سناتورها اصلا انگار غم و غصهی واقعیای نداشتند، سناتور اول ز | Worstward Ho!
سناتورها اصلا انگار غم و غصهی واقعیای نداشتند، سناتور اول زنش مرده بود و گاهی برایش غمگین میشد، اما در نهایت اهمیتی نداشت، غم و گریه برای چند مدت اول بود و بعد تمام شد، سناتور پیر و خرفتی که سعی میکرد همهچیز را طوری بیان کند که انگار همهی بدبختیهارا ریختهاند توی دیگ عمرش و حالا هم آش دهنسوزی در آمده که برای هر دردو مرضی دواست گفت: طبیعت درد زخمهارا جوش میدهد. اما طبیعت هیچ کاری با تویی که هستی و نمیفهمی نکرد، من امشب برای تو نوشتم اما تو نفهمیدی، و این نفهمی تو نه یک سال که تا اخر عمر مایه درد و بدبختیه.