظریه‌های فاشیسم
جنبشهای فاشیستی
لیبرالیسم
بوروکراسی
اینستاگرام
https://instagram.com/tarikhandishii

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 10

2023-06-24 22:16:57 «بفرمایید شام آقای رئیس‌جمهور!»


در گذشته‌ای نه‌چندان دور، وقتی پریگوژین خود را با چاشنی غلیظ رانت حکومتی در شغل شریف رستوران‌داری جا انداخته بود، معروف بود به «آشپز پوتین» یا «آشپز کرملین». خودِ او که از رستۀ اوباش به جایگاه رفیعِ یک رستوران‌دار موجه رسیده بود، جاه‌طلب‌تر از آن بود که از این لقب ذوق‌زده شود و همیشه می‌گفت: «من آشپز نیستم! اصلاً آشپزی بلد نیستم!» البته بعد از شروع جنگ اکراین می‌شد به او لقب «قصاب پوتین» داد ــ اگر فکر می‌کنید این عنوان زیادی سوگیری دارد؛ شما بگویید «سردار پوتین».

اما از زمانی که کسب‌وکار پریگوژین گرفت و به جرگۀ تنگ‌وتاریکِ اولیگارش‌های روس پیوست، یک‌پا تبلیغاتچیِ مخلص برای پوتین بود. برای کار رسانه‌ای خرج می‌کرد؛ پوتین را می‌ستود و مخالفانش را لجنمال می‌کرد. از ارتش‌های سایبری حمایت می‌کرد و بانی ترویج انواع داده‌های گمراه‌کننده در فضای مجازی بود. تیم فیلمبرداری به آمریکا می‌فرستاد و روس‌هایی را به نمایش می‌کشید که از مهاجرتشان از بهشتِ پوتین ابراز ندامت می‌کردند. دامنۀ کار او البته سفرۀ تنگ روسیه نبود؛ بلکه اَمپریال می‌اندیشید: در پی تحقیقات رابرت مالر، مسئول تحقیق و تفحص دربارۀ احتمال دخالت روس‌ها در انتخابات آمریکا، پریگوژین در دادگاهی در آمریکا به دسیسه و اخلال در فرایندهای دموکراتیک آمریکا متهم شد و پلیس آمریکا جایزه‌ای ۲۵۰ هزاردلاری برای سرنخی برای بازداشت او تعیین کرده است. حال چه شد که آن مارمولکِ پروپاگاندیستِ رامِ پوتین، به ماری زهرآگین در آستینش بدل شد! ببینیم این آشپزباشی که آشپزی بلد نبود چگونه از دله‌دزدی در دوران جوانی به امیریِ لشگر خصوصی و بعد به عجیب‌ترین شورشیِ روسیۀ پساشوروی تبدیل شد.

یِوگِنی پریگوژین متولد لنینگراد است؛ همان سن‌پترزبورگ. یهودی‌بودن پدرش تنها همین‌قدر اهمیت دارد که دانستن آن امروز چاشنی خوبی برای شیفتگان تئوری‌های توطئه است. یِوگنی که پدرش را زود از دست داد، جوانیِ ناآرام و تباهی داشت. اول در سال ۷۹ (۱۳۵۸) به دلیل دزدی محکوم شد و بعد به دلیل کلکسیونی از خلاف‌ها به ۱۳ سال حبس محکوم شد که ۹ سال آن را کشید و ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد. حالا در ۲۹ سالگی باید دست از خلاف می‌کشید و زندگی آبرومندانه‌ای می‌ساخت ــ اینک پس از سی‌وچند سال می‌دانیم زندگی‌اش را ساخت، اما هر چیزی برایش مهم بود مگر آبرومندانگی. حکومت شوروی، این دیوِ توتالیتر، با چشم‌های باز مرده بود؛ زنده به نظر می‌رسید، اما بوی تعفنِ مردارِ توتالیتر جهان را برداشته بود. این گوشت گندیده ــ مانند نهنگ عظیم‌الجثه‌ای که در ساحل مرده باشد ــ مردارخواران را به نان‌ونوایی می‌رساند. خاستگاه اولیگارش‌های روسیه همین مردارِ عظیم بود. از آزادی سیاسی دموکراسی درنیامد؛ بازار آزاد منهای اصول و فرهنگ لیبرالیسم عن‌قریب به بازار رانت تبدیل می‌شود؛ به ویژه وقتی فرهنگ دموکراتیک در روسیه ضعیف بود. از کشوری که میان تزارهای مستبد و نظام‌ تک‌حزبی لنینیستی و استالینیستی دست‎به‌دست شده بود، نمی‌شد انتظار فرهنگ دموکراتیک داشت. بذرِ اولیگارشی روس در این خاک نهفته بود. بگذریم و برگردیم به اولیگارشِ شش‌لول‌بند، پریگوژینِ حبس‌کشیده...

