Get Mystery Box with random crypto!

زیر گنبد کبود

لوگوی کانال تلگرام tick_idea — زیر گنبد کبود ز
لوگوی کانال تلگرام tick_idea — زیر گنبد کبود
آدرس کانال: @tick_idea
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.36K
توضیحات از کانال

روایت های شنیدنی و الهام بخش از جای‌جای دنیا...

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-05-04 15:47:20 اینجا #آلمان

در این چند سال که آلمان زندگی کرده‌ام، یک بار ندیدم در فروشگاه یا بانک، مطب دکتر یا اداره‌ای، برای انجام کار مشتری یا ارباب رجوعی که کمی طول می‌دهد، بی‌صبری و عجله از خودشان نشان بدهند و با نچ‌نچ یا اعتراض بخواهند او را وادار به عجله کنند، نه فرد مسئول و نه بقیه کسانی که در صف منتظرند. فرقی نمی‌کند که در فروشگاه برای درآوردن و شمردن و خلاص شدن از دست پول خردهایت طول بدهی، پارک دوبل بلد نباشی و معطل کنی، یا در مطب دکتر یا پشت باجه بانک بخاطر کودکت که نمی‌گذارد کارت را سریع انجام دهی، معطلشان کنی، صبورانه منتظر می شوند و معمولا کسی حتی ابرو بالا نمی‌اندازد و با نگاه سنگینش بهت نمی‌گوید زودباش دیگه!

اولین بار که راننده ناشی ماشینی در جلوی اتوبوسمان ده بار جلو عقب کرد که پارک دوبل کند، و دیدم همه در اتوبوس آرام و منتظرند و از صف ماشین‌های پشت سرمان هم هیچکدام بوق نمی‌زنند، نعره‌ای بزدم و از هوش برفتم!

چند ماه بعد یک بار که در فروشگاه مشتری جلویی‌ام داشت دنبال کارتش می گشت و طول کشید، به خودم جرات دادم که: من فقط یک سوال کوتاه داشتم... فروشنده با چشمان گرد و متعجب- انگار که موجود شاخداری را دیده باشد- نگاهم کرد و گفت: خانم من الان مسئولم که به این مشتری رسیدگی کنم، شما نفر بعدی هستید! و من از فاز عقب ماندگی اجتماعی نچ‌نچ و نگاه معنی دار به فاز خودخوری و خشم درونی ارتقا یافتم! بعد از آن کلی تمرین کردم که نگاهم معنی‌دار و سنگین نباشد... تا این اواخر که دیگر به مقام تسلیم و رضا نایل شده‌ام:

این ویدئو (لینک پایین ) را امروز در داروخانه گرفتم. من به سه دقیقه آخر داستان این خانم سالمند رسیدم که داشت از تعداد نوه و نتیجه‌هایش و اینکه خودش که چهار هفته دیگر نود و یک سالش می شود دارد برای پسر هفتاد ساله‌اش دارو می‌خرد، می‌گفت. از کیفش چیزی برمی‌داشت و می‌گذاشت و رشته کلام را گم می کرد و دوباره از قبلترش می‌گفت... و خانمی که پشت پیشخوان ایستاده بود با خندیدن‌ها و اوهوم گفتن‌های صبورانه‌اش حتی نمی‌گذاشت پیرزن احساس بدی کند از پرحرفیهایش. و من که فقط می‌خواستم یک سوال بپرسم، می‌دانستم هر کاری جز صبر کردن، از نظر او و چندین نفری که در صف پشت سرم بودند، ناهنجار و غیرعادی است... بالاخره پیرزن با سلام و صلوات خداحافظی کرد، روز خوش گفت و به امیددیدار شنید و همه از جمله من - که رستگار شده بودم- به رویش لبخند زدیم. و رفت و بقیه خیلی عادی به کارهایشان رسیدند...

