Get Mystery Box with random crypto!

⁠ - مامانت بهت یاد نداده با سالارِ شوهرت باید هر شب دخیل ببندی | قفل

- مامانت بهت یاد نداده با سالارِ شوهرت باید هر شب دخیل ببندی؟!

https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0
https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0

ترسیده بیبی چک رو پشتم قایم کردم و با لبخند پر استرسی گفتم:

- حسام اینجا چیکار میکنی؟
مگ....مگه تو خارج نبودی.؟ چطور به این زودی برگشتی؟!

پوزخندی حوالم میکنه و پکه عمیقی به سیگارش میزنه...

- من نبودم چه غلطایی میکردی دختر عمه؟!

دختر عمه ی آخرشو جوری با فریاد گفت که از ترس دستام شل شد و بیبی چک از دستم سر خورد...
پامو سریع گذاشتم روش که مشکوکانه نگاهم کرد:

- چی بود قایم کردی زیرِ پات؟

- ه...هیچی...من...

با خشم کنارم زد و با دیدنه بیبی چک بهت زده سرشو بالا اورد، اشکام شروع به ریختن کردن، بیبی چک رو کوبید به دیوار و با خشم فکمو چسبید غرید:

- هرزگی میکردی نه؟ الانم بچه ی حرومی تو نطفت به عمل داری میاری آره؟!

- حسام...اون...بچه‌...آی!

چنگ انداخت به پهلوم و با عربده گفت:

- تا صبح که لنگات هوا موند بچه ی حرومزادتم سقط شد میفهمی زنِ حسام بودن یعنی دست از پا خطا نکردن!

پرتم کرد روی کاناپه و با خشمی که کنترل نمیشد کردش دامنم رو بالا زد...

- شرتم که نپوشیدی؟ برای پدر بچت خودتو آماده میکردی تخم سگ؟!

هقم هقم کله اتاق رو فرا گرفته بود که از روی بدنم کنار رفت و لخت شد...

- حسام..ولم...کن نامرد....نمیبخشمت اگر به بچم آسیبی برسه!

پوزخند تلخی زد و با اعصبانیت زیر گوشم غرید:

- بچه ایی که از من نباشه رو نمیزارم به این دنیا بیاد نیلا!

با کوبیده شدنه عضوش به رحمم جیغی کشیدم و به نفس نفس افتادم...
فقط از خدا میخواستم کمکم کنه...
اونقدر ضربه زد که ارضا شد...
از درد داشتم جون میدادم، چشممو به پایین تنم دوختم که خون میومد...

- ب...بچم...حسام.....بچممممممممم!

جیغ میکشیدم و حرکاتم دسته خودم نبود..

- نامرد اون بچه ی ما بود...
کثافططططط بچمونو کشتی....

شک زده نگاهم کرد و تنها گفت:

- بچمون؟!

https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0
https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0

https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0
https://t.me/+CZ1N4QhYO5xlN2I0

#ممنوعه_ارتوتیک