در دهۀ ۱۹۹۰ دستی در دنیای قمار داشت، اما به رستوران‌داری روی آورد. برخی می‌گویند زمان آشنایی او با پوتین برمی‌گردد به همین دوران که پوتین دنبال ساماندهی دنیای قمار بود. اما خود او می‌گوید پوتین را اولین بار در سال ۲۰۰۱ دیده بود؛ وقتی در رستوران خود از پوتین و مهمان فرانسوی‌اش، ژاک شیراک، پذیرایی کرده بود ــ بفرمایید شام آقای رئیس‌جمهور! اما پریگوژین در این دهه هم موفق نبود و فست‌فودفروشی زنجیره‌ای‌اش شکست خورد. سپس شرکت «کونکورد» را تأسیس کرد که تخصصش تهیه غذا بود؛ برای مدارس و مهدکودک‌ها در سن‌پترزبورگ ــ و بعد برای نیروهای نظامی. و از همین رهگذر سُفره‌آرای جشن‌های دولتی شد. آن لقبِ «آشپز پوتین» از همین‌جا به او چسبید.

بد نیست به عنوان یک سرگرمیِ میان‌متنی برای مثال یک فقره از کارهای پریگوژین در این حرفه را بگویم تا حساب کار دستتان بیاید. پریگوژین وقتی می‌خواست یکی از رقیبانش را از میدان به در کند، ترتیبی داد تا یک سفارش ساختگی برای غذای مهمانی به رقیبش بدهند. همۀ مهمان‌ها در این ضیافتِ فِیک تظاهر کردند مسموم شده‌اند. همه را به بیمارستان بردند و بیمارستان هم برای همه گواهیِ دروغین مسمومیت صادر کرد! و به این شیوۀ رذیلانه رقیب مادرمرده ناک‌آوت شد. ــ از بُعد شرافت کاری، حضرت پریگوژین از قدیم سرآمد بود!

ادامه در پست بعدی...

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
42.7K viewsمهدی تدینی, edited  19:16
باز کردن / نظر دهید
2023-06-23 21:33:44
مصاحبه با منوچهر هزارخانی

بخشی از صحبت‌های منوچهر هزارخانی از اعضای ارشد شورای ملی مقاومت، دربارهٔ اعطای خودمختاری به کردستان — در واقع به حزب دموکرات — از سوی شورای ملی مقاومت. توضیحات هزارخانی روشن می‌کند دلیل این امتیاز چه بوده است.

این پست ضمیمهٔ دومِ یک پست دیگر است. برای مطالعه پست اصلی بنگرید به این پست: مردابی که نمی‌خشکد

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
36.1K viewsمهدی تدینی, edited  18:33
باز کردن / نظر دهید
2023-06-23 21:33:44
برنامه دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران با امضای رجوی و بنی‌صدر در هفتم مهر ۱۳۶۰

مسئله پذیرش خودمختاری کردستان در این به اصطلاح دولت موقت مهم بوده که در بیانیهٔ اعلام برنامه آمده (در متن زیر آن خط کشیده‌ام). دقت بفرمایید که این خود "برنامه" نیست. خود برنامه سه فصل و ۲۹ ماده دارد.

