Get Mystery Box with random crypto!

چهار خطی

لوگوی کانال تلگرام xatt4 — چهار خطی چ
لوگوی کانال تلگرام xatt4 — چهار خطی
آدرس کانال: @xatt4
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3.24K
توضیحات از کانال

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-06-29 18:10:00 «فنار» و چند توضیح

اول) دوست فاضل جناب دکتر محمدعلی شیوا در مورد یادداشت پیشین، یادآور شدند که لغت «فنار» در قاموس‌های عربی، به معنی «فار» یا همان فانوس دریایی است و احتمالاً از زبان فرانسه به عربی وارد شده و از آنجا، به زبان فارسی آمده است. ایشان همچنین این نکته را از قول فرهنگ آنلاین معانی الاسماء ‌نقل کرده‌اند که: فنار در عربی به معنای مشعل و مناره است و گفته می‌شود که لغتی عجمی است که در آن «میم» منار به «ف» تحریف شده و شکل محرّف آن، به عربی برگشته است.

دوم) در جستجوی مختصری که بنده در کتاب‌های مربوط به واژگان معرّب و دخیل در زبان عربی کردم، چنین یافتم که دکتر عبدالرحیم محقق سوری، این نظر مؤلفین فرهنگ المعجم الوسیط را که «فنار» محرّف «منار» است (رک. المعجم الوسیط، طبع چهارم، ۷۰۳) رد می‌کند و بر آن است که «فنار» برگرفته از لغت یونانی Phanarion و مصغّر Phanos به معنی مشعل است و فانوس در زبان عربی نیز از آن گرفته شده است (رک. معجم الدخیل فی اللغة العربیة الحدیثة و لهجاتها، ف. عبدالرحیم، دمشق، دارالقلم، ۱۴۳۲ ق، ۱۵۸)

سوم) دو تن از دوستان بنده، آقایان وحید دانا و رحمان قربانی، یادآور شدند که در قدیم، در منطقۀ مازندران، فانوس‌های کوچک نفتی را «فِنِر» می‌گفتند؛ همان که به چراغ دستی نیز شهرت دارد.

چهارم) فِنِر (Fener) به معنی فانوس و چراغ بادی، امروزه در مناطق ترک زبان، کاربرد دارد (رک. فرهنگ جامع ترکی استامبولی به فارسی، محمد کانار، ۱۴۱؛ فرهنگ آذربایجانی فارسی، بهزادی، ۷۸۱). ولی در فرهنگ‌های قدیمی‌تر مثل: سنگلاخ، فرهنگ نصیری و دیوان لغات الترک کاشغری این واژه را نیافتم.

پنجم) در کتاب «زبان فارسی فرارودی» اثر استاد علی رواقی که واژگان امروزین فرارودی را با نوشته‌های قدیم فارسی سنجیده‌اند، لغت «فنار» ذکر نشده است و این دو سه تعبیر دارد: یا تاجیکان امروز این کلمه را به کار نمی‌برند؛ یا این واژه، یک واژه دخیل بوده و از یاد رفته و یا اینکه به دلیل نادر بودن، از فرهنگ‌های لغت فوت شده است.

ششم) بنده در تعدادی از فرهنگ‌های کهن عربی به فارسی مثل دستور اللغة نطنزی و مقدمة الادب زمخشری و الصراح قرشی جستجو کردم، چنین لغتی نبود. ممکن است «فنار» جزو واژگان مستحدث عربی یا ترکی و مأخوذ از زبان‌های دیگر باشد. به هرحال، سابقۀ ششصدسالۀ کاربُرد این واژه در منطقۀ ماوراءالنهر، در خور توجه است و باید دید که این واژه در متون کهن عربی یا ترکی سابقۀ استعمال دارد یا خیر؟

‏●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
1.0K viewsedited  15:10
باز کردن / نظر دهید
2022-06-27 22:57:29 فنار
یک لغت نادر در دیوان عصمت بخارایی

چون ماه شبی لاله‌عذاری سرمست
می‌رفت به کوچه‌ای فناری در دست
چون شمع فروغ روی او دید ز شرم
لرزید بسی و در پسِ پرده نشست

