به چشم های قرمزش خیره شدم دیگه داشت گریم میگرفت _سیاوش معلوم هست چت شده اون از دیشب که مثلا شب اول عروسیمون بود که ولم کردیو رفتی اینم از الان که داری روم اره برقی میکشی تورو خدا بس کن
نگاهی به بدن نیمه لختم کردوباصدای بم گفت _بنظرت اول پای راستتو قطع کنم یا چپ؟
چشم هام از ترس گشاد شد که صدای خنده های هیستریکش بلندشد
_چطوره قبلش یه حالیم با دخترحاجی بکنم؟
قبل ازاینکه بخوام جمله اش رو تحلیل کنم درد شدیدی رو لای پاهام احساس کردم با سرعت خودش رو بهم می کوبید و سینه های گردم رو لیس میزد
کم کم منم داشتم لذت میبردم که صدای روشن شدن اره برقیو شنیدم و پس از اون صدای وحشتناکش بود که دم گوشم بلندشد
_باپاهات خداحافظی کن دخترحاجی!
دردشدیدی رو توی پاهام حس کردم و خون بود که کل تخت رو فراگرفت....