این پست ضمیمهٔ اولِ یک پست دیگر است. برای مطالعه پست اصلی بنگرید به این پست: مردابی که نمی‌خشکد

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
29.5K viewsمهدی تدینی, edited  18:33
باز کردن / نظر دهید
2023-06-23 21:33:44 «مردابی که نمی‌خشکد»


حتی صحبت دربارۀ مجاهدین خلق ناخوشایند است، اما گاه گریزی نیست. ندانستن‌ها زیانبار است ــ چنانکه در ماه‌های اخیر دیدیم. این سازمان که هدفش از ابتدا نبرد مسلحانه بود، کارش را با کشتن آمریکایی‌ها در ایران آغاز کرد. با التقاطی مطلقاً قدرت‌طلبانه از اسلام و مارکسیسم، و روشی ماکیاولیستی سر برآورد و هویت ضدبشری خود را تا امروز حفظ کرده است. حال گروهی که حقوق‌بشر را حتی دربارۀ اعضای خود رعایت نکرده، اینک در واکنش به تفتیش پلیس از مقرشان فریاد «واحقوق‌بشرا!» سر می‌دهند. مضحک‌تر اینکه دفاع از این گروه را «معیار فهم دموکراسی و حقوق‌بشر» جلوه می‌دهند. یعنی مایی که نمی‌‌خواهیم به کچل بگویم «زلفعلی»، نفهمیم!

در این نوشتار فقط می‌خواهم ابهامی را روشن کنم. اما اول بگویم که از نظر من، برداشت افراد نسبت به مجاهدین دقیقاً مانند «کاغذ تورنسل» در شیمی است. «مجاهدین» را مانند کاغذ تورنسل بگذارید زیر زبان هر کنشگر سیاسی ببینید چه رنگی می‌شود؛ هر گونه حمایت، همفکری، توجیه، همدلی، سفیدشویی و حتی بی‌طرفی دیدید، بدانید با یک «اسید سیاسی» روبرویید.

اما بگذارید بگویم ریشۀ این فریاد «واحقوق‌بشرا!» کجاست. در سال ۶۰ تشکلی با عنوان «شورای ملی مقاومت» تشکیل شد که اکثریت مطلق آن مجاهدین بودند. رهبری عملی آن هم مسعود رجوی بود. این شورا «دولتی موقت» معرفی کرد با عنوانِ «دولت موقتِ جمهوری دموکراتیک اسلامی»، و برنامه‌ای را در مهر ۶۰ اعلام کرد. ماکیاولیسمِ این گروه اینجا آشکار می‌شد که فارغ از هزینه‌های آن برای ایران، هر نکتۀ جذابی به ذهنشان رسید در این برنامه گذاشتند. از جمله بسیار بر «خلق‌ها» تأکید کردند و چشم‌انداز «خودمختاری» را برای همۀ خلق‌ها در برنامه گذاشتند.

اما در این میان، به یکی از گروه‌های کُرد، یعنی حزب دموکرات، به عنوان هدیۀ این همرزمی، امتیازی ویژه دادند و پیشاپیش خودمختاری کردستان را به منزله اصلی مسلم پذیرفتند. در حالی که ادعا می‌شد مسائل ایران را مجلس مؤسسانی در آینده مشخص می‌کند، مجاهدین پیشاپیش به اختیار خود ــ خود را معادل کل ایران گرفته بودندــ به کردستان خودمختاری داده بود. چرا؟ چون این حرکت در مسیر کسب قدرت لازم بود (شبیه اتفاقاتی که در آن به اصطلاح «منشور همبستگی» رخ داده بود). دلیل تلاش مرثیه‌خوانان برای مجاهدین زنده نگهداشتن ساخت‌وپاخت‌های قدیمی است.