عصمت بخارایی (د. ۸۲۹ ق)
‏..
هنگام مواجهۀ اولیه با این رباعیِ نویافته، اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد، کلمۀ ناآشنای «فناری» بود. حدس می‌شد زد که یاء آن، یاء وحدت باشد؛ یعنی لاله‌عذار سرمستِ مورد اشارۀ شاعر، شب که در کوچه می‌رفته، یک عدد «فنار» در دست داشته است. در فرهنگ بزرگ سخن، چنین لغتی یافت نشد. سراغی از لغت‌نامۀ مرحوم دهخدا گرفتم. در آنجا توضیح «فَنار» این گونه است (ج ۱۱: ۱۷۲۲۲): «ترکی و مأخوذ از فار فرانسوی. چراغی که از اطراف محفوظ باشد. چراغ بادی (از فرهنگ فارسی معین)». بنابراین، نویسندگان لغت‌نامۀ دهخدا، به استناد فرهنگ معین، فَنار را کلمه‌ای ترکی دانسته‌اند که اصلش فرانسوی بوده است. فَنار، نوعی فانوس شمرده شده است. این معنا، از فضای رباعیِ عصمت بخارایی، چندان دور نیست.
سری به سایت «دادگان» زدم که فرهنگستان زبان و ادب فارسی اخیراً در دسترس قرار داده است. آنجا چهار شاهد برای کاربُرد کلمۀ «فنار» در متون کهن یافتم که البته همگی آن‌ها از متون قرن نهم و دهم هجری هستند.
۱) هرکس در خانه و دکّان خود چندان فنار و شمع و چراغ افروخته‌بود که گفتی مگر آفتاب برآمده‌است (زبدة التواریخ، حافظ ابرو، ج ۴، ۸۵۰).
۲) آن شب هرکس در خانه و دکّان خود چندان فنار و شمع و چراغ افروخته‌بود که گفتی مگر آفتاب برآمده‌است (مطلع السعدین، عبدالرزّاق سمرقندی، ج ۲ ، ق یک، ۳۴۲).
۳) آن شب در آن شهر معظم هرکس در خانه و دکان خود چندان فنار و چراغ افروخته‌بود که گفتی مگر آفتاب برآمده‌است؛ چنان‌که مثلاً اگر سوزنی بیفتادی پیدا شدی و آن شب زهر سرما شکسته‌بود (احسن التواریخ، روملو، ج ۱، ۲۹۰).

شاهد چهارم، از روزنامۀ اختر نقل شده و «فنار» در آن، نام محله‌ای است در استانبول و ربطی به «فنار» مورد بحث ما ندارد. همچنان که مشخص است، شاهد دوم و سوم، رونویسی از متن اول است. متن اول، ریختۀ قلم شهاب‌الدین حافظ ابرو (د. ۸۳۳ ق) تاریخ‌نگار نامدار دورۀ تیموری است. وی با عصمت بخارایی هم‌عصر و هم‌مکان بوده است. حافظ ابرو، فنار و شمع و چراغ را در کنار هم به‌کار بُرده و از فحوای عبارت معلوم می‌شود که از سنخ آن دو لغت است. از بیت دوم رباعیِ عصمت بخارایی بر می‌آید که «فنار» نوعی فانوس بوده که در آن شمع می‌افروخته‌اند. شاعر، لرزش شعله‌های شمعِ درون «فنار» را بر اثر وزش باد و خاموش شدن آن را، به شرم شمع از مشاهدۀ روشنایی چهرۀ معشوق نسبت داده است: لرزید بسی و در پس پرده نشست. پسِ پرده نشستن، علاوه بر وجه کنایی‌اش، اشاره به محفظۀ کاغذی یا پارچه‌ای شمعدان یا فانوس نیز دارد. این برداشت من است.
رباعیِ عصمت بخارایی و عبارت زبدةالتواریخ حافظ ابرو نشان می‌دهد که کلمۀ «فنار» در سدۀ هشتم و نهم هجری در منطقۀ ماوراء النهر رایج بوده است. در مورد اینکه این کلمه تبارِ ترکی دارد یا خیر، حرفی نمی‌توانم زد. ولی برداشت مرحوم استاد معین و مؤلفان لغت‌نامۀ دهخدا در بابِ تبار فرانسویِ «فنار»، جای بررسی بیشتر دارد.
‏..
رباعیی که از عصمت بخارایی نقل کردیم، در دیوان او که به همت احمد کرمی چاپ شده (تهران، ۱۳۶۶)، نیست و ما آن را از دستنویس موزۀ بریتانیا (کتابت در ۸۶۴ ق) نقل کرده‌ایم. این دستنویس، ۱۳ رباعی بیشتر از نسخۀ چاپی دارد که در مورد آن در مقاله‌ای که در آیندۀ نزدیک به چاپ خواهد رسید، سخن گفته‌ایم.