روایت‌‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
802 viewsedited  12:47
باز کردن / نظر دهید
2022-04-14 16:28:24 اینجا #آلمان

در ویدئوی اول (در لینک زیر ببینید) معلم آلمانی که شوهرش مراکشی و مسلمان است داشت غر می‌زد که شوهر ورزشکارش که همه سال تغذیه سالم دارد یکهو ماه رمضان که می‌شود تازه از ساعتی که او می‌رود بخوابد (حدود نُه شب که وقت افطار است) شروع می‌کند به خوردن، و آشپزخانه‌ای که مثل دسته گل مرتبش کرده، صبح انگار در آن بمب ترکیده و همه جا پر از شیرینی است! اینجا که با کمی دقت کلمه باکلوا (باقلوا) را می‌شنوید، می‌گوید که مگر می‌شود چیزی به این شیرینی با این همه شیره و شکر را خورد و زنده و سالم ماند؟!! یکی از بچه‌ها که اهل کُره بود گفت شوهرت قهرمان دوی ماراتن است، می‌سوزاند دیگر! که معلم آلمانی جواب داد:‌ این همه شکر اگر سوزانده هم بشود حتماً مضر است!//

بیشتر آلمانی‌ها روی مصرف شکر خیلی بیش از ما حساسند. کیک زیاد می‌پزند و می‌خورند، اما میزان شکر و شیرینی کیک‌ها بسیار کمتر از ایران است. ماها که اینجا عادت کرده‌ایم و کم‌کم دیگر کیک‌های ایران را نمی‌توانیم بخوریم، ولی پدرومادرهایمان که از ایران می‌آیند، می‌گویند این نون بربری نرم و پوک چیست که شماها با چای و قهوه می‌خورید!//

اینجا بستنی‌ها معمولاً به شیرینی بستنی‌های ایران نیست. و کلّی برند مربّا هست که فقط روی کم‌شکر بودنشان مشتری جذب می‌کنند. خیلی‌ها به جای نوشابه، آیس‌تی می‌نوشند که شکرش خیلی کمتر است. سوغات ایران که برایشان بردم، هیچ آلمانی‌ای سوهان دوست نداشت، و فقط از گز پُر پسته خوششان آمد. باقلوای پر مغز ما را هم خیلی بیشتر از باقلوای پرشیره ترکی که اینجا زیاد پیدا می‌شود، دوست داشتند.//

ویدئوی بعدی از قاشقی است که با برآمدگی‌ای که وسطش دارد، شکر مصرفی را بیست درصد کاهش می‌دهد تا کم کم به مقدار کمتر عادت کنید و بتوانید شکر سفید را حذف کنید. فروشگاه زنجیره‌ای معروف لیدل، مدت‌ها روی این قاشق‌ها که با اجناسش هدیه می‌داد تبلیغ می‌کرد.//

دانشجوهای دکترا که تمام روز در آفیس پشت سر هم قهوه می‌خوردند و به قول خودشان بدون قهوه زنده نمی‌ماندند، ذره‌ای شکر به آن اضافه نمی‌کردند. اوایل که من کمی شکر می‌ریختم، یکی‌شان که با من دوست هم نبود احساس وظیفه کرد که به عنوان دانشجوی سال بالایی تجربه مهمّش را به من بگوید: ببین تو قراره چند سال اینجا روزی چند فنجان قهوه بخوری، می‌دانی همین یه ذره شکر می‌شود چقدر؟! یک هفته تلاش کنی کامل ترک می‌کنی شکر رو، سخت نیست... و راست هم می‌گفت! هرچند من هنوز به خوردن آن زهرمار تلخی که بدون شیر می‌خوردند عادت نکرده‌ام و شیر را باید اضافه کنم حتماً.///

روایت‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

لینک ویدئوها در صفحه اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/CcVOgs0IOdn/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
967 views13:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-05 12:54:55 اینجا #آلمان

عکس اول رو بابای دوست آلمانی پسرم فرستاده بود توی گروه و به طنز نوشته بود که انگار باید از این به بعد برای تمرینات ریاضی بچه‌ها رو ببرم سوپرمارکت!! (عکس ها را با استفاده از لینک اینستاگرام ببینید )

اوکراین تامین کننده اصلی گندم و روغن آفتابگردان اروپا بوده و بخاطر جنگ اخیر پیش‌بینی شده که آرد و نان و روغن به زودی کمیاب و گران خواهند شد. و اینطور شده که در بیشتر سوپرمارکت ها آرد و روغن و به خصوص روغن‌های ارزانقیمت‌تر نایاب شده. در عکس می بینید که بالای قسمت آردها در سوپرمارکت نوشته‌اند که قیمت یک بسته آرد سی و نُه سنت است. اما اگر بخواهید بیش از یک بسته بخرید، بسته دوم را دو یورو و بسته سوم و بیشتر را باید هر بسته پنج یورو بدهید! اگر هم خرید دیگری نکنید و کل خریدتان فقط آرد و روغن باشد، باید پنج یورو دم صندوق اضافی بدهید. شفاف‌سازی هم کرده که این تفاوت قیمت فروش و پول‌های به زور گرفته شده برای کمک به جنگ زدگان و آوارگان اوکراین صرف خواهد شد ؛)

