Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part507 چاتای در شوک چیزی که شاهد | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part507

چاتای در شوک چیزی که شاهد بود ناله ای کرد:"چی....چیکار کردی روانی؟!"
آراس قبل از آنکه خون روان به پایین برسد سمت کاناپه برگشت زانوی چپش را روی مبل گذاشت و یک دستی سر او را بغل کرد.عطر تن معشوق آمیخته با بوی لذیذ خون هوش از سر چاتای برد بطوری که به محض تماس لبهای تشنه اش با پوست خونالود او دیگر کنترل خود را ناخواسته از دست داد دهانش را باز کرد و دندانهایش را در گوشت نرم او فرو برد.آراس از درد و شهوت ضجه ای زد و گردنش را عقب انداخت ولی بازوهای چاتای با همان یک جرعه نیرو گرفت و دور کمر آراس گره خورد تا او را نگه دارد و بیشتر به خود بفشارد.حتی نوشیدن شراب بهشتی نمی توانست اینقدر لذت بخش باشد.چشیدن جوهر وجود معشوق که طعم شیرین ایام خوش گذشته را یاداور میشد و او را ذره ذره به زندگی رنگارنگ و جدیدش برمیگرداند او را تا اوج آسمانها بالا برد.
لبهای چاتای روی پوست او میلغزید و با هر مکش پر هوس به جسم مشتاق او بوسه مینشاند و آراس را از لذت سیراب کردن معشوق به سر دادن ناله های خوشی مجبور میکرد.مسلماً این عشق بود که مانع ترسیدن آراس میشد و حتی از رضایت این تصمیم ناگهانی و بی منطق بخود میبالید!
انگار همان مرد نیمه جان لحظه ی قبل نبود.با همان چند جرعه چنان جان گرفت که حلقه ی دستهایش را تنگ تر کرد و آراس را مثل عروسک روی زانوهایش کشید و نشاند!میدانست باید دست برمیداشت.همینقدر برای زنده ماندنش کافی بود ولی لعنت بر دلتنگی که اجازه نمیداد بار دیگر او را از دست بدهد!
آراس با شوق از جای گرفتن در آغوش معشوقش انگشتانش را لابه لای موهای سر او فرو کرد و صورت او را بیشتر به سینه فشرد.تنش به لرز افتاده احساس سبکی و ضعف میکرد ولی هنوز دلش نمی خواست چاتای از او دست بکشد.این تشنگی خواسته شدن ارضایش میکرد.زیر لب زمزمه کرد: "دلم برات تنگ شده بود چاتای!"
همین جمله و صدای لطیف عشق کافی بود تا چاتای متوجه شود چیزی که برای زنده ماندن نیاز داشت خود آراس بود نه خونش! به سرعت سرش را عقب کشید و نفس بریده از عشق و اشتیاق نالید:"زندگیمو مدیون تو ام فرشته ی من"و لبهای خونالودش را روی لبهای شفابخش عشقش گذاشت.