‏●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
1.0K views19:57
باز کردن / نظر دهید
2022-06-26 08:46:15 وله فی عدم الصّدق

دردا که ز عمر مایه و سود نماند
یک دوست کزو دلی بیاسود، نماند

در کیسهٔ ایّام بجستیم بسی
یا نقد وفا نبود یا بود، نماند!

اوحدالدّین کرمانی
[جنگ رباعی؛ پژوهش و ویرایش: سیّدعلی میرافضلی؛ تهران: انتشارات سخن؛ چاپ اوّل: ۱۳۹۴؛ ص۴۲۰]
909 views05:46
باز کردن / نظر دهید
2022-06-24 15:19:01 در دستنوشت‌های محمدجواد مشکور (۱۲۹۷ تا ۱۳۷۴)، ادیب، مورخ، محقق، زبانشناس، مترجم و استاد دانشگاه، تعداد صدودوازده رباعی هست که به لطف دوست گرامی، آقای دکتر میرمحمدصادق، به آن‌ها دسترس پیدا کردم. تعدادی شعر هم در زمان حیات وی در روزنامه‌ها به چاپ سپرده شده‌ که اغلب آنها را در دستنوشته‌هایش می‌توان یافت.

رباعی‌ها مضامین مختلف دارند و شماری از آن‌ها به زندگی خصوصی او پرداخته‌اند. برای مثال یک رباعی دارد مربوط به سال‌ ۱۳۱۸ که نشان می‌دهد مشکور جوان جویای کار است و افرادی صاحب‌نفوذ را برای به دست آوردن شغلی اداری واسطه قرار داده:

هر چند وصی شه و وزیرند مرا
در هیچ اداره نپذیرند مرا
چون سکۀ قلب بی‌بها گردیدم
در هیچ کجا به کس نگیرند مرا

و یک رباعی دیگر نزدیک به یک سال بعد که نشان می‌دهد او همان آغاز کار، از پشت‌میزنشینی دلزده و پشیمان است.

در دل هوس اداره چون بود مرا
انجام به لوث آن بیالود مرا
آخر دیدی که این دل بوالهوسم
بنمود به پشت میز محدود مرا

مشکور و امثال او نیستند ببینند، همان شغل اداری و کمتر از آن امروز آرزوی فوج فوج جوان بیکار تحصیل‌کرده است.

@atefeh_tayyeh
981 views12:19
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 23:24:37 رؤیت ماه در آسمان

ای خواجه! ز حُسن خاکیان خو وا کن
آهنگ جمال اقدس اعلا کن
تا چند در آب چاه، می‌بینی ماه؟
مَه تافت ز اوج چرخ، سر بالا کن!