بعضی از مردم هم کاری به پیش‌بینی‌های کالاهایی که گران می‌شوند ندارند. نگرانند که روسیه بمب اتم بزند و مجبور شوند مدت‌ها در زیرزمین‌ها یا پناهگاه‌ها زندگی کنند و مواد غذایی مختلفی را انبار کرده‌اند. مثلاً چند روز پیش رفتم که رب گوجه فرنگی بخرم دیدم نوشته لطفاً بیشتر از سه بسته برندارید، و تشکر کرده بود بخاطر درک شرایط- عکس دوم را ببینید! من البته از قبل تصوری از اهمیت رب گوجه فرنگی نداشتم ولی چون دیدم ازم تشکر کرده سهمیه سه تای خودم را برداشتم!

یک چیز دیگر که مردم این روزها بخاطر نگرانیشان از بمب اتم می‌خرند یک ظرف یا نِی فیلتردار مخصوص آب آشامیدنی است- عکس سوم را ببینید. مجهز است به یک فیلتر بسیار قوی و می‌شود سرِ نی را در هر آب و فاضلاب و گندآبی فرو کنی و آب زلال که نود و نُه و نُه نُه نُه درصد میکروب ها و آلاینده‌هایش گرفته شده بنوشی و در شرایط اضطراری زنده بمانی، به شرط آنکه همان صفر ممیز صفر صفر صفر یک درصد باقیمانده از باکتریها نکُشَدت! این ها هم کمی گرانتر شده و بسته به جنس و برندش از حدود سی تا صد یورو می‌شود خرید.

روایت های شنیدنی و الهام بخش از زیرگنبدکبود...
@tick_idea
لینک صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/Cb9vN32oU2K/?utm_medium=share_sheet
1.7K viewsedited  09:54
باز کردن / نظر دهید
2021-12-08 14:45:31 اینجا #آلمان ///
هفته پیش پنجشنبه روز وداع رسمی آنگلا مرکل با مقام صدراعظمی آلمان بود. طبیعتاً مرکل را قبل از آمدن به اینجا هم میشناختم، ولی شخصیتش را نه. و واقعیت این است که اگر آن نگاه سیاه و سفید و خوب‌ها بدها که بعضاً به آن عادت کرده‌ایم را بگذارم کنار، ویژگی‌های بسیاری در این انسان هست که تحسین می‌کنم.//
به عنوان یک دانشجوی رشته سیاستگذاری اجتماعی باید بگویم مهمترین ویژگی تحسین برانگیز مرکل آرامش و سنجیده عمل کردن و دوری‌اش از قهرمان‌بازی و نگاه قهرمان پروری در بحران‌هاست. مرکل قهرمان بازی در نمی آورد و مدل حرف زدنش با مردم طوری است که انگار فهم و شعور آنها را در سطح خودش می داند. کافی است متن سخنرانی اش در همان اوایل بعد از شیوع کرونا را بخوانید (لینک پایین) هیچ اثری از قهرمان بازی در آن نیست. صرفا شرایط را واقع بینانه بیان می‌کند و سعی می‌کند امید واقعی بدهد و مردمی را که به اندازه او می‌فهمند با تصمیماتش همراه کند...//
در مراسم وداعش دو سه تا موسیقی انتخاب کرده بود که برایش پخش کنند و گفت که کنار کشیدن از قدرت برایش سخت نیست و بعد از این وقت بیشتری برای مطالعه و خواب خواهد داشت. و در جواب اینکه قصد دارد در آینده چه کارهایی انجام بدهد هم جواب قهرمانانه‌ای نداد: هنوز برنامه ای ندارم، فعلا کمی استراحت می کنم با بعد ببینیم چه می شود...//