در دو پست بعدی، دو گواه آورده‌ام. یکی سندِ اعلامِ برنامۀ دولت موقت را به امضای رجوی و بنی‌صدر می‌بینید که بر خودمختاری کردستان تأکید شده

در ویدئوی دیگری صحبت‌های منوچهر هزارخانی را در این باره می‌شنوید؛ برجسته‌ترین چهرۀ روشنفکر و نویسندۀ سازمان که از ۱۳۶۰ تا پایان عمر عضو برجسته شورای مقاومت ماند (البته این شورا خیلی زود به یک نهاد منحصر به رجویست‌ها تبدیل شد و عنوان شورای مقاومت مانند این است که به بشقاب ناهار بگوییم بشقاب‌پرنده). اگر صحبت‌های هزارخانی را دقیق بشنوید، آنچه را باید می‌فهمید.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
30.5K viewsمهدی تدینی, edited  18:33
باز کردن / نظر دهید
2023-06-19 22:52:58 (ادامه از پست پیشین)

عجیب است که هیچ چیز در فرانسه شریعتی را خرسند و خوشحال نمی‌کند. می‌گوید: «ای کاش اینجا نمی‌آمدم و معنای آزادی را نمی‌چشیدم و فقط میان کتاب‌ها می‌خواندم. در مشهد، همان ماندۀ سفرۀ سورچران‌ها ما را بس است تا همان‌ها را به عنوان علم نوشخوار می‌کردیم.» می‌نویسد: «اولین نکته‌ای که در اینجا به چشم می‌خورد، آغاز زوال اروپایی است که همه هستی ما را به غارت برد؛ به خصوص فرانسه...» اما واقعاً چرا شریعتی گمان می‌کرد «اروپا همۀ هستی ما را به غارت برده است»؟ اروپا کدام هستی ما را به غارت برده بود؟ وقتی شریعتی به محیط اطرافش به چشم «غارتگرِ هستیِ خود» می‌نگریست، چگونه می‌توانست درکی غیرمغرضانه‌ و آگاهی‌بخش از آن به دست آورد و به سازوکارِ نهفته در پس آن پی برد؟ ــ تا مثلاً با تحلیل آن چیزی خوبی برای ما به ارمغان آورد؟

اما یک وجه مشمئزکنندۀ پاریس برای شریعتی رابطۀ زن و مرد است. شریعتی در وصف زنان پاریسی نکته‌ای می‌گوید که می‌تواند کلیدی باشد؛ می‌گوید: «زنده باد ایران که زن‌ها این همه قرب و منزلت دارند. بیا اینجا ببین، دختر ۱۸ ساله کمر به قدر گردن، ژوزفین پر از ژپن، نیش ابروها هر چه دلت بخواهد به طرف بالا، تقریباً یک وجب از جای اولی‌اش آن‌طرف‌تر، چی بگم، هوش از سر آدم می‌برد، حالا مگر این بیچاره‌ها توقعی دارند؟ نه. مادموازل! بله. شما خیلی خوشگلید! می‌خواهید بریم یک قهوه بخوریم؟ بله. تمام شد. دیگر شعر و معر و عشق و سوز و فراق و درد و کوفت و زهرمار در کار نیست...»

در پاریس از آن حجاب‌های روان‌شناختی‌ـ‌فرهنگی که در سرزمین و فرهنگ مادری‌اش دو جنس را از هم جدا کرده و رابطۀ دو جنس را به رازی پیچیده تبدیل کرده بود، خبری نبود. و این عریان‌شدگیِ امیال برایش منزجرکننده بود ــ میل جنسی از پیرایه‌ها و پرده‌های روان‌شناسیِ فرهنگی درآمده بود و همه‌چیز زیادی لخت و رک بود ــ در یک کلام؛ در اینجا جسمِ انسان دیگر رازآلود نبود؛ پس بد بود. علی با دلزدگی می‌گفت، زندگی در آنجا برایش عجیب ملال‌آور است، زیرا «کسی که رقص بلد نباشد، قیافۀ سکسی هم نداشته باشد، اینجا باید مثل من سماق بمکد.»

می‌توان گفت علیِ پاریس‌بیزار این رابطۀ توأم با بیزاری را تا آخر حفظ کرد. اول سرش را به تنهایی، دوری از جامعۀ فرانسه و کتابخانۀ کتاب‌های شرقی (فارسی و عربی) گرم کرد. کتاب‌های فارسی و عربی که در ایران فراوان بود (بجز برخی کتب خطی کمیاب) و برای داشتن این کتاب‌ها نیازی به فرانسه رفتن نبود!