نورالدین عبدالرحمن جامی (د. ۸۹۸ ق)
‏..
جامی، در رسالۀ لوامع خود، عاشقان و زیباپرستان را به چهار دسته تقسیم کرده است: طبقۀ اول، کسانی هستند که «در عشق، به شکل‌های مطبوع و صورت‌های زیبا مقیّد نیستند» و در هرچه و هر کس می‌نگرند، چیزی جز زیبایی مطلق نمی‌بینند. طبقۀ دوم، آن‌هایند که عشق‌ورزیدن به صورت‌های زیبا، دری از درهای مشاهده را بر دل آن‌ها می‌گشاید و ایشان را به معنایِ زیبایی و زیباییِ معنا رهنمون می‌شود و از عشق مجازی، به محبّت حقیقی می‌رسند. طبقۀ سوم، گرفتارانی هستند که هرچند موفق شده‌اند در «صورت گِل»، «معنیِ جان» را مشاهده کنند؛ اما از این مرتبه فراتر نرفته‌اند و اگر از صورتی دل بکنند، به «صورتی دیگر که به حُسن آراسته باشد»، پیوند گیرند و مشغلۀ صورت‌پرستی تا آخر آن‌ها را رها نمی‌کند. طبقۀ چهارم، آلودگانی هستند که «با محبوبان مجازی دست در آغوش آورده، با آرزوی طبع آرام گرفته‌اند» و نام آن را عشق نهاده‌اند. اینان در پایین مرتبۀ طبیعت قرار دارند (بهارستان و رسائل جامی، ۳۵۲-۳۵۴).

رباعی بالا، در وصف طبقۀ سوم زیباپرستان است و در مذمّت ایشان؛ و اشاره به داستان شمس تبریزی و اوحد کرمانی دارد. مشهور است که این دو در بغداد، جزو مریدان رکن‌الدین سُجاسی بودند و دست تقدیر بعد از سال‌ها آن‌ها را در آناتولی (آسیای صغیر) به هم می‌رسانَد. شیخ اوحدالدین کرمانی (د. ۶۳۵ ق)، مشرب جمال‌پرستی داشت و به قول جامی، «جمال مطلق را در صُوَر مقیدات» مشاهده می‌نمود و معتقد بود که «معنی نتوان دید مگر در صورت» (دیوان رباعیات اوحد، ۲۳۴). از این جهت، شیخ شهاب‌الدین عمر سهروردی او را بدعت‌گذار (مبتدع) خوانده بود. باری، در یکی از آن دقایقِ تماشا و مشغولی، شمس تبریزی از اوحد کرمانی پرسید: در چه کاری؟ گفت: ماه را در طشت آب می‌بینم! شمس گفت: اگر در گردن دُمَل نداری، چرا بر آسمانش نمی‌بینی؟ جامی این گفت‌وگو را در شرح حال اوحد کرمانی نقل کرده (نفحات الانس، ۵۸۷) و به احتمال بسیار مأخذ او، مناقب العارفین افلاکی بوده است. افلاکی در دنبالۀ این داستان، از قول شمس تبریزی آورده: «طبیبی به کف کن تا ترا معالجه کند. تا در هرچه نظر کنی، در او منظورِ حقیقی را بینی» (مناقب العارفین، ۳۸۶). از شواهد بر می‌آید که اختلاف جماعت مولویه با اوحد کرمانی، علاوه بر تفاوت مشربِ عرفانی، با رقابت‌های سیاسی و اجتماعی حوزۀ آناتولی نیز بی ارتباط نبوده است.
‏..
عنوان این نوشته، برگرفته از کتاب «رؤیت ماه در آسمان» اثر دکتر نصرالله پورجوادی است که به بررسی تاریخی مسئلۀ لقاء الله در کلام و تصوّف اختصاص دارد.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
1.3K viewsedited  20:24
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 08:29:44

اوضاعِ زمانه لایق دیدن نیست
وضعی خوشتر ز چشم پوشیدن نیست
دانی ز چه پا کشیده‌ام در دامان؟
دنیا تنگ است جای جُنبیدن نیست

#حزین_لاهیجی

شاعری در هجوم منتقدان، نقد ادبی در سبک هندی پیرامون شعر حزین لاهیجی، محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر آگاه، ص۴۹۸

