Get Mystery Box with random crypto!

#عروسک_باربی #پارت_1 - قربان اجازه هست ؟ عینکمو از روی | قفل

#عروسک_باربی
#پارت_1



- قربان اجازه هست ؟

عینکمو از روی چشمام برداشتم، گذاشتم روی میز و به صندلیم تکیه دادم

- بیا داخل

در باز شد و دوتا دستیارم حسین و رضا اومدن داخل اما با دیدن یه دختر کیوت پشت سرشون اولین چیزی که به ذهنم اومد اینه که، اون صد در صد یه عروسک بود
سریع نگاهم رو گرفتم

اشاره ای زدم که حسین کنارم اومد و خم شد
آروم کنار گوشم گفت:

- قربان یکی از هموناس که پول نیاز داره

سری تکون دادم که حسین برگشت و اون دختر رو تا جلوی میزم آورد
با پوزخند به سر پایین افتاده دختر خیره شدم و دست چکم رو باز کردم
همیشه اول شرایط رو میگفتم بعد چک مینوشتم ولی این دختر انقدر وسوسه انگیز بود که میخواستم با مبلغ نگهش دارم

- چقدر ؟

دختر با صدام سرشو بلند کرد و با اون چشمای خوشگلش بهم خیره شد
با کمی مکث مبلغ رو گفت و من نوشتم
چک رو سمتش گرفتم که دستشو دراز کرد تا بگیرتش اما سریع دستمو کشیدم عقب

- میدونی که در عوضش باید یه چیزی بهم بدی ؟

نگران چشماش دو دو زد

- ولی من چیزی ندارم !!

ابروی بالا انداختم

- پس منم چکو نمیدم

همینکه خواستم چکو پاره کنم گفت:

- نه نه هرچی که باشه قبوله

دستامو روی میز بهم گره زدم و سمتش خم شدم

- هرچی که باشه ؟؟؟

- آ....آرره

با پوزخند به پشت سرش نگاه کردم و اشاره ای به حسین و رضا زدم که از اتاق خارج شدن
به صندلیم تکیه دادم و کرواتم رو شل کردم

- لخت شو...

https://t.me/+5WoLSmOMpng2ZTY0
https://t.me/+5WoLSmOMpng2ZTY0