شریعتی مدتی در مدرسۀ آلیانس زبان فرانسه می‌خواند که آن هم دیری نپایید و کلاس را رها کرد و بدون اینکه فرانسه را خوب یاد گرفته باشد «کتاب نیایش»، اثر الکسی کارل را به زور فرهنگ لغت به فارسی ترجمه کرد. حقیقتاً علاقۀ وافر شریعتی برای کسی چون الکسی کارِل شاید یکی از نقاط تاریک شریعتی باشد، زیرا هیتلری مخوف در نهاد کارِل نهفته بود و افکاری بسیار واپس‌گرا، ضدزن و نژادی داشت؛ در یک کلام اندیشه‌های ترسناکی داشت. اما شریعتی اصرار داشت به هر نحو که شده کتابچۀ «نیایشِ» کارل را به فارسی‌زبانان پیش‌کش کند.

در سال‌های بعد شریعتی با محیط اطراف خود کمی مأنوس شد و با اضافه شدن خانواده به او، آن دلتنگی‌های حاد سال اول کمتر شد، اما او همچنان با فرهنگ میزبانش بیگانه بود و خود را به چیزهایی سرگرم می‌کرد که ربطی به فرهنگ میزبان نداشت. جدای از آن نسخه‌های خطیِ فارسی و عربی، دلمشغولی‌هایی یافته بود، اما اینها بیشتر در ستیز با جامعۀ میزبان بود. با طرفداران نهضت آزادی‌بخش الجزایر آشنا شد و همکاری می‌کرد؛ نه یک همکاری فکری، بلکه در حد جا دادن و پوشش دادن به آنها. در مبارزات دانشجویان علیه شاه همکاری می‌کرد. حتی در راستای این فعالیت‌های ضدامپریالیستی به زندان هم افتاد؛ وقتی در اعتراض خیابانی به کشته شدن پاتریس لومومبا بازداشت شد و مدتی به زندان افتاد ــ و چیزی نمانده بود از فرانسه اخراج شود. شیفتگی شریعتی به فرانتس فانون و آن اثر معروفش، «دوزخیان زمین»، نیز روایتی است که همه از آن آگاهند.

هر چه بود، شریعتی خود را دقیقاً یکی از همان دوزخیان زمین در بهشت اروپا حس می‌کرد. و اینک این دوزخیِ اسیر بهشت عزم آن کرده بود تا به خانه‌اش بازگردد و این بیزاری ماهوی را برای جوانان میهنش تئوریزه کند...


پی‌نوشت:
امیرسعید الهی در کتابی با عنوان «نامه‌هایی از پاریس، پاریس در نامه‌های روشنفکران ایرانی» (نشر پارسه)، مرور خوبی بر نامه‌های شریعتی در پاریس کرده است که بریده‌نامه‌ها را از آنجا آوردم بنگرید به این کتاب ص ۱۵۳-۱۸۸


مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
43.0K viewsمهدی تدینی, edited  19:52
باز کردن / نظر دهید
2023-06-19 22:52:58 «شریعتی و دوزخ پاریس»


در بیست‌ونهم خرداد ۱۳۵۶ دکتر علی شریعتی در ساوتهمپتون چشم از جهان فروبست. شریعتی میهنی فکری‌ـ‌نظری برای خیل عظیمی از جوانان تحصیل‌کردۀ ایرانی ساخت؛ جوانانی که تا پیش از آمدن شریعتی میان جبهه‌های مختلف آواره بودند. جوانانی که اسلام سنتی جذبشان نمی‌کرد، اما مسلمان بودند؛ مارکسیسم را دوست داشتند، اما دین‌ستیزی و ماتریالیسم مارکسیسم را نمی‌پسندیدند. در اینجا به شعبده‌ای نظری نیاز بود؛ به واعظ سخنوری که بتواند چیزهای جمع‌ناشدنی را جمع کند؛ شور را جامه‌ای از منطق به تن کند و شراره‌ای صوفیگری در تنۀ خشکِ علم بدمد؛ سیاست را با دیانت درآمیزد و طریقت را به مشی سیاسی بدل کند. اما مگر می‌شود این‌همه اضداد را در هم آمیخت و در هم سرشت؟ آری می‌شود؛ به چاشنی آرایه‌های ادبی و به خنیاگریِ سحرکنندۀ کلام در خطابه‌های آتشین ــ و بعد تکثرِ هزار هزارِ آنها روی نوار کاست.

