اینجا #آلمان همسر من خداییش جو گیر آلمان نشده. همان موقعها | زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان همسر من خداییش جو گیر آلمان نشده. همان موقعها که ایران بودیم هم به صندلی کودک در ماشین و کلاه ایمنی و این موارد احتیاطی که ما ایرانیها نوعاً به هیچ میگیریم، اهمیت زیادی میداد. یعنی پسرمان که کوچک بود، برای شیر خوردن هم حق نداشت از صندلی ماشین بیرون بیاید. الان هم هر بار که ما ایران میآییم باید از فامیل و دوست صندلی کودک قرض بگیریم که مبادا فرزندمان بدون صندلی ایمنی از نقطه ای در شهر تهران به نقطه ای دیگر سفر کند!! (خدا را شکر همیشه هم کسی هست که صندلیش را به ما بدهد و بگوید بچهها اصلاً درصندلیاش نمینشیند و مال ما بیاستفاده است!) سوار اسنپ که می شویم باید به همسرم حتی اگر خودش آلمان باشد، جواب پس دهیم که راننده کمربند صندلی عقب را در اختیارمان گذاشت یا مثل خیلی دفعات بهمان خندید و گفت خانم معلومه از خارج اومدینهااا! کمربند نداریم عقب!! ....
حالا فکر کنید این آدم را آوردهاند گذاشتهاند در آلمان با این فرهنگ و طرز فکر عمومی!! در این ویديو و عکس هایی که گذاشته ام، دخترهای دوقلوی همسایه آلمانی ما رو میبینید که تازگی راه افتادهاند. ویکتوریا آمده کالسکهاش را راه ببرد با کلی زحمت اول کلاه ایمنی برادرش (که برای اسکوتر استفاده میکند) را سرش کرده! بعد از یک سری کشمکش با خواهر دوقلویش سوفی که کلاه دیگری داشت و با آن سه چرخه کوچکش را سوار می شد و آن برادرشان، بالاخره یک کلاه ماند برای دوقلوها. و آن را هم سوفی از چنگ ویکتوریا در آورد و در رفت. ویکتوریا مانده بود و کالسکهاش، که عمیقاً معتقد بود بدون کلاه ایمنی یک قدم هم نمیشود هولش داد!! آن وسطهای فیلم دختر همسایه دیگر را هم میبینید که کلاه ایمنی به سر اسکوتر سواری میکند. خلاصه که در کنار چنین موجوداتی زندگی میکنیم!!/// روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود... @tick_idea