صدراعظم اتریش مرکل را قطب آرامش که با رفتنش خلاء‌ای به جای خواهد ماند توصیف کرد و رییس شورای اروپا پیغام داده بود که تو یک یادمان تاریخی هستی و اروپا بدون تو مثل رم است بدون واتیکان، یا پاریس بدون ایفل، و ما دلتنگ خردورزی تو به ویژه در دوران‌های سخت خواهیم شد...///

https://www.bundesregierung.de/breg-de/themen/coronavirus/statement-chancellor-1732376

روایت های شنیدنی و الهام بخش از زیرگنبدکبود...
@tick_idea

لینک صفحه اینستاگرام زیرگنبدکبود:
https://www.instagram.com/tv/CXOGzW_IUvu/?utm_medium=copy_link
1.5K viewsedited  11:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 21:22:46 اینجا #آلمان

جفری وولدریج آمریکایی از نظریه پردازان بزرگ علم اکونومتریکس (یک روش علمی مدل سازی که برای بررسی تاثیر سیاست‌های اجتماعی هم ازش استفاده می‌کنن و در مراحل پیشرفته‌اش ریاضیات بسیار پیچیده و سختی داره) در جهان هست که با یک سرچ ساده می‌تونید بشناسیدش. کتابهای اکونومتریکس مقدماتی و پیشرفته‌اش در بهترین دانشگاه‌های جهان تدریس میشه و حتی خیلی از اساتید هم سر این کلاس‌ها میان و ادعا می‌کنن هنوز تا فهمیدن مطالبی که این آقا در کتابش گفته راه درازی در پیش دارن. من یک سال تحصیلی در دانشگاه گوته بیشتر از هر کاری روی کتاب‌هاش وقت گذاشتم و دست آخر فقط به این نتیجه رسیدم که واقعاً سخته و نمی‌تونم بفهممش!!

بعداً در دوره دکترایم یک موسسه بزرگ اقتصاد آلمان دوره‌ای برگزار کرد که از وولدریج دعوت کرده بودن بیاد کتاب خودش رو درس بده. هزینه دوره هزار یورو (!!) بود که البته خیلی‌ها مثل من بورسیه شدند. یک دوره یک هفته‌ای ما دانشجوها را فرستادند در یک هتل که هر روز از صبح تا بعدازظهر با ایشون کلاس داشتیم و عصرها جلسات بحث و بررسی مطالب و گاهی هم خوش‌وبش تا شب. آخر دوره هم خیلی‌ها مثل من به زور تونستیم امتحانش رو که ده سوال از یک هفته قبل بهمون دادن و فرصت داشتیم با همفکری حلشون کنیم، پاس کنیم!

حالا به متن جملاتی که من عیناً از همین آقا در حال تدریس شنیدم و یادداشت کردم توجه کنید: نمی‌دانم، تا حالا به موضوع این طوری نگاه نکرده بودم، سوال خوبی پرسیدی. اجازه بده یادداشت کنم و روش فکر کنم./ برای من واقعاً سخت بود که کار فلانی (یکی دیگه از دانشمندای حوزه اقتصاد) و منطقش رو بفهمم. شاید فقط درصدی ازش رو فهمیده باشم و همون رو براتون توضیح میدم./ شاید برای این موضوع در ذهن شما دلایل اسمارت‌تری باشه که خوشحال میشم بگید. ولی این استدلالیه که به ذهن من می رسه و حتماً بهترین نیست./ به توضیح من در این مورد اکتفا نکنید چون فلانی در کتابش خیلی بهتر از من این موضوع رو گفته./ خیلی عجیبه که فراموش کرده‌ام اسم فلانی رو در این اسلاید بیارم چون اون این موضوع رو به من یاد داد (و نشست و نوت گذاشت که اسم فلانی را اضافه کند و همان روز عصر نسخه اصلاح‌شده را برایمان فرستاد)./ این نظر منه ولی بدونید که نظر من در این مورد در اقلیته و بسیاری از اکونومتریشن‌ها این نظر رو قبول ندارن./ انگار راه‌حلم اشتباهه. بذارید یک بار دیگه چک کنم...

بدون شرح اضافی!

در پست بعدی باز درباره تواضع جفری وولدریج بزرگ و رویکرد بامزه و عجیب آلمانی‌ها در عکس گرفتن با آدم معروف‌ها خواهم نوشت.