اما در این نوشتار می‌خواهم از مواجهۀ عینی و واقعی شریعتی با دنیای مدرن بگویم. شریعتی هم مانند خیل بزرگی از همنسلان خود طعم زندگی در اروپا را چشید ــ او هم فرزند زمانه‌ای بود که جوانان ایرانی کرور کرور به اروپا می‌رفتند تا تحصیل کنند؛ جوانانی که توانِ تشکیلاتی حیرت‌انگیزی داشتند و شاید منسجم‌ترین تشکیلات دانشجویی‌ـ‌سیاسیِ کل تاریخ جهان را پدید آوردند: کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی که مانند یک شبکۀ مویرگیِ پیچیده و دقیق در غرب پراکنده شده بود و اتفاقاً شریعتی نیز دستی بر آتش آن داشت.

شریعتی در ۲۶ سالگی با بورس دولتی برای تحصیل دکتری عازم پاریس شد. دقیقاً «مواجهۀ شریعتی با محیط عینی غرب» خود یک دادۀ اساسی برای فهم اندیشه و سرشت او بود. به همین دلیل در این نوشتار مروری می‌کنم بر مواجهۀ شریعتی با پاریس و زندگی در غربت از زبان خود او.

البته تا این حد می‌توان به شریعتی حق داد و او را درک کرد که هر کسی ممکن است در غربت دچار ملال، افسردگی و محیط‌بیزاری شود، اما این بیزاری شریعتی از پیرامونش نتیجۀ یک دلتنگی ساده نبود. آن بیزاری و بیگانگی عمیق و آشتی‌ناپذیر شریعتی نسبت به پاریس و روح آن نمی‌توانست دلتنگی صِرف باشد. شاید اوج این بیگانگی آن باشد که شریعتی در جایی می‌گوید تنها نقطه‌ای را که از پاریس دوست دارد «گورستان مونپارناس» است ــ یعنی تنها جای گرمِ پاریس سنگ‌های سرد گورستان است؟ بگذارید مرور دقیق‌تری بر مواجهۀ شریعتی با پاریس بکنیم...

شریعتی در خرداد ۱۳۳۸ با بورس دولتی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت ــ دقیقاً در روزهایی که محمدرضاشاه هم در فرانسه حضور داشت. در همین خرداد ۱۳۳۸ محمدرضاشاه در یک تور اروپایی پس از دیدار از انگلستان، دانمارک و هلند به فرانسه آمد و پنجم خرداد در دانشگاه سوربن برای ایرانیان سخنرانی کرد. جالب این است که شاه در این سخنرانی ذهنیت «سوسیال» خود را آشکارا بیان می‌کند و می‌گوید کشورهای اسکاندیناوی ملت‌هایی مترقی‌اند، اما برنامۀ عدالت اجتماعی ما مترقی‌تر است، زیرا «صنایع سنگین، صنعت نفت، آهن و فولاد در ایران ملی است. زغال‌سنگ و منابع زیرزمینی و تلفن و بنادر متعلق به عموم است، در حالی که در آن کشورها اغلب این صنایع ملی نیست و در اختیار بخش خصوصی است.» بگذریم...

در این روزهای نخست هم‌اتاقی شریعتی، کاظم رجوی بود؛ برادر مسعود رجوی؛ و جالب اینکه کاظم رجوی در این جلسه شعری در مدح شاه ‌خوانده و «مورد عنایت شاهانه» قرار گرفته بود. کاظم پانزده سال از مسعود بزرگ‌تر بود و در فرانسه حقوق خواند و طبعاً او نیز در سال‌های بعد در زمرۀ انقلابی‌ها بود. پس از انقلاب هم در آن شورای مثلاً ملی برادر کوچک فعال بود تا اینکه به قتل رسید.

