2022-09-11 20:56:41
(ادامه از پست پیشین...)
عصر همان روز شاه با هویدا تماس گرفت و گفت: «به خاطر حفظ سلامت شما دستور دادیم چند روزی شما را به محلی امن ببرند.» هویدا به یکی از بستگانش، دکتر فرشتۀ انشا، پزشک اطفال و استاد دانشگاه تهران، تماس گرفت و از او خواست پیشش بیاید. مادرش را به دکتر انشا سپرد. هویدا از چند نفر دیگر هم درخواست کرد بیایند تا شاهد بازداشت باشند ــ از جمله همسرش، لیلا امامی که بسیار خشمگین بود و به مأموران بدوبیراه میگفت ــ از جمله گفته بود: «قیف گذاشتید ریدید به مملکت حالا آمدهاید این بیچاره را قربانی کنید؟»
هوشنگ نهاوندی نیز که در آن جلسۀ تعیینکننده حضور داشت، نوشته است تصمیم برای بازداشت هویدا را شاه پیشتر گرفته بود و آن جلسه بیشتر صوری بود. او نیز از تعبیر «سپر بلا» برای هویدا استفاده میکند.
وقتی مأموران آمدند، هویدا هنگام توقیف خود درخواست کرد با پیکان خودش به زندان برود. چمدان کوچکی از چند دست لباس و چند کتاب و داروهایش بسته بود. سپهبد رحیمی مأمور بازداشت هویدا بود. وقتی حکم بازداشت را با کمی شرمندگی به هویدا اطلاع میدهد، هویدا به لحنی که نشان دهد معذوریت مأمور بازداشت را درک میکند، گفت: «المأمور معذور». وقتی هم پیشاپیش رحیمی از خانه خارج میشد، رو به رحیمی گفت: «ببخشید جلو میرم، در توقیف شما هستم و زندانی باید جلو برود.»
هویدا را به زندان نبردند، بلکه در یکی از خانههای امن ساواک در منطقۀ شیان بازداشت شد. امکان دیدار محدود با نزدیکان را داشت. به ویژه از این پس همان خانم دکتر انشاء بسیار مراقب هویدا بود. غذای هویدا را خانوادهاش تأمین میکرد و گاه برخی مقامات و در یکی دو مورد سفرای خارجی هم اجازه یافته بودند به دیدار او روند. به هر حال، کسی که سیزده سال سکاندار کشوری بزرگ است، در اقصانقاط دنیا دوست و حامی دارد. هویدای فرانسهدوست به ویژه در میان دولتمردان فرانسوی حامیان بزرگی داشت. حتی مقامی در حد رئیس مجلس فرانسه در زمانی که هویدا هنوز وزیر دربار بود ــ در خرداد ۵۷ ــ کوشیده بود او را ترغیب کند ایران را ترک کند. پس از بازداشت نیز یک بار فرانسویها از طریق رابط طرح فراری دادن کماندویی هویدا را با او درمیان گذاشتند؛ اما هویدا خندیده بود و گفته بود: «مثل اینکه زیاد فیلم جیمز باندی دیدهاند!»
اوضاع کشور روزبهروز آشفتهتر میشد و امیدها یکی یکی ناامید میشد. وقتی خبر آمد شاه و فرح ممکن است به زودی از کشور خارج شوند، فرشتۀ انشاء کوشید با دربار تماس بگیرد و یادآوری کند هویدا در خطر است. اما موفق نشد و وقتی ناکامی خود را به هویدا اطلاع داد، هویدا گفته بود: «اگر روزی از تو پرسیدند در این لحظه چه احساسی داشتم، بگو ai été ecocoure» (یعنی حس انزجار).
بقیۀ رخدادهای کشور را از این پس میدانید. شاه رفت، بختیار زور بیهوده میزد و دولتش 37 روز بیشتر دوام نیاورد. ارتش اعلام بیطرفی کرد و کار تمام شد. نگهبانان هویدا که عضو ساواک بودند گریختند و به هویدا هم توصیه کردند فرار کند. یک اسلحه و یک خودرو هم برایش گذاشتند. اما هویدا به فرشتۀ انشاء زنگ زد و گفت فرار نمیکند؛ خودش را تسلیم مقامات انقلابی میکند. فرشتۀ انشاء با واسطهای توانست با داریوش فروهر، از اعضای دولت موقت، هماهنگ کند و یک تیم برای بازداشت دوبارۀ هویدا به خانهای رفت که هویدا در آن بازداشت بود ــ خانهای ویلایی در شیان. خود فرشتۀ انشاء نیز همراه مأموران برای بازداشت هویدا رفته بود و این ماجرا را در پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد شرح داده است.
وقتی مأموران رسیدند، هویدا تنها بود و در بالکن آمدن آنها را تماشا میکرد. به مهمانان انقلابی تعارف چای زد، اما وقتی برای چای خوردن نبود ــ آنهم هنگام بازداشت دانهدرشتترین زندانی انقلاب! مأموران از آن نزدیک آمبولانسی پیدا کردند و هویدا را پشت آمبولانس با خود بردند؛ میدانستند رساندن او به زندان جدید از میان انبوه مردمی که خیابانها را گرفته بودند، کار دشواری است. هویدا را به دفتر جبهۀ ملی بردند. فروهر با احترام با او برخورد کرد، اما همان روز او را تحویل مدرسۀ رفاه داد ــ و این یعنی دولت موقت پای خود را از ماجرای هویدا بیرون کشید. این ایستگاه آخر مسیر زندگی هویدا بود. شب سرد بهمن بود و در مدرسۀ رفاه هر کس دیگری را میدید، آهسته میگفت: «هویدا رو آوردند!»
پینوشت: برای شرح دقیقتر و اطلاع بیشتر بنگرید به: عباس میلانی، معمای هویدا (ص 377ـ416)، هوشنگ نهاوندی، آخرین شاهنشاه (ص 751ـ755)، مصطفی الموتی، بازیگران سیاسی، جلد سوم (ص 113ـ150)، دکتر فرشته انشا نیز ماجرای روز بازداشت را در گفتگو با تاریخ شفاهی هاروارد تعریف کرده و سعیده پاکروان، دختر حسن پاکروان، رئیس ساواک، نیز در کتابی ماجرای توقیف هویدا را شرح داده است.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
18.1K viewsمهدی تدینی, edited 17:56