روایت‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

برای دیدن عکس‌ها می‌توانید صفحه اینستاگرام زیرگنبدکبود را دنبال کنید

https://www.instagram.com/p/CVclgscoVqR/?utm_medium=share_sheet
1.6K viewsedited  18:22
باز کردن / نظر دهید
2021-10-01 07:58:18 اینجا #آلمان
تفاوت‌های فرهنگی- قسمت اول///

فکرش را بکنید یک بچه چهار پنج ساله از شما بخواهد که برایش سیب قاچ کنید و بعد به شما بخندد که این چه وضع سیب قاچ کردن است؟! و قدم به قدم راهنماییتان کند که سیب دیگری را درست قاچ کنید که قابل خوردن باشد!! بله، شما در یک محیط مولتی فرهنگ گیر افتاده‌اید! چند وقت پیش بود که والِری دختر فسقلی همسایه‌مان بعد از اینکه مطمئن شد قاچ کردن سیب را به درستی یاد گرفته‌ام تشویقم کرد که:‌ زو زُلته دِر اپفل آوس زِهِن (این اون شکلیه که سیب باید باشه!) و من به این فکر می‌کردم که چند صد بار پسرم را که سیب‌های قاچ شده من را به مدرسه می‌برده عجیب غریب نگاه کرده‌اند شاید!

یا مثلا بارها با استاد و اعضای چِیر صبحانه و ناهار خورده باشی و نان نصف کرده باشی و بعد از سال‌ها یک دوست صمیمی آلمانی صبحانه بیاید خانه‌ات، و ناگهان بفهمی که آلمانی‌ها نان را از طول می‌بُرند و برایشان از عرض بریدن نان خیلی عجیب است! اگر کسی از شما بخواهد که نان را با او شریک شوید، محترمانه‌اش این است که نان را طبق عکس ببرید و رویَش را به او تعارف کنید و زیر را خودتان بردارید! احتمالا اگر سیمون هم وسط ما ایرانی‌ها گیر نکرده بود و همه نان‌ها را از نظرش خراب نکرده بودیم، هرگز به ما نمی‌گفت و ما در جهل خودمان می‌ماندیم همچنان!

و اما خاطره سوم من از بُریدن غلط! یک تارت میوه‌ای بزرگ درست کرده بودم و بردم خانه مِلینا که مثلاً با هم عصرانه بخوریم با قهوه. پدرش که از مدیران باسابقه شرکت زیمنس است هم نشسته بود. ملینا گفت خودت تارت را ببُر. و وقتی من تارت گرد را مربعی بریدم با تعجب گفت اِاِ چرا خرابش کردی؟! حالا چطوری بخوریمش آخر؟!! باور کنید قطاع‌های دایره‌ای‌اش خیلی بزرگ از آب در میامد و خوردنشان خیلی سخت تر از مربع‌های من بود! ولی ظاهراً یک سری اِلِمان‌های فرهنگی روی مزه هم اثر می‌گذارد! پدرش کمی خورد و گفت یک وقت فکر نکنی من تارتت رو دوست نداشتم ها، عااالی بود! فقط اینکه این روزها اگر بدانی روزهای روزه گرفتن کاتولیک‌هاست و این یعنی من نباید چیزهای خوشمزه‌ای رو که خیلی ازش لذت می برم بخورم (کمی قبل از عید پاک بود آن روز) و گفت که چون خیلی لذت می‌برده از خوردن تارت، خواسته که کم بخورد تا روزه‌اش را نشکند! من که باور نکردم، احتمالاً دلیلش همان مربع‌های من بوده ؛)
ادامه دارد...
روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

صفحه اینستاگرام #زیرگنبدکبود

https://www.instagram.com/p/CUeRkEltr_k/?utm_medium=copy_link
1.2K viewsedited  04:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-22 10:40:16 اینجا #آلمان
ادامه از پست قبل...
از اداره بهداشت زنگ زدند که باید پسرم چهارده روز بعد از تست مثبت در خانه بماند. خودشان هم به مدرسه پسرم و مهدکودک دخترم اطلاع داده بودند که بچه‌ها در قرنطینه هستند(و اگر ما بچه ها را می‌بُردیم نمی‌پذیرفتند!) اسم کلاس پسرم در مدرسه و گروه دخترم در مهد و تاریخ آخرین مراجعه بچه‌ها به آنجا را هم می‌دانستند. (که اگر اخیراً بچه‌ها به آنجا رفته بودند، کل کلاس را قرنطینه می‌کردند.)

طبق قانون، در پایان چهارده روز پسرم باید با جواب منفی رسمی برود مدرسه. دکترش هم یک گواهی سلامت بعد از کرونا می‌دهد دستمان که پسر ما را تا شش ماه از قرنطینه‌های احتمالی بعدی که به واسطه کرونا مثبت شدن بغل‌دستی یا همگروه‌هایش در مدرسه اعمال خواهد شد، معاف می‌کند.

دو سه روز بعد از شروع قرنطینه مسئول اداره بهداشت طی یک تماس تلفنی گفت که قانون جدید می‌گوید خواهر یا برادرهای خردسال (زیر شش سال) بچه‌های کرونا مثبت، در صورت مثبت نشدن تستشان، ناقل محسوب نمی‌شوند و می‌توانند با جواب تست منفی از ادامه قرنطینه معاف شوند ... گفتند جواب منفی تست دخترم را به آنها ایمیل بزنیم و منتظر تماس یا ایمیل آنها بشویم برای پایان قرنطینه. ایمیل را زدم و چون برایم قابل تصور نبود که به این زودی‌ها جوابم را بدهند، تماس هم گرفتم برای پیگیری. گفت ما هر روز صبح کسانی که ایمیل جواب منفی آنها را تا ساعت مشخصی دریافت کرده‌ایم لیست می‌کنیم تا به ترتیب با آنها تماس بگیریم. تاریخ تولد دخترم را پرسید و بر اساس آن اسمش را در لیستی که ظاهراً جلویش حاضر بود پیدا کرد و گفت طبق لیست امروزمان با شما ساعت فلان تماس گرفته خواهد شد.

این روزها بیشتر وقت پسرمان در بالکن می‌گذرد. بچه‌های همسایه‌هایمان که خوشبختانه هیچکدام هم مریض نشدند، از زمین چمن جلوی خانه با پسرم تفنگ‌بازی می‌کنند، بادکنک پر از آب به هم پرتاب می‌کنند یا با دوربین و بی‌سیم‌هایشان ماموریت سری انجام می‌دهند... (عکس ) چند وقت یک بار هم صدای یک پیرزن آلمانی، از همانها که بیشتر وقتشان را پشت پنجره می‌نشینند و آدم‌ها و خیابان را تماشا می‌کنند، بلند داد می‌زند که "بیته لایزه زاین!" (لطفا آروم باشید...). اولین بار که صدای "لایزه" بلند شد، بچه‌ها ترسیدند و سریع رفتند خانه‌هاشان. دفعه بعدی اما نه. مِلینا می‌گفت ساعت استراحت روزانه که نیست (حدود یک تا چهار معمولاً ساعت استراحت محسوب می شود)، این قرنطینه به اندازه کافی بچه‌ها را اذیت می‌کند، این پیرزن‌ها هم باید کمی تحملشان را ببرند بالا.

روایت‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.instagram.com/p/CUGJkcsNBHT/?utm_medium=copy_link
1.3K views07:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-14 16:59:54 اینجا #آلمان
بالاخره کرونا به خانه ما هم راه پیدا کرد! این پست صرفاً یک تجربه شخصی است که جنبه‌هایی از قوانین و فرهنگ آلمانی‌ها را هم نشان می‌دهد و فکر کردم شاید جالب باشد برایتان:

یکشنبه قبل که از ایران برگشتیم می‌دانستیم طبق قانون آلمان بچه‌ها که واکسن نزده‌اند باید پنج روز در خانه قرنطینه باشند (آلمان به بچه‌های زیر دوازده سال واکسن نمی‌زند.) همسایه پنج فرزندی‌مان مِلینا که قبلاً برایتان از او گفته بودم پیام داد که ساموئل خیلی منتظر شده با پسرتان بازی کند، میفرستمش خانه‌تان تا پسر شما خانه را ترک نکند و اگر بازرس آمد بچه‌های شما را ببیند، حواستان باشد ساموئل جلوی در نیاید! ساموئل و خواهر بزرگترش والِری سه‌شنبه آمدند خانه ما. وسطای روز زنگ خانه‌مان را زدند. دوست ملینا که پسرش همبازی ساموئل بود دست‌دردست بچه‌هاش آمده بود می‌گفت اگر اشکالی ندارد آرون هم به شما ملحق شود و با بچه‌ها بازی کند! تاکید کردم که بچه‌های من قرنطینه‌اند و ریسک دارد، گفت می‌داند و مهم نیست. خلاصه که سه‌شنبه من در قرنطینه خانگی‌مان پنج تا بچه داشتم!! همان نیمه شب پسرم تب کرد و صبح چهارشنبه کمی بی حال بود. گفتم بچه‌ها نیایند و بعد از ظهر بردمش برای تست. ملینا معتقد بود بیخودی نگرانم و نیازی به تست نیست. فردایش حال پسرم خوب بود.
روز جمعه پنج روز تمام می‌شد و پسرم داشت لحظه‌شماری می‌کرد تا ساعت قرنطینه تمام شود و برود بیرون با بچه ها بازی کند، که از اداره بهداشت زنگ زدند که تست پسرتان مثبت بوده (معمولا تست منفی را ایمیل می‌کنند، ولی برای موارد مثبت تماس هم می‌گیرند و خودشان به مهد و مدرسه برادر و خواهرها هم اطلاع می دهند). و توضیح دادند که طبق قانون هر دو تا بچه تا چهارده روز بعد از تست باید قرنطینه باشند و تخطی باعث جریمه (بیست و پنج هزار یورو!!) خواهد بود. اما برای شما که واکسن زده‌اید لازم نیست قرنطینه. گفت هر سوالی داشتید با ایمیل و تلفن مستقیم ما در ارتباط باشید...
///
پ.ن. عکس اینستاگرام را از کیت تست فوری خانگی گرفتم که در آلمان در دسترس همه هست و می‌شود از هر جایی به قیمت سه چهار یورو بخری. بالایی مال دخترم بود که با وجود مثبت بودن تست برادرش، هر بار گرفتیم منفی بود(در حالی که ما بیشتر نگران کرونا گرفتن دخترم بودیم که ماسک نمی زد) وسطی برای پسرم بود که اگر دقت کنید هاله رنگی روی حرف تی را می‌شود دید و خب تست پی سی آر مثبت شده بود. سومی هم برای خودم است که با وجود واکسن زدن، کمی نشانه‌های بیماری را داشتم و تست گرفتم که منفی شد.
روایت‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.instagram.com/p/CTzarmENt1Y/?utm_medium=copy_link
1.2K viewsedited  13:59
باز کردن / نظر دهید
2021-09-09 13:51:31 اینجا #آلمان
همکلاسی درسخوان و به ظاهر مغرور من در دانشگاه فرانکفورت، بِن، تا به حال با من هم‌صحبت نشده بود. یک بار در مسیر بین دو ساختمان در دانشگاه خودش را به من رساند و پرسید تو چطور در این گرمای هوا لباس سرمه‌ای پوشیده‌ای؟ و می‌خواست بداند که آیا می‌دانم رنگ های تیره نور و گرما را بیشتر جذب می‌کنند؟!! اولش دست و پایم را گم کردم برای جواب. حوصله توضیح دادن محدودیت‌هایم برای انتخاب لباس مناسب (آستین بلند و یقه بسته و ...) که نهایتاً دو سه انتخاب بیشتر برایم نمی‌گذاشت را نداشتم. خواستم بگویم که گرمای بیست و چند درجه اینجا که چیزی نیست، ما در ایران با گرمای چهل و چند درجه بعضاً حتی یک چادر سیاه هم می‌کشیم روی هر لباس تیره و روشنی که پوشیده‌ایم!!! ولی نگفتم! عوضش گفتم: همون طور که در سرمای زیر صفر اینجا بعضی خانم‌ها پالتو و شال و دستکش می‌پوشند ولی پاهایشان کاملاً لخت است! بِن کمی مکث کرد، بعد بلند خندید. و رفت که به هم‌صحبت نشدنش با من ادامه دهد!! //
چند هفته پیش پسرم سوال مشابهی را از من پرسید. بعد از مدت‌ها سفری داشتیم به ایران و اولین چیزی که در خیابان‌های تهران توجه پسر ده‌ساله‌ام را جلب کرد همین رنگ تیره لباس خانم‌ها بود. پرسید که: مامان خانم‌های ایران نمی دانند رنگ تیره گرما را بیشتر می‌کند برایشان؟! ///
آن روز اوّلی که در تهران با هم بیرون رفته بودیم، پسرم چند سوال دیگر هم پرسید. مثلاً اینکه مامان موتورسوارهای اینجا چرا انقدر لخت‌اند؟!! (خب پسرم شاید اونقدرا تند نمیرن که توی آلمان میرن، البته بازم خطرناکه و خیلی وقتا آسیب می‌بینن). مامان این قلمبه‌های وسط خیابون‌ چیَن؟! (سرعتگیرن مامان جون، سرعت ماشینا رو می‌گیرن!!) خب نمی‌شه یه تابلو بزنن که راننده‌ها خودشون سرعتشون رو کم کنن؟!!.. مامان چرا بعضی بچه‌ها توی ماشین وِل‌اند یا تو بغل مامان‌هاشونن؟ چرا توی صندلی خودشون نیستن؟!(...)///

