در گذشتهای نهچندان دور، وقتی پریگوژین خود را با چاشنی غلیظ رانت حکومتی در شغل شریف رستورانداری جا انداخته بود، معروف بود به «آشپز پوتین» یا «آشپز کرملین». خودِ او که از رستۀ اوباش به جایگاه رفیعِ یک رستوراندار موجه رسیده بود، جاهطلبتر از آن بود که از این لقب ذوقزده شود و همیشه میگفت: «من آشپز نیستم! اصلاً آشپزی بلد نیستم!» البته بعد از شروع جنگ اکراین میشد به او لقب «قصاب پوتین» داد ــ اگر فکر میکنید این عنوان زیادی سوگیری دارد؛ شما بگویید «سردار پوتین».
اما از زمانی که کسبوکار پریگوژین گرفت و به جرگۀ تنگوتاریکِ اولیگارشهای روس پیوست، یکپا تبلیغاتچیِ مخلص برای پوتین بود. برای کار رسانهای خرج میکرد؛ پوتین را میستود و مخالفانش را لجنمال میکرد. از ارتشهای سایبری حمایت میکرد و بانی ترویج انواع دادههای گمراهکننده در فضای مجازی بود. تیم فیلمبرداری به آمریکا میفرستاد و روسهایی را به نمایش میکشید که از مهاجرتشان از بهشتِ پوتین ابراز ندامت میکردند. دامنۀ کار او البته سفرۀ تنگ روسیه نبود؛ بلکه اَمپریال میاندیشید: در پی تحقیقات رابرت مالر، مسئول تحقیق و تفحص دربارۀ احتمال دخالت روسها در انتخابات آمریکا، پریگوژین در دادگاهی در آمریکا به دسیسه و اخلال در فرایندهای دموکراتیک آمریکا متهم شد و پلیس آمریکا جایزهای ۲۵۰ هزاردلاری برای سرنخی برای بازداشت او تعیین کرده است. حال چه شد که آن مارمولکِ پروپاگاندیستِ رامِ پوتین، به ماری زهرآگین در آستینش بدل شد! ببینیم این آشپزباشی که آشپزی بلد نبود چگونه از دلهدزدی در دوران جوانی به امیریِ لشگر خصوصی و بعد به عجیبترین شورشیِ روسیۀ پساشوروی تبدیل شد.
یِوگِنی پریگوژین متولد لنینگراد است؛ همان سنپترزبورگ. یهودیبودن پدرش تنها همینقدر اهمیت دارد که دانستن آن امروز چاشنی خوبی برای شیفتگان تئوریهای توطئه است. یِوگنی که پدرش را زود از دست داد، جوانیِ ناآرام و تباهی داشت. اول در سال ۷۹ (۱۳۵۸) به دلیل دزدی محکوم شد و بعد به دلیل کلکسیونی از خلافها به ۱۳ سال حبس محکوم شد که ۹ سال آن را کشید و ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد. حالا در ۲۹ سالگی باید دست از خلاف میکشید و زندگی آبرومندانهای میساخت ــ اینک پس از سیوچند سال میدانیم زندگیاش را ساخت، اما هر چیزی برایش مهم بود مگر آبرومندانگی. حکومت شوروی، این دیوِ توتالیتر، با چشمهای باز مرده بود؛ زنده به نظر میرسید، اما بوی تعفنِ مردارِ توتالیتر جهان را برداشته بود. این گوشت گندیده ــ مانند نهنگ عظیمالجثهای که در ساحل مرده باشد ــ مردارخواران را به نانونوایی میرساند. خاستگاه اولیگارشهای روسیه همین مردارِ عظیم بود. از آزادی سیاسی دموکراسی درنیامد؛ بازار آزاد منهای اصول و فرهنگ لیبرالیسم عنقریب به بازار رانت تبدیل میشود؛ به ویژه وقتی فرهنگ دموکراتیک در روسیه ضعیف بود. از کشوری که میان تزارهای مستبد و نظام تکحزبی لنینیستی و استالینیستی دستبهدست شده بود، نمیشد انتظار فرهنگ دموکراتیک داشت. بذرِ اولیگارشی روس در این خاک نهفته بود. بگذریم و برگردیم به اولیگارشِ ششلولبند، پریگوژینِ حبسکشیده...
در دهۀ ۱۹۹۰ دستی در دنیای قمار داشت، اما به رستورانداری روی آورد. برخی میگویند زمان آشنایی او با پوتین برمیگردد به همین دوران که پوتین دنبال ساماندهی دنیای قمار بود. اما خود او میگوید پوتین را اولین بار در سال ۲۰۰۱ دیده بود؛ وقتی در رستوران خود از پوتین و مهمان فرانسویاش، ژاک شیراک، پذیرایی کرده بود ــ بفرمایید شام آقای رئیسجمهور! اما پریگوژین در این دهه هم موفق نبود و فستفودفروشی زنجیرهایاش شکست خورد. سپس شرکت «کونکورد» را تأسیس کرد که تخصصش تهیه غذا بود؛ برای مدارس و مهدکودکها در سنپترزبورگ ــ و بعد برای نیروهای نظامی. و از همین رهگذر سُفرهآرای جشنهای دولتی شد. آن لقبِ «آشپز پوتین» از همینجا به او چسبید.
بد نیست به عنوان یک سرگرمیِ میانمتنی برای مثال یک فقره از کارهای پریگوژین در این حرفه را بگویم تا حساب کار دستتان بیاید. پریگوژین وقتی میخواست یکی از رقیبانش را از میدان به در کند، ترتیبی داد تا یک سفارش ساختگی برای غذای مهمانی به رقیبش بدهند. همۀ مهمانها در این ضیافتِ فِیک تظاهر کردند مسموم شدهاند. همه را به بیمارستان بردند و بیمارستان هم برای همه گواهیِ دروغین مسمومیت صادر کرد! و به این شیوۀ رذیلانه رقیب مادرمرده ناکآوت شد. ــ از بُعد شرافت کاری، حضرت پریگوژین از قدیم سرآمد بود!