@theamywestern #poisonkiss #part505 'من فقط چند ماه زندگی تو | Amy western
@theamywestern #poisonkiss #part505
"من فقط چند ماه زندگی تو رو تجربه کردم و دیدم چقدر سخت بود و فهمیدم نیاز ... آدمو به چه کارهایی وادار میکنه!میدونم اگر ادامه پیدا میکرد از تو بدتر میشدم!"لحنش بغض آلود بود. اشک سرد در چشمان خسته ی چاتای پر شد:"پس...یعنی منو میبخشی؟!" آراس جلو رفت و کنارش روی مبل نشست:"در اون مورد بعداً که حالت خوب شد صحبت میکنیم"و یک دستی یقه ی تیشرتش را کنار زد:"شروع کن تا منصرف نشدم!" چاتای خیره به گردن سفیدش خنده ی پردردی کرد:"واقعاً انتظار داری گازت بگیرم و خونت رو بخورم؟!" "چرا که نه؟مگه تشنت نیست؟" آراس با قاطعیت منتظر بود! چاتای همانطور لبخند به لب سرش را چرخاند تا جلوی نگاه پر هوسش را بگیرد:"ترجیح میدم صدبار بمیرم تا اینکه دوباره بهت صدمه بزنم" آراس با فکر اینکه یقه اش را بقدر کافی باز نکرده پایین تر کشید:"چیزی نیست! تو که بهتر شدی بازم خونت رو میدی و من خوب میشم!" چاتای با ناباوری از این افکار کودکانه ی آراس دوباره رو به او کرد:"تو فکر کردی به همین راحتیه؟! یا اگر اینبار کار نکرد؟!" "فوقش منم میشم یکی مثل تو!"زیر چشمی به چاتای نگاه کرد. چاتای متعجب از چیزی که شنید نالید:"ولی خودت گفتی جزام مرگه" آراس سرش را چرخاند تا رگ گردنش بخوبی در دسترس باشد! "آره ولی من قاتل نیستم! نمیتونم بکشمت!" "پس بذار و برو...من بهرحال میمیرم!" آراس خیره به بطری شکسته ی روی میز آهی کشید:"نمی خوام بمیری چاتای! حالا میشه لطفاً کاری رو که ازت میخوام بکنی؟!" چاتای با ترس اینکه لحن صدایش بغض گلویش را عیان کند آهسته زمزمه کرد:"چرا نمیخوایی بمیرم؟!" آراس با تظاهر به کلافگی فوت کرد:"باید حتماً ازم اعتراف بگیری نه؟!"و بالاخره رو به او برگرداند .چشمان چاتای خیس بود! "چون عاشقتم! خوب شد؟!راضی شدی؟!"و دوباره سرش را چرخاند:"حالا بخور...زود باش!" چاتای چیزی را که شنید باور نکرد.چطور آراس میتوانست عاشق هیولایش باشد؟! "تو...دیونه ای؟! مگه نفهمیدی من کی هستم؟تو که..."