Get Mystery Box with random crypto!

_خیالت تخت همه چی تحت کنترله سند هم گذاشته شد منتظر توئه بیای | جلد دوم دزدیدمت

_خیالت تخت همه چی تحت کنترله سند هم گذاشته شد منتظر توئه بیای ببینیش...

_همون تاریخ؟

_همون تاریخ هماهنگ شد‌.

تلفن بوقی خورد که با دیدن اسم آیناز هول شدم و گفتم:

_بعدا بهت زنگ میزنم فعلا.

و سریع جواب آیناز رو دادم:

_تو از صبح کجایی؟ نمیدونی منتظرتماستم؟
خواب موندی نه؟ مگه بهت نگفتم ساعت تنظیم کن هر روز صبح زنگ بزن هان؟

جواب نمیداد..!
با عصبانیت داد زدم:

_کدوم گوری رفتی؟

با صدای گرفته گفت:

_آهی؟

نگرانی تو وجودم سرازیر شد:

_چیشده آیناز؟

_میتونی بیایی اینجا؟؟

روی صندلی وا رفتم..:

_برای.. برای نیاز اتف.......اتفاقی افتاده ؟؟

بغضش شکست و گفت..:

_آهی بیا من میترسم.

درحالیکه به سرعت به سمت در میرفتم گفتم..:

_آیناز جون مامان بگو چیشده؟
نیاز چش شده؟؟

با فین فین گفت:

_ما الان بیمارستانیم آهی‌‌..‌.

رو به منشی گفتم:

_تا یک ساعت دیگه یه بلیط برای گیلان بگیر! فقط‌زود !
من میرم فرودگاه آماده باشه.


_بله بله حتما...

به آیناز گفتم:

_چرا بیمارستانید؟نکنه بلایی سرش اومده؟
درد داره؟

هقی زد:

_خونریزی داخلی داره آهی...
از وقتی اومدیم بیمارستان تا الان تو بخش مراقبت های ویژه اس.

ترس داشت فلجم میکرد که ادامه داد و نالید:

_احتمال سقط داره آهی...جون خودش و بچه درخطره.

صدای هول آیناز باعث شد ساکت بشم.

_دکتر دکتر چی شد؟

با شنیدن صدای غریبه ایی که گفت:

_متاسفم..

آیناز جیغ بلندی کشید که گوشی از دستم افتاد.‌.‌.