هنوز حرفم رو تموم نکردن که آقابزرگ سیلی نسبتا محکمی تو دهنم میکوبه _ چه غلطا #دخترهی_چشم_سفید......از کی تا حالا تو خاندان رحیمی مرد به زن تو زایمان کمک کرده که تو میخوای سنت کنی کنی؟.........دخترهی بی حیا میخواد تا #فیهاخالدونش رو نشون پسرم بده
دختر همراه قابله عرق صورتش رو خشک میکنه و قابله به شکمم فشار وارد میکنه. از شدت درد دندون هام رو به شدت روی هم فشار میدم _اقا بزرگ این دختر اینطوری میمیره بزارین امیرعلی خان بیان کمکش.......براش خطر #مرگ داره
پوزخندی تمسخر آمیز میزنه و بیرحمانه به می که از شدت درد در حال ناله کردنم نگاه میکنه _ انقدر زور میزنه تا وارث رو به دنیا بیاره خودشم مرد که به جهنم......همین که سر زاییدن وارث رحیمی مرده شانس آورده...بره خداش رو شکر کنه امیرعلی تو مستی حاملش کرد
قابله که میفهمه آقابزرگ نفهم تر و خرافاتی تر از این حرفاست به ناچار به راه آخر رو میاره _ آقابزرگ بچه سرش خارج نمیشه همینطوری پیش بره تو شکم مادر میمیره این دختر باید #سزارین کنه
آقا بزرگ با عصبانیت عصاش رو به زمین میکوبه _ پس تو اینجا چه غلطی میکنی؟.......خودت شیکمش رو سفره کن وارث رو بکش بیرون
قابله با حالتی بین سکته و تشنج انگار که به ناناس ترین چیز زندگیش نگاه میکنه به آقا بزرگ نگاه میکنه _ ولی من که وسیله جراحی ندارم گذشته از اون من #دامپزشکمکه چون تخصص نداشته چیزای معمولی رو تا اومدن پزشک جدید انجام میدادم
در با صدای بدی باز و امیر علی یا چشمای به خون نشسته و رگ گردن باد کرده و دست مشت شده وارد میشه + دارین چه #غلطی میکنین؟.....چه بلایی سر زنم دارین میارین؟
با چشمای نیمه باز بهش نگاه میکنم و لبخند میزنم _ ت.....تو اومدی
سریع به طرفم میاد و کنارم میشینه و دستم رو تو دستش میگیره و میبوسه + اومدم #خوشگلم......اومدم #همهکسم......یه خورده دیگه زور بزن بچمون داره میاد
آقابزرگ عصبی شده از روی مبل بلند و صداش رو بالا میبره _ بیا برو بیرون پسره بی حیا #خجالتنمیکشی اومدی تو اتاق #زایمان؟
سر امیرعلی تیز و با سرعت به سمت آقابزرگ بر میگرده + این بچه رو من تو شکمش کاشتم لک لک ها نذاشتن که........من حاملش کردم.......بالا و پایینش رو سانت زدم.......دیگه چی مونده که ندیده باشم
با فشاری که به دست امیرعلی میارم با بیشترین حد ممکن زور میزنم که صدای گریهی بچه توی اتاق میپیچه + تو تونستی عشقم........تو به دنیا آوردن همهکس امیرعلی . قابله با چنان بهت زده و مبهوت سرش رو از بین پام بلند میکنه _ دو قلو بودن.......هنوز یکی مونده
#ادمین_نوشت این رمان دارای صحنهی های به شدت باز و اروتیک میباشد پس لطفا افراد زیر هجده سال ورود نکنن لینک بنر مانند عکس های زماندار بوده و بعد از تمام شدن زمانش از بین میرود پس لطفا قبل از تمام ایشون این زمان عضو چنل بشین که من و نویسنده هیچ گونه مسئولیتی برای دوباره دادن بنر قبول نمیکنم