@charaaneh
962 views05:29
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 08:10:32
«بررسی چند رباعی منسوب به رودکی»، سیدعلی میرافضلی، دورۀ ۲۱، شمارۀ ۲ (پیاپی ۸۲)، تیر ۱۴۰۱،‌ ۳۱-۴۷
‏..
رودکی سمرقندی را مُبدع رباعی فارسی می‌دانند و داستان آن را شمس قیس رازی به نیکی روایت کرده است. متأسفانه از رودکی، دیوانی منسجم که در بردارندۀ اشعار اصلی و صحیح النسب او باشد، به جا نمانده است و آنچه در دست داریم، اشعاری است که توسط دیگران از منابع مختلف گردآوری شده است. کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی که سعید نفیسی طی دو نوبت ویرایش و تدوین کرده (۱۳۰۹ و ۱۳۳۴ ش)، تا امروز اصلی‌ترین منبع اشعار منسوب به رودکی به شمار می‌رود. اشعاری که به اسم رودکی در این کتاب گردآوری شده، به نام شاعران دیگر هم دیده می‌شود. جدیدترین پژوهش در مورد اشعار رودکی، کتاب سروده‌های رودکی اثر استاد دکتر علی رواقی است (تهران، انتشارات فرهنگستان، ۱۳۹۹). در مقالۀ حاضر، به بهانۀ انتشار این کتاب، چند رباعی منسوب به رودکی را بررسی کرده‌ایم. اغلب این رباعیات نمی‌تواند سرودۀ رودکی باشد.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
1.4K viewsedited  05:10
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 19:28:07

«رباعیات خیّام و خیّامانه‌های پارسی»، علی نویدی ملاطی، نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۱، شمارۀ ۲ (پیاپی ۸۲)، تیر ۱۴۰۱،‌ ۱۲۹-۱۳۴
‏..
در این مقاله، فاضل ارجمند جناب نویدی ملاطی، ضمن معرفیِ موجزِ کتاب رباعیات خیّام و خیّامانه‌های پارسی، نکات اصلاحی و پیشنهادهای خود را نیز آورده است. از حُسن ظن و دقت نظر ایشان بسیار سپاسگزارم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
1.2K viewsedited  16:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 14:08:57 بررسی رباعیات حیدر هروی کلوچ
(بخش آخر)

رباعی زیر (دیوان حیدر، ۲۰۳-۲۰۴):
یک‌دم ز غم عشق تو بر [...] نزنم
بی خون جگر دو دیده بر هم نزنم
غافل نشدیم از تو هرگز نفسی
بی مهر تو از صبح ازل دم نزنم
در دیوان اهلی ترشیزی (ص ۵۹۲) با ردیف «نزدیم» بر اساس پنج دستنویس نقل شده که درستش همین است. فعل «نشدیم» در مصراع سوم، با «نزدیم» تطابق دارد نه «نزنم». در دستنویس گنج‌بخش، در مصراع نخست رباعی، کلمه‌ای که مصحح آن را مخدوش و ناخوانا فرض کرده، به وضوح «بی‌غم» است. در بیت زیر هم چنین اتفاقی افتاده است (دیوان حیدر، ۲۰۴):
گر دست دهد مرا زمانی صد [جان]
خواهم که هزار جان فدای تو کنم
مصحح در حاشیه توضیح داده که دستنویس در این موضع مخدوش بوده، بنابراین، کلمۀ جان را به حدس خود وارد متن کرده است. در تصویری از دستنویس گنج‌بخش که در اختیار من است، «با» در این کلمه کاملاً واضح و خواناست و طبق ضبطی که در دیوان اهلی ترشیزی آمده، این کلمه، «بار» است. ضمن اینکه صد جان با هزار جان مصراع بعدی به هیچ وجه سازگار نیست.
‏..
چند رباعی دیوان، عیب قافیه دارند که مصحّح متذکّر آن‌ها نشده است. از جمله، در رباعی زیر، عیب قافیه کاملاً مشهود است (دیوان حیدر، ۲۰۳):
در وادی عشق نامراد آمده‌ایم
وز گردش ایّام به داد آمده‌ایم
با صد غم و درد می‌رویم از سرِ کوت
القصّه به رسم دادخواه آمده‌ایم.

