Get Mystery Box with random crypto!

#وصله_ناجوردل #پارت_۱۹۷ #فریبا_زلالی سهیل گفته بود که نزدیک | وصله ناجور دل

#وصله_ناجوردل
#پارت_۱۹۷
#فریبا_زلالی

سهیل گفته بود که نزدیک است و زود می رسد.


صدایش از توی پذیرایی می آید.

-صاحبخونه رفتی از چاه آب بیاری ، بیا دیگه


مرد مومن شما که جراتت با دو قلوپ نوشیدنی زیاد شده است و الان میخواهی چیزهایی را بگویی که سالهاست نگفتی و احتمالا فردا هم یادت خواهد رفت ،می دانی با این دل و جرات عاریه ای چه ای کاش های را در زندگی من به وجود می آوری .

چرا بعضی ها فکر می کنند بدون اینکه مسولیتی در قبال حرفهایشان داشته باشند می توانند همه چیز را به زبان بیاورند. شاید یکی مثل من احمق باشد و آن حرفها را یادش نرفت و در هر برخورد منتظر است تا اثبات حرفهای تو را ببینید بی خبر از اینکه تو در عالم مستی چیزی را پراندی.


از آشپزخانه بیرون می روم وسایل پذیرایی را می برم تا مشغول شود.

-چیز دیگه ای میخواهی؟


از روی مبل نیم خیز می شود.

-نه،چرا یه جوری حرف میزنی احساس می کنم میخواهی دکم کنی.


_اقا امیر بهتره صبح که حالتون خوبه حرف بزنیم .


خودش را جمع و جور می کند.

-حالم خوبه ، مست نیستم که فردا همه چی یادم بره ، بشین تا سهیل نیومده دو کلوم حرف بزنیم.

ناچار می نشینیم .

-الان چند ماه میشه که از علی طلاق گرفتی و یه زن آزادی ،

دارد مقدمه چینی می کند ولی موقع گفتن حرف اصلی سرش را پایین می اندازد.

-میخوام اگه خودت هم میخوای با هم بیشتر آشنا بشیم من همیشه دوستت داشتم.


کاش سهیل برسد خیلی زود، خدا یا تا حالا که به خواست من نبوده بعدش هم خودت راست و ریستش کن.