Get Mystery Box with random crypto!

اگر این تنهایی به خاطر نبود دیگران بود حتما تا حالا خودم رو از | Worstward Ho!

اگر این تنهایی به خاطر نبود دیگران بود حتما تا حالا خودم رو از پشت بوم پرت کرده بودم پایین، اما این تنهایی رو خودم ساختم و حالا نمی‌تونم همین‌طوری ولش کنم، چون وقتی چیزی رو می‌سازی نباید رهاش کنی مثل اون، مشاورم گشت و گشت و از توی خرت و پرت‌های اون ته مغزم که نمی‌دونم کِی همینطوری مچاله گم‌شون کرده بودم تا باهاشون روبرو نشم خاطراتی رو پیدا کرد و بعد گذاشت جلوی روم و گفت اینارو فراموش کن، البته نه با همین چند کلمه! اون قصد داشت تا اول اون‌هارو حل کنم و بعد پرتشون کنم توی سطل زباله، به همین سادگی‌! البته ساده برای کی؟ یک بار وسط یک اوضاع داغون یادم افتاد که یه مدتی هم هست تو نیستی، نوشته‌م گوشه‌ی کاغذ که حُسن ختام برای شخص از دست رفته، بعد برگشتم اون حُسن رو پاک کردم، چه حُسنی! تا آخر روز چشمم به این جمله می‌افتاد و هی چون وقت نبود گذاشتمش برای بعدا، نمی‌شد ازش فرار کرد چون همه‌ش جلوش چشمم بود، وقت زیادی می‌خواست، باید پیش خودم داستان رو طوری تعریف می‌کردم که تو مثل هیتلر منفور باشی، و آلمانی که آخر خراب و داغون شده بود، اینطوری همچنان من صاحب قدرت و شکست‌ناپذیر بودم، البته ظاهرن، وگرنه توی جنگ همه می‌بازن هرچند اقرار نکنن، آخر کاغذ رو انداختم یه گوشه و بعد هم یادم رفت، اما حالا مشاور چیزهایی که من ازشون فرار کرده بودم رو جلوی روم چیده بود و من بودم که باید برای هرکدوم داستان خودم رو تعریف می‌کردم، امروز جایی خوندم که حرف زدن معجزه می‌کنه احتمالا بعدش هم با خط درشت نوشته بودن البته به جز مشاور، که خب من اون قسمت رو ندیده بودم و خودم فهمیدم. براش تعریف کردم و موقعی که تموم شد بهش گفتم دو هفته‌ی پیش دندون‌پزشکی بودم، دکتره داشت حرف می‌زد و من نهایتا سرم رو یه تکون کوچکی می‌دادم در حالی که دهنم باز بود، اونجا فهمیدم چقدر کار تو سخته!