Get Mystery Box with random crypto!

مشروطه (بخش دوم کتاب «تاریخ و پندهایش») 11ـ2) چگونه تا | تاریخ مشروطه ایران

مشروطه (بخش دوم کتاب «تاریخ و پندهایش»)

11ـ2) چگونه تاریخ مشروطه پیراسته‌تر گردید تکه‌ی 2


امیربهادر جنگ

در صفحه‌ی70 تاریخ «هیجده ساله‌ی آذربایگان» از سطر 3 شرحی راجع باظهارات شادروان حسین پاشاخان امیربهادر جنگ مرقوم داشته بودند بدین ترتیب :

«در آن روزها که آقای طباطبائی و دیگران در تهران بجنبش برخاسته «عدالتخانه» می‌طلبیدند امیر بهادر جنگ در پیش مظفرالدین‌شاه چنین می‌گفت : «اگر اعلیحضرت عدالتخانه بدهد من شکم خود را پاره می‌کنم»... و تو زنده بودی شکم خود را پاره نکردی!»

معلوم می‌شود نویسنده‌ی گرامی و ذیشأنِ تاریخ این جمله را «اگر اعلیحضرت ... الخ» از اشخاصی شنیده‌اند که همیشه علاقه دارند هر گونه نسبت بد و رکیکی باشد بدون ملاحظه بطرف مخالف خود استناد بدهند. این هم از جمله‌ هزاران هزار استنادات برخلاف واقع است که بامیر بهادر جنگ داده‌اند.


در هر حال یادآوری می‌کند :

امیربهادر جنگ که چنین حرفی گفته است ولی نه در موضوع افتتاح عدالتخانه بمظفرالدین‌شاه که «من شکم خود را پاره می‌کنم» بلکه چندین سال پس از سپری شدن دوره‌ی مظفری در موقعی بمحمدعلی‌شاه گفته است : «... پس قبلاً شکم مرا پاره کنید.» اگر در ذکر وقایع بآن حوادث هم اشاره فرمودید البته در موقعش تذکر داده می‌شود.

تبریز ن. بهادری


آقای بهادری : در چند ماه پیش که من شما را در تهران دیدم از هوش و پاکدلی شما خرسند گردیدم. اگر مرا می‌شناسید که از خوشامدگویی و گزافه‌رانی بدورم ، باور کنید که مهر شما را در دل گرفتم. کنون هم از این نگارشتان رنجیدگی ندارم.

از نام بهادری چنین برمی‌آید که شما را با امیربهادر جنگ خویشی درمیانست و از خاندان او می‌باشید. در اینحال شما را می‌رسد که بر آن نگارش پیمان خرده بگیرید. ولی برادرانه این اندرز را از من بپذیرید که بد را بد باید گفت اگر از پدر خود آدمی باشد. امیربهادر جنگ و محمدعلی‌میرزا و دیگران مرده‌اند و کارشان بخدا افتاده و ما چه می‌دانیم که کنون در چه حالی هستند. شاید کسانی از ایشان نیکیهایی داشته‌اند که ما نمی‌دانیم و کنون بپاداش این نیکیها روانهای ایشان آسوده و خرسند می‌باشد.

چیزی که هست : در سرودن تاریخ کارهای بدی را که از گذشتگان سراغ داریم باید نکوهش نماییم تا آیندگان از آن پرهیز کنند و این نه بقصد بدگویی از آنان بلکه بقصد آنست که نیک را از بد جدا سازیم و همه را با یک دیده ننگریم تا نیکان در نیکیهای خود استوارتر گردند و بدان از بدیها دست بردارند.

بویژه در داستان مشروطه که بنیاد آن در ایران با خون جوانان و شیرمردان گزارده شد و ما باید تاریخ آن را چنانکه بوده بنگاریم و کسانی را که با این جنبش غیرتمندانه نبرد نمودند نکوهش نماییم تا در آینده کسان دیگری بآرزوی دشمنی با این دستگاه نیایند و اندیشه‌ی برانداختن آن را نکنند ـ چنین کسانی بدانند که نامهاشان در تاریخ با چه زشتی یاد خواهد شد. به هر حال در همه‌ی این گفتگوها هرگز ننگی یا برخوردی ببازماندگان آن کسان درمیان نخواهد بود. هرگز نمی‌توان فرزندان را بگناه پدران گرفت. بویژه که این فرزندان پاکدل و ایراندوست باشند.

درباره‌ی امیربهادر جنگ آن عبارت را که نوشته‌ایم از روی کتاب «بیداری ایرانیان» است و گمان ندارم دروغ باشد. به هر حال انکار کردنی نیست که امیر بهادر دشمن مشروطه بود و تا توانست با مشروطه‌خواهان نبرد نمود تا آنجا که مجلس بیرون کردن او را از تهران خواستار شد و او در قونسولگری روس بست نشست.

سپس هم در هنگام توپ بستن مجلس و در زمان استبداد کوچک او همه‌کاره‌ی شاه بود و عنوان سپهسالاری داشت.

ما می‌دانیم آنان این عذر را داشتند که چون از دیر زمان بسته‌ی دربار بودند در این هنگام از وفاداری و نمک‌شناسی می‌شماردند که دست از حمایت محمدعلی‌میرزا برندارند. ولی بایستی بدانند که محمدعلی‌میرزا در دشمنی‌ که با مشروطه نمود خیانت بایران کرد و خیانت بخاندان خود کرد و خیانت باسلام کرد و هواداری از چنین کسی به هر عنوانی که باشد نکوهیده است.

پس از همه‌ی اینها نیکی و ستوده‌خویی شما نزد ما ارج خود را دارد. شما جوان هوشیار پاکیزه‌خوی می‌توانید در راه پاکدینی و ایراندوستی که ما زیر پا داریم همراهی نمایید و با کوششهای خود جبران بدیهای امیربهادر جنگ را نمایید.