یا در این رباعی (همان، ۲۱۷):
گاهی نظری به بی‌نوایی می‌کن
یا گوش به سوی دادخواهی می‌کن
گر دولت وصل را نشایم باری
از دور به حال من نگاهی می‌کن
که کلمۀ «بی‌نوایی» با دو قافیۀ دیگر همخوان نیست و درست آن، مطابق نسخۀ «ن» (بادلیان) «بی‌گناهی» است و عجیب است که با اینکه مصحّح ضبط درست را در اختیار داشته، از کنارِ آن گذشته است.
‏..
این رباعیِ حیدر (دیوان، ۱۵۷):
آن شوخ به من به خشم و کین می‌گذرد
چین از سرِ ناز در جبین می‌گذرد
یارب! همه عمر این چنین خواهد بود
افسوس ز عمری که چنین می‌گذرد
یادآور رباعیات دو تن از هم‌عصران اوست؛ یکی، ملاّ حسین کاشانی (تحفۀ سامی، ۱۹۷):
آن شوخ کشیده تیغ کین می‌گذرد
وز عاشق خویش خشمگین می‌گذرد
بر جان من آن عتاب امروزی نیست
دیری است که عمر من چنین می‌گذرد
و دیگر، ملاّ فیضی تربتی (همان، ۱۹۸):
از پیش من آن زهره جبین می‌گذرد
آشوب دل و آفت دین می‌گذرد
عمرم همه بگذشت و ندیدم رویش
افسوس ز عمری که چنین می‌گذرد
‏..
در رباعی زیر (دیوان حیدر، ۲۴۱):
ای دل به حریم دل نشیمن کردی
آخر ز چه رو خیال رفتن کردی
ای دوست! مرا به کام دشمن کردی
دشمن نکند آنچه تو با من کردی
«ای دل» در آغاز رباعی، خطای کتابتی کاتب گنج‌بخش است و درست آن، «اوّل» است. قرینۀ این سخن، «آخر» در مصراع دوم است. ضمن اینکه، چگونه می‌شود دل در حریم دل نشیمن کند؟ بیت دومی رباعی، بی کم و زیاد، از رباعی ظهیر فاریابی (نزهة المجالس، ۴۰۱) اخذ شده است:
ای دوست! مرا به کام دشمن کردی
دشمن نکند آنچه تو با من کردی
تو سوخته خرمن دگر کس بودی
چون خویشتنم سوخته خرمن کردی.
‏..
رباعی زیر که از نسخۀ بادلیان نقل شده (دیوان، ۱۶۱-۱۶۲):
ایوان تو به کام دل برافراشته گیر
وز عمر تمام بهره برداشته گیر
چون در نگری آنچه مراد دل توست
برداشته گیر و باز بگذاشته گیر
سرودۀ شاعری به نام نظام‌الدین کاتب است و محمدبن یغمور آن را در سدۀ هشتم هجری قمری در سفینۀ خود نقل کرده است (رک. سفینۀ ترمد، ۴۷۷).
‏..
رباعی مشهور زیر نیز از نسخۀ بادلیان به دیوان حیدر هروی (ص ۱۶۸) راه یافته:
از حادثۀ زمان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یک دم نقد را غنیمت می‌دان
از رفته میندیش و ز آینده مترس
رباعی در دستنویس عزت قویون که در ۶۸۸ ق کتابت شده به اسم کمال الدین اسماعیل اصفهانی (د. ۶۳۵ ق) است (دیوان کمال، ۳۴۹). در سفینۀ کهن رباعیات (ص ۲۹۳) به اسم شمس گنجه است و در بعضی منابع به اسم خیّام نیشابوری (طربخانه، ۳۷) و بابا افضل کاشانی (رباعیات، ۱۴۴) است. به غیر از بابا افضل، منابع دیگر همگی قبل از حیات حیدر هروی تدوین یا کتابت شده است.
‏..
با این وضعیتی که گفتیم، به نظر من در مورد صحّت انتساب سایر رباعیات منحصر به نسخۀ گنج‌بخش به حیدر هروی باید تردید جدی داشت و در هر صورت، تذکر این موارد در مقدمۀ چاپ دیگری از کتاب، بسیار ضروری می‌نماید.

‏●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
1.4K viewsedited  11:08
باز کردن / نظر دهید