قسمت پنجم : بقیه خوابیدن اما علی خوابش نمیبرد گفت بچه ها باید | Tarsouk
قسمت پنجم : بقیه خوابیدن اما علی خوابش نمیبرد گفت بچه ها باید تک تک اتاقارو بگردیم هرچیزه مشکوکیو جمع کنیم تا بتونیم راحت بخوابیم همه اتاقارو گشتیم چیزه خاصی نبود به جز چند تا وسیله قدیمی خاک خورده روستایی که همرو تو یه اتاق جمع کردیم و درشو محکم بستیم همگی خوابیدن منو مجید بیدار بودیم واس هم خاطره تعریف میکردیم که خوابمون نبره حدودای ساعت 1 بود داشتم خاطره تعریف میکردم که مجید خیره شد به پشت سرم گفتم مجید دیگ مارو که نترسون واقعا ترســ @tarsouk ــو زبونش بند اومده بود گفت محسن امروز چندمه ماهه گفتم سوم گفت پس چرا ماه کامل تو آسمونه با تعجب برگشتم از پنجره پشت سرم ماه دیده میشد خیلی ترسیدم به مجید گفتم من تو اومدنا حواسم به ماه بود که باریک بود مگه میشه یهویی کامل شده باشه مجیدم که ترسو بود گفت باشه حالا زیاد بش فکر نکن ساعت 2 شد موقع تعویض ترســ @tarsouk ــو شیفت حسینو و علی رو بیدار کردیم آماده خواب شدیم به مجید گفتم دیدی تموم شد حالا بخواب و پولامون فکر کن مجیدم لبخند زدو خوابید با صدای جیغ مجید بیدار شدم تا چشامو باز کردم دیدم کشیده شد و رفت تو اتاق و درش بسته شد حسینو علیم هرچی دوییدن بهش نرسیدن هرچی لگد به در میزدیم باز نمیشد صدای جیغ و داد مجیدم از تو اتاق مدام میومد علیو دیدم که با تمام تلاشش اشک ریزون به در مشت میزد اشک علیو اولین بار بود که میدیدم به هزار زحمتو زور درو باز کردیم هیچ کسی اونجا نبود حسابی ترسیده ترســ @tarsouk ــو بودیم علی گفت کار اون جنازه هست اون نمرده بود داشت اذیتمون میکرد رفتیم تو اتاقش همونطوری اون گوشه افتاده بود علی زدش کنار که دوباره ببینه زندس یا نه یهویی تا صورتشو دیدیم فرار کردیم آخه زنه صاحب خونه بود که 20 سال پیش مرده بود ادامه دارد کانال ترسوک اولین کانال ترسناک ایرانی @tarsouk