برگردیم به شریعتیِ تازه از راه رسیده... در همان لحظۀ اول، پاریس حال شریعتی را خراب کرد. می‌گوید: «آغاز ورود به اروپا، عظمت این هیولای پولادی که بر روی طلا و سکس خوابیده است و نامش تمدن جهانگیر غرب است... مرا به خود لرزاند.» او در نامه‌ای دیگر می‌نویسد: «اینجا فقط برای یک عده ولنگ‌واز شهوتران و ولخرج جای خوبی است، و اِلا تنهایی و غربت چنان به آدم فشار می‌آورد که حد ندارد.» و به همسرش در نامه‌ای سراسر دلتنگی می‌نویسد از محیطی که در آن هستم «بیزارم».

(ادامه در پست بعدی)

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
35.7K viewsمهدی تدینی, edited  19:52
باز کردن / نظر دهید
2023-06-16 13:36:35 نشست ایدئولوژی‌پژوهی در شیراز

جلسۀ اول: توتالیتاریسم ــ سخنران: مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
31.9K viewsمهدی تدینی, 10:36
باز کردن / نظر دهید
2023-06-16 13:36:20
نشست ایدئولوژی‌پژوهی؛ جلسۀ سوم: لیبرالیسم

در جلسۀ سوم نشست ایدئولوژی‌پژوهی در شیراز، به بهانۀ انتشار دو کتاب از لودویک فون میزِس («لیبرالیسم» و «بوروکراسی») به لیبرالیسم پرداختم. در این نشست آقای دکتر محمدعلی توانا، استاد علوم سیاسی، نیز سخنرانی داشتند که با توجه به رویکرد انتقادی و غنای نظری بالای آن، توصیه می‌کنم حتماً فایل صوتی آن را گوش دهید.

فایل صوتی صحبت‌های بنده و آقای دکتر توانا را در این لینک‌ها می‌توانید بشنوید: «دکتر محمدعلی توانا ــ لیبرالیسم» | «مهدی تدینی ــ لیبرالیسم»


با سپاس از دوستان گرامی در حزب اتحاد فارس که این جلسات را ترتیب دادند.
@Sedanet
@goftar_andisheh

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
24.8K viewsمهدی تدینی, edited  10:36
باز کردن / نظر دهید
2023-06-16 13:36:08
نشست ایدئولوژی‌پژوهی؛ جلسۀ دوم: فاشیسم

در جلسۀ دوم نشست ایدئولوژی‌پژوهی در شیراز، به بهانۀ دو کتابی که به تازگی دربارۀ فاشیسم منتشر کرده‌ام («گفتگو با موسولینی» و «بولشویسم از موسی تا لنین؛ گفتگو میان من و آدولف هیتلر»)، به فاشیسم پرداختم.

فایل صوتی صحبت‌های بنده را در این لینک می‌توانید بشنوید: «مهدی تدینی ــ فاشیسم»

با سپاس از دوستان حزب اتحاد فارس که این نشست‌ها را ترتیب دادند.
@Sedanet
@goftar_andisheh

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
22.7K viewsمهدی تدینی, edited  10:36
باز کردن / نظر دهید
2023-06-16 13:35:55
نشست ایدئولوژی‌پژوهی؛ جلسۀ اول: توتالیتاریسم

در جلسۀ اول نشست ایدئولوژی‌پژوهی در شیراز، به بهانۀ انتشار کتاب سه‌جلدیِ «عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر»، اثر آرنت با ترجمۀ بنده، به توتالیتاریسم پرداختم. در این نشست آقای دکتر مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی، نیز سخنرانی داشتند.

فایل صوتی صحبت‌های بنده و آقای دکتر سپهر در این لینک‌ها می‌توانید بشنوید: «دکتر مسهود سپهر ــ توتالیتاریسم» | «مهدی تدینی ــ توتالیتاریسم»

با سپاس از دوستان گرامی حزب اتحاد فارس که این نشست‌ها را ترتیب دادند.

@Sedanet
@goftar_andisheh

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
21.9K viewsمهدی تدینی, edited  10:35
باز کردن / نظر دهید