Get Mystery Box with random crypto!

من فــاحشه نیستم #part_6 از شدت این همه تحقیر به گریه افتاده | قفل

من فــاحشه نیستم
#part_6

از شدت این همه تحقیر به گریه افتاده بودم و فقط هق هق میکردم.

هیچ کاری ازم برنمیومد...خسته شده بودم از گفتن اینکه بابا مگه من چیکار کردم؟

چی توم دیدی که فکر کردی منی که عاشقانه وار دوستت داشتم بهت خیانت کردم!

حالا اگه کرده باشم خودت میگی قبل از تو...

این چه غیرتیه اخه... په تعصبی ... کدوم از خدا بی خبری غیرتو تعصبو اینجوری یادت داده نامرد؟

حالم بد بود... از دیشب هیچی نخورده بودم... چیزی بهم نمیداد که بخورم.

داشت زجر کشم میکرد... داشت منو میکشت...

از جا بلندم کرد و به شکم گذاشتتم... سرمو بلند کردم تا بگم نکن جون ندارم نامرد.

اما بلند کردن سرم مصادف شد با برخورد سرم به لبه ی تخت و کم کم بی حال شدم و اون خودشو دوباره واردم کرد.

- پشتتم دادی دوختن؟

+ باراد

- دست مریزاد به دکترت تنگ دوختت

ضربه ی محکمی به پشتم کوبید و من دیگه دلم نخواست بیدار بمونم و کم کم جلوی چشمام سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم...



شکیلا دختری که با عشق ازدواج میکنه غافل از اینکه قراره تو آتیش انتقام و کینه‌ی شوهرش بسوزه و هرشب به بدترین شکل بهش تجا*وز بشه



بی‌دی‌اس‌ام هـ ـات ممنوعه

دارای صحنه های بـــ ــاز