آدرس کانال:
دسته بندی ها:
عکس و عکس
زبان: فارسی
مشترکین:
2
توضیحات از کانال
من اینجا نامه، نقلقول و شعر کالکت میکنم.
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
0
3 stars
1
2 stars
0
1 stars
0
آخرین پیام ها 2
2022-11-15 04:37:46
...,
۲۴.۲۵.۲۶,...
160 views01:37
2022-11-08 12:33:24
دختر باشکوه من
همین حالا که میخوانی، چشمانت را لحظهای ببند و سعی کن تاریکترین دورهٔ تاریخی را که عمر بشر به خودش دیده را تصور و مرور کنی. بعد به خواندن ادامه بده.
کدام را دیدی؟ کجا رفتی؟ حملهی چنگیز مثلاً؟ یا ستم شاهