Get Mystery Box with random crypto!

نوشته‌هایی در باد

لوگوی کانال تلگرام timelesswastepaper — نوشته‌هایی در باد ن
لوگوی کانال تلگرام timelesswastepaper — نوشته‌هایی در باد
آدرس کانال: @timelesswastepaper
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 190
توضیحات از کانال

ارتباط با ادمین @alenasr
الف. آل‌نصر

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-08-27 10:22:33 ‍ تختی

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور سال ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در محله خانی‌آباد تهران به دنیا آمد.
رجب خان - پدرتختی- غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند.
حاج قلی، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود.
از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود.
همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی تبدیل شد.
رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادگی پرجمعیت خود را تامین می‌کرد.
نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی در روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد.
تختی سال‌ها بعد در آخرین مصاحبه خود با یادآوری این ماجرای تلخ می گوید:" یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم.
شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی اش را نیز بفروشد.
این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سال های آخر عمر شد."در چنان شرایطی، غلامرضا تنها 9 سال به تحصیل پرداخت.
وی خود می‌گوید: «مدت 9 سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درس‌هایی به من آموخت که فکر می‌کنم هرگز نمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاه‌ها کسب کنم.
زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد توانایی من است، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به قدر تواناییش.»
#یاد
@timelesswastepaper
عکس؛ کودکی زنده یاد تختی
348 viewsآل نصر, 07:22
باز کردن / نظر دهید
2021-08-16 11:16:59 سلیمه جان، خواهرم
من زنان بسیازی دیده‌ام در بند
اما تو شرفِ انسانیتی، در روزگاری که سیاست، چرکین‌ترین لباسی‌ست که بر خدا پوشانده‌اند و دین اینان گند تعفن بدویت می‌دهد.
من به خدای اینان و دین اینان کافرم
سلیمهِ جان خواهرم
جز اشک، حسرت و انزجار از بودن هیچ چیز دیگری ندارم
جانِ برادر، دستانم خالی‌ست و در این سوی سیم خاردار، هر روز نعش کسانم را به گور می‌سپارم
من و تو درد مشترکیم
جهان لبخندت را به یادگار در حافظه شرافت نگه خواهد داشت
کاش اخرین فشنگ تفنگت بودم...
ابوالفضل بانی
#سلیمه_مزاری
#شهر_کنت
#طالبان
305 viewsآل نصر, 08:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-29 14:36:07
331 viewsآل نصر, 11:36
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 14:31:19 این ماییم اسماعیل

تاوان کدام بخل و کینه را پس می‌دهیم، که کارون چند هزار ساله خشک می‌شود و زنده رود می‌میرد. خوزستانمان در کنار دریا تشنه است و ما با هم مهربان نیستیم. چه قهر و نفرینی نیاکان این سرزمین در حق ما فرزندان گم کرده راه خود به آسمان برده‌اند که به آوارگی یهود و به عذاب ثمود گرفتاریم. نه در دل‌هامان رحمی‌ست و نه در آسمانمان ابری و نه در زمین‌مان بارانی. باغچه‌هامان خشک، رودهامان مرده و دل‌هامان پژمرده‌است. دارم فکر می‌کنم در این عیدِ قربان باید به پیشگاه خدایگان آسمان‌ها چه قربانی کنیم که از قهر و قسم دست بدارند. نمی‌دانم خدایگان آسمان‌ها به چه زبانی سخن می‌گویند و نامه می‌خوانند، می‌اندیشم باید چگونه بگویم:
آی آقای خدا؛ ما مشتی ملتی بی پناهیم. در دست اهریمنان اسیر، پای در اسارت عقاید پوچ و دست در زنجیر و چشم بر آسمان، بر ما سخت نگیرید. بیش از این سخت نگیرید. خیلی خسته‌ایم. گاوهامان مرده، زمین‌هامان خشک و دل‌هامان افسرده. مارا در این عید قربانتان بپذیرید اما درختانمان را سیراب کنید. شاید پس از ما پرندگانی براین سرزمین پرواز کنند، شاخساری باشد که بر آن تن بیاسایند.
خدایگانآ؛ بر ما هم نمی‌بخشید بر رودهامان، بر کوه هامان، بر کبوترهامان ببخشایید. ما اینک اسماعیل درگاه شماییم
365 viewsآل نصر, 11:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 14:31:15
238 viewsآل نصر, 11:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 18:12:35
در حالِ من گذشته‌ی من جاری‌ست
مثل گذشته در گذشته‌ی من
یک جای مرده بر دریا
_حالِ همیشه_
که با همیشه‌اش تنهاست.
#یدالله_رویایی
@timelesswastepaper
259 viewsآل نصر, 15:12
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 14:10:07
‍ ..‌واین قلم
دو چیز لعنتی زندگی مرا رها نکرده است. کلاس پنجم ابتدایی بودم و تخته کلاس را تار می‌دیدم و با دنیای عینک آشنا شدم. وقتی که تنها دکترچشم پزشک شهر کوچکمان، با اخم بسیار آن عینک عجیب و غریب را روی صورتم گذاشت و هی عدسی‌ها را عوض کرد تا حروفE را روشن و شفاف دیدم و چند روز بعد از عینک سازی "نوین" اولین عینک زندگی‌ام را گرفتم و در ۱۱ سالگی عینکی شدم و لعنت براین عینک که تمام کودکی‌ام با من بود و تمام جوانی‌ام و الان میان سالی‌ام.
...و دیگری همین قلم و بیشتر خواندن و کمی نوشتن که دست از سرم برنمی‌دارد تا اینهمه سختی را به جان نخرم.
رویا نبافم و دست در دست خیال نشوم. امروز روز قلم است. فردا هم. همه‌ی دیروزهای رفته و فرداهای نیامده روز قلم است.
نمی‌دانم باید پاس دارمش یا تمام نگون بختی‌هایم را به داشتنش ربط بدهم؟
#یاد
۱۴ تیر روز #قلم
@timelesswastepaper
228 viewsآل نصر, 11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-07-01 07:13:07
...در حسرت ایران فرهنگی

امروز ۱۰ تیر، نوزده سال از مرگ شاعر بزرگ پارسی گوی تاجیک #لایق_شیرعلی می‌گذرد. او متولد بهار است در سرزمینی سرسبز و پر طراوت از پاره‌ی تن ایران، ایرانی با مرزهای دیگر، اصلا مرز دست ساز حکومت‌هاست برای جدایی ما آدمها از هم، تنها هنر و ادبیات است که این مرز و محدودیت را در می‌نوردند. در سطر سطر شعرِ #تاجیکان و شعرِ لایق غم دور بودن از ایران فرهنگی موج می‌زند. ایرانی که نزدیک نیم قرن است از پارسی زبانان دریغ شده است، زبانی با گستردگی بسیار.
#لایق_شیرعلی
#شعر_تاجیک
#شعر_پارسی
#ایران_فرهنگی
@timelesswastepaper
216 viewsآل نصر, edited  04:13
باز کردن / نظر دهید