Get Mystery Box with random crypto!

‌‌«گریز از مرگ» تماشای فیلم «درس‌های فارسی»؛ ساختۀ وادیم پرلم | تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی

‌‌«گریز از مرگ»

تماشای فیلم «درس‌های فارسی»؛ ساختۀ وادیم پرلمان (در پیوست)


برتری انسان بر جانوران این است که «مرگ‌آگاه» است؛ می‌داند سرانجام روزی می‌میرد و این آگاهی ناخودآگاهِ انسان را رقم می‌زند، زیرا انسان فقط می‌داند می‌میرد، اما نمی‌داند این پایان چه روزی است. انسان هیچ‌گاه نتوانست مرگ را بپذیرد، زیرا تابع حیات زیست‌شناختی خود است و بندبند وجودش بر اساس زنده‌ماندن ترسیم شده است و این زندگی‌خواهی زیست‌شناختی را به ساحت روانی‌اش نیز منتقل کرد. روح و عالِم الوهی پاسخ انسان به مرگ بود. انسان در طبیعت نتوانست بر مرگ غلبه کند، اما در عالم روح این فناپذیری را جبران کرد و در آنجا خود را «نامیرا» ساخت. پس گریز از مرگ در سرشت انسان است. حتی اگر به اردوگاه مرگ برود؛ حتی اگر روبروی جوخۀ اعدام بایستد. فیلمی هم که در پیوست این نوشتار می‌بینید روایت مرگ‌گریزی است.

جوانی یهودی، زیر دست سربازان اس‌اس در آستانۀ مرگ است، اما برای اینکه گلوله‌ای بر شقیقه‌اش شلیک نکنند، ادعا می‌کند ایرانی است.

جوان یهودی: خواهش می‌کنم... من یهودی نیستم. من ایرانی؟
افسر اول: ایرانی؟
جوان یهودی: بله، ایرانی‌ام...
افسر دوم: شلیک نکن، شلیک نکن...

و این‌چنین داستان آغاز می‌شود. از قضا آن افسران دوم مطلع است که یکی از فرماندهانش در اردوگاه دنبال یک فرد ایرانی می‌گردد و برای آن جایزۀ خوبی هم وعده داده است؛ نه یک شخص ایرانی خاص، بلکه فقط ایرانی باشد و فارسی بداند. همین فارسی‌دانی جان آن اسیر را «فعلاً» نجات می‌دهد. اما کسی نمی‌داند فرد ایرانی چه شکلی است و فارسی چه زبانی است. جوان را به اردوگاه می‌برند و این‌چنین هزارتوی ذهنی‌ـ‌زبانی پیچیده و پراضطرابی برای فرار از مرگ از دریچۀ زبان آغاز می‌شود. زبان دالانی امن برای این جوانِ «ایرانی» ایجاد می‌کند ــ کُریدورِ حیاتی. در اطرافش دیگرانی می‌آیند و می‌روند؛ نه به خانه، بلکه به وادی مرگ. دلهره‌ای مدام وجود او را فرا گرفته است؛ این حفاظ زبانی کِی از تن او باز می‌شود؛ کِی زمین زیر پای او نیز دهان باز می‌کند و مانند دیگران به دنیای مردگان سقوط می‌کند؟

اما دیری نمی‌پاید که این گریز از مرگ از نفس می‌افتد. حقیرانه به نظر می‌رسد؛ بزدلانه. هر گریخته‌ای یک روز از گریختن خسته می‎‌شود و تن دادن به آروارۀ مرگ را بر فرار از تاریکی ترجیح می‌دهد. مگر فرق من با کسانی که در این آروارۀ بی‌رحم دریده می‌شوند چیست؟

این فیلم (محصول ۲۰۲۰) پنجمین کار وادیم پرلمان است؛ کارگردان یهودی‌تبار اکراینی‌ـ‌کانادایی. پرلمان در نخستین فیلمش ــ «خانۀ از شن و مه» ــ به سراغ شخصیت‌های ایرانی آمده بود و داستان مردی را روایت کرده بود که در پی انقلاب به آمریکا گریخته بودند. و در این فیلم نیز بر اساس داستانی از ولفگانگ کولهازه، نویسندۀ آلمانی، «فارسی» را محور داستان خود قرار داده‌ است ــ فارسی که چه عرض کنم...

اردوگاه، اسارت، بی‌پناهی در برابر قدرت بی‌رحم، نابینایی تقدیر، عریانی انسان، جنگ، آوارگی و هر نوع مواجهۀ بی‌واسطه با مرگ همیشه دربردارندۀ استعاره‌های عمیق و تأمل‌برانگیزی دربارۀ زندگی است. دقیقاً این استعاره به ما یادآوری می‌کند برای زنده ماندن به «انگیزه» نیاز نداریم، بلکه زندگی خود انگیزه است؛ خود توجیه زندگی است. گناهِ ناتوانی ما در کشف زیستن را نباید به پای زندگی نوشت. عادی‌ترین و روزمره‌ترین کارهایی که در طول شبانه‌روز انجام می‌دهیم در واقع تلاش برای زنده‌ماندن است، و این واقعیت فراموش‌شده را در چنین استعاره‌های هولناکی بازمی‌یابیم.

مهدی تدینی

#فیلم_سینمایی، #فیلم،


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی