Get Mystery Box with random crypto!

نودسالگی سایه ابتهاج، یکی از «بت‌های ذهنی» من است. اوّلین‌بار | تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایران‌زمین

نودسالگی سایه
ابتهاج، یکی از «بت‌های ذهنی» من است. اوّلین‌باری که از نزدیک دیدمش، (بیش از ده سال پیش) حس می‌کردم مقابل فردوسی یا حافظ ایستاده‌ام و اصلاً باورم نمی‌شد چنین لحظه‌ای در زندگی‌ام رخ داده است! اینها مربوط به قبل از چاپ پیر پرنیان‌اندیش است. او در این کتاب به گونه‌ای تصویر شده که هرکس آن را می‌خوانَد، حس می‌کند، چقدر با سایه صمیمی‌ست و حقّ‌ِ خود می‌داند که مرتّباً به دیدارش برود.
عجیب هم نیست که سایه همیشه خوش اخلاق و سرحال و آماده به خدمت برایِ خیلِ دوستدارانش نباشد، و گاهی عاشقانش سرخورده از محضرش بازگردند. بیچاره پیرمرد باید هر روز در خانهٔ خودش پذیرایِ چند نفر باشد و به چند نفر لبخند بزند و ساز و شعر و کراماتِ چند نفر را تحمّل کند؟
ولی از آن سو هم باید بداند که به قولِ عرب‌ها: مشربُ العذبِ کثیر الزّحام. (چشمهٔ شیرین، پر مشتری‌ست) یا به گفتهٔ سعدی:
چو کعبه قبله حاجت شد، از دیار بعید/ روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ.
تورا تحملِ امثالِ ما بباید کرد / که هیچ‌کس نزند بر درختِ بی‌بر سنگ.

او پیش از این کتاب هم، کم خواهان نداشت، ولی الان دیگر قضیه فرق کرده. اکنون همه به اندرونیِ او راه پیدا کرده‌اند و او باید تاوانِ این آشنایی را بدهد!

امروز او نودساله شد، ای کاش برای شاباشِ صدسالگی‌اش هم باشد و باشیم.


https://t.me/oragheparishan

(این یادداشت در روزنامهٔ اعتماد منتشر شده و فایل پی دی اف بالا، معرفی و نقدی‌ست که بر کتاب پیرپرنیان اندیش، در شمارهٔ اخیر مجلهٔ آیینهٔ پژوهش نوشته‌ام)