پ.ن. برای دیدن عکس‌هایی که از موتورسواران در آلمان گرفتم می‌توانید صفحه اینستاگرامم را ببینید.
https://www.instagram.com/p/CTmO6GfNey4/?utm_medium=copy_link
بیشتر موتورسواران در آلمان حتی در تابستان و گرما علاوه بر کلاه و دستکش، یک جلیقه محافظ هم تنشان است، جلیقه‌ای که داخلش لایه‌ای ضخیم دارد که تمام دور سینه و پشت را از ضربه محافظت می کند. عکس چهارم مربوط است به کم‌لباس‌ترین موتورسواری که در آلمان دیدم. بازوهایش محافظ نداشت و توجهم را جلب کرد! چند عکس هم از موتورسواران ایرانی از اینترنت برداشتم و اضافه کردم آن تَه.
روایت‌های شنیدنی و الهام‌بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
1.2K views10:51
باز کردن / نظر دهید
2021-05-19 13:40:02 اینجا #آلمان
همسر من خداییش جو گیر آلمان نشده. همان موقع‌ها که ایران بودیم هم به صندلی کودک در ماشین و کلاه ایمنی و این موارد احتیاطی که ما ایرانی‌ها نوعاً به هیچ میگیریم، اهمیت زیادی می‌داد. یعنی پسرمان که کوچک بود، برای شیر خوردن هم حق نداشت از صندلی ماشین بیرون بیاید. الان هم هر بار که ما ایران می‌آییم باید از فامیل و دوست صندلی کودک قرض بگیریم که مبادا فرزندمان بدون صندلی ایمنی از نقطه ای در شهر تهران به نقطه ای دیگر سفر کند!! (خدا را شکر همیشه هم کسی هست که صندلیش را به ما بدهد و بگوید بچه‌ها اصلاً درصندلی‌اش نمی‌نشیند و مال ما بی‌استفاده است!) سوار اسنپ که می شویم باید به همسرم حتی اگر خودش آلمان باشد، جواب پس دهیم که راننده کمربند صندلی عقب را در اختیارمان گذاشت یا مثل خیلی دفعات بهمان خندید و گفت خانم معلومه از خارج اومدین‌هااا! کمربند نداریم عقب!! ....

حالا فکر کنید این آدم را آورده‌اند گذاشته‌اند در آلمان با این فرهنگ و طرز فکر عمومی!! در این ویديو و عکس هایی که گذاشته ام، دخترهای دوقلوی همسایه آلمانی ما رو می‌بینید که تازگی راه افتاده‌اند. ویکتوریا آمده کالسکه‌اش را راه ببرد با کلی زحمت اول کلاه ایمنی برادرش (که برای اسکوتر استفاده می‌کند) را سرش کرده! بعد از یک سری کشمکش با خواهر دوقلویش سوفی که کلاه دیگری داشت و با آن سه چرخه کوچکش را سوار می شد و آن برادرشان، بالاخره یک کلاه ماند برای دوقلوها. و آن را هم سوفی از چنگ ویکتوریا در آورد و در رفت. ویکتوریا مانده بود و کالسکه‌اش، که عمیقاً معتقد بود بدون کلاه ایمنی یک قدم هم نمی‌شود هولش داد!! آن وسط‌های فیلم دختر همسایه دیگر را هم می‌بینید که کلاه ایمنی به سر اسکوتر سواری می‌کند.
خلاصه که در کنار چنین موجوداتی زندگی می‌کنیم!!///
روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.instagram.com/p/CPDRnhINJb2/?utm_medium=copy_link
1.5K viewsedited  10:40
باز کردن / نظر دهید