Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part424 مورات یکبار دیگر رویش خم | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part424

مورات یکبار دیگر رویش خم شد اما اینبار بجای لبهایش،سر در گردنش کرد و زمزمه کرد:"باید مال من بشی هیلمی!" و دستش را به کمربند پالتو حوله ای که هنوز در تن هیلمی مانده بود دراز کرد تا گره اش را باز کند...
نگاه متعجب هیلمی به سختی دست او را تعقیب کرد. لبهای مورات گردنش را بوسه میزد...
"نمی دونم این چه آتیشی که درونم روشن کردی اما اگر خاموشش نکنم
منو خاکستر میکنه!"و با وجود آنکه راضی نبود اما سرش را بالا برگرداند و دومین بوسه را،برعکس اولی،بسیار ملایم و متواضع،بر لبهای بی حرکت هیلمی نشاند تا قدرت حرکت به آنها بدهد.
"مورات...مورات؟!"هیلمی بالاخره توانست فریاد داخل سرش را به زبان بیاورد ولی در حد یک ناله! "چکار...داری میکنی؟!"
مورات گره را باز کرد و نگاهش از سینه ی لخت هیلمی پایین خزید:"نگران نباش!من کارمو بلدم...مطمئنم میتونم به تو هم حال بدم!" و حوله را کنار زد
تن بی نظیر هیلمی در درخشش تمیزی و عطر پاکی بعد از حمام بطور کامل ظاهر شد!
هیلمی هنوز نمیفهمید چه خبر است.اینکه چرا مورات هیپونتیزمش کرده بود
و چرا او را بطور کامل بیدار نمیکرد؟چرا این حرفهای عجیب را میزد و اینطور عجیب رفتار میکرد؟اصلاً چکار میخواست بکند؟! "چرا؟...چرا اینکارو میکنی؟ چرا...نمیذاری حرکت کنم!؟"
"مجبورم...متاسفم"مورات از جا بلند شد و درحالیکه لخت میشد قدمزنان پای تخت رفت. نگاهش دلسوز اما نیازمند و پر از شهوت و خشم به چشمان هیلمی برگشت.
هیلمی در تلاش برای حرکت دادن دست و پاهایش شاید برای پوشاندن دوباره ی تنش غرید:"بس کن...طلسمو از روم بردار...خواهش میکنم!"
مورات آخرین تکه لباس خودش را هم دراورد و با زانوهایش روی تخت درآمد:
"برمیدارم...قول میدم!اما بعد از اینکه مال من شدی!"و نیشخند برلب زبانش را درآورد و سرش را پایین برد ...