Get Mystery Box with random crypto!

داستان ترسناک ‌ پرندۀ شوم سر جیمز اکسن هام اهل دوون دچار خوش | داستان های ترسناک

داستان ترسناک ‌
پرندۀ شوم
سر جیمز اکسن هام اهل دوون دچار خوشی زاید الوصفی شده بود و دلیل خوبی هم داشت . عروسی تنها فرزندش , دختری زیبا به نام مارگارت نزدیک بود . قرار بود صدها میهمان در جشن ازدواج شرکت کنند. او با مردی شایسته ازدواج می کرد که خود او را پسندیده بود و مورد تائید پدرش نیز بود . قرار بود جشن هنگام غروب آغاز شود .
شب سرجیمز در هنگام ضیافت نطقی ایراد کرد و از میهمان ها تشکر می کرد که بناگاه از حرف زدن ایستاد و رنگش پرید . همهمه ای در میان میهمان ها افتاد. اما او بر خود مسلط شد و به نطقش ادامه داد . اما حالت سرخوشی او از میان رفته وبد . بعد از تمام شدن سخنانش به پیشخدمت وفادارش گفت پرنده ای سفید را دیده که معلوم نیست از کجا پیدا شده و به سوی مارگارت پرکشیده , چند بار دور سر او چرخیده و ناپدید شده. پیشخدمت همه چیز را فهمید , زیرا از قبل می دانست که آن پرندۀ شبح مانند قرن هاست در آن خانه اقامت دارند . شاید از اویل قرن شانزدهم و هر آنگاه که قرار بود یکی از اعضای خانوادۀ اکسن هام بمیرند ظاهر می شد. قرن ها این پرنده منادی مرگ انی خانواده بود.

او سعی می کرد سر جیمز را آرام کند اما سر جیمز برای دخترش به شدت پریشان شد و فکر می کرد خطر دور سر او پرواز می کند .
ترس نجیبزاده بی مورد نبود. فردا قبل از شروع مراسم , در کلیسا مرد جوانی از گوشه ای بیرون پرید و با دشنه ای به قلب مارگارت ضربه زد. عروس در اغوش داماد جان سپرد.
ضارب یکی از خواستگاران سابق دختر بود که جواب رد شنیده بود. قاتل, با همان دشنه خود را به قتل رسانید.

@tarsnak23