Get Mystery Box with random crypto!

❆ мαrτiท мσทταทα ❆ درحالی که شاتی که ریک برام ریخت رفتم بالا | ǝɯ

❆ мαrτiท мσทταทα ❆


درحالی که شاتی که ریک برام ریخت رفتم بالا، نگاهی به دست یارو کردمو گفتم :
_اون چیه تو دستت.
مرد پوزخندی زدو گفت :
_مگه کوری... باتومه.
درحالی که هنوز چشمم به باتوم دستش بود گفتم :
_نخیرم...یه وردنه س... خودت آشپزی یا ننه ت؟!
میخای باهاش چیکار کنی؟!
برام کیک درست کنی؟
وقتی دارم شمع هامو فوت میکنم برام آواز بخونی؟!



از زور عصبانیت کلت هامو در حالی که هنوز تو جیبای کتم بودن آوردم بالا که باعث شد افراد مقابلم چند قدم برن عقب :
_من اومدم اینجا تیر اندازی کنم... حالیتونه؟!
تیر اندازی با چندتا مرد درست حسابی.



اونا هم نگاهی بهم کردنو باز به من و ریک خیره شدن،  درحالی که لحن صدام عصبی تر و بم تر میشد ادامه دادم :
_مثل کاستر و جرونیمو... میشناسینشون؟
نه... چون سرتون گرم کیک درست کردن کنار ننه هاتون بوده.
بعدم برگشتم سمت ریک و گفتم :
_ریک اینا یه مشت کصخلن بابا... یه مشت کصخل.



دوباره برگشتم سمتشونو گفتم :
_برو گمشو کنار، راهو باز کن دیوث...
اوناهم از سر راهم رفتن کنار، همونطور که از در خارج میشدم با صدای بلند گفتم :
_برو گمشو... اسم خودتونم میزارید گنگستر؟
قبل اینکه برم بیرون داد زدم :
_اومدیم اینجا تیر اندازی کنیم... حالیتونه؟!
نه فک نکنم... جقی ها... خاک برسرتون کنن... ریدم تو قیافه ی تک تک تون... ریدین تو وقتم..
اینارو گفت‌مو رفتم بیرون.


✠ ricк sτσทє ✠
 

با رفتن مارتین یه شات دیگ برا خودم ریختم رفتم بالا، تو همین حال اون یارو با اون باتوم تو دستش پوزخندی زدو گفت :
_خب داداشت که خایه کرد.
درحالی که داشتم مارک روی بطری تکیلا رو میخوندم گفتم :
_نه اون فقط ازتون ناامید شد.
بطری رو تو دستم چرخوندم و گفتم :
_این چیه.. چرا انقدر خوش مزه س.
یارو نگاهی به افرادش انداخت و گفت :
_گردون مارو فرستاد که بزنیم له و لوردت کنیم.



بطری رو گذاشتم رو میز چوبی و گفتم :
_نه بابا؟!
دمش گرم... خب پس ببین.
رفتم طرفش و مقابلش ایستادم.
درحالی که نگاهم بین کروات و چشماش رفتو آمد می‌کرد :
_وقتی این بار دیدیش... بهش بگو ریک گفت، کص ننه ی گردون، کص ننه ی داداشش، کص ننه همتون که به خایه هاش وصلید.
خندید که ادامه دادم :
_میخندی؟!
حالا اینجارو.... کص ننه ی خودت... نظرت چیه جیگر؟!
سرشو به معنای باشه تکون داد که گفتم :
_آفرین چه بچه ی خوبی....خوشت اومد؟!
سرشو به معنای آره تکون داد که گفتم :
_خب اشکالی نداره که منم مبارزه کنم دیگ؟!
پوزخندی زدو گفت :
_البته اگه از پس هممون تنهایی بر بیای.
دستمو به معنای بیخیال تکون دادم و گفتم :
_میدونی چی بیشتر از کص کردن کرد لذت داره؟!
یارو ازین حرفم خندید که گفتم :
_کیر کردن.
کتمو در آوردمو گذاشتم روی میز و گفتم :
_حالا قبل اینکه شروع کنیم بزار یه جوک باحال تعریف کنم.




به مارتین که با چکش های تو دستش آروم و بی سر صدا بدون کتش وارد بار شد نگاهی انداختم و با لبخند گفتم :
_یه روز یه اسکیزوفرنی بدبین وارد یه بار میشه و...




  ⚘ ʍα૨τ¡ท ʍѳทταทα ⚘


با فرود آوردن چکشم تو کمر یارو ریک حرفشو قطع کردو شروع کرد مشت بارون کردن همون مرد که مقابلش بود، مشت تو دماغ یارو فرود اومدو پرت شد به سمت عقب.
یکی از چکشامو به طرق ریک پرت کردمو اونم تو هوا گرفتش.
هردو شروع کردیم با اون جماعت نفهم و آماتور درگیر شدیم.
یکی از اون افراد اومد جلومو یه مشت تو فک و یه مشت به چونم وارد کرد که صورتم به طرف دیگ منحرف شد.



با عصبانیت برگشتمو نگاهش کردم، چکشو از همون پایین محکم کوبوندم جای حساسش که جیغش دیوار صوتی رو پاره کرد، تو همین حین از پشت سر یه بطری شیشه ای رو سرم فرود اومد، برگشتم سمت کصخلی که این کارو کرد و با چکشم زدم به پیشونیش، یکی هم زدم تو شونه ش که به طرف پنجره پرت شد.


او پسره که باتوم دستش بود به طرفم حمله ور شد، منم دو طرف صورتشو محکم گرفتم و گوششو گاز گرفتم، گرمای خونو تو دهنم حس کردم و خونشو تف کردم تو صورتش.
از درد رو زمین افتادو تو خودش جمع شد، شروع کردم با چکش تو دستم کسایی که افتاده بودن رو زمینو کتلت میکردم.


تو همین حین چشمم افتاد به ریک که با کله زد تو صورت یکی شون، لبخند بدجنسی زدم و به کارم ادامه دادم.
پای یکی از اونایی که افتاده بود رو زمین رو گرفتم و با چکش محکم زدم رو زانوش، صدای دادو هوار و ناله هاشون تو کل بار می‌پیچید، چه اونی که داشتم میزدم چه اونایی که از درد ناله میکردن.


بعد این که همه رو زمین گیر کردیم، به طرف ریک که داشت نوشیدنی می‌ریخت رفتم، یکی از لیوان‌ها رو به من دادو لیوان خودشو زد به لیوان من، نگاهی به صورتم انداختو گفت :
_صورتت خونی شده.
منم نگاهی به صورتش انداختم و گفتم :
_توهم لپات گل انداخته.
باهم همزمان سر کشیدم و نفسمونو راحت دادیم بیرون.



گردون در مقابل ما هیچ شانسی نداشت، به نظر جنگ گنگستری بزرگی در راه بود اما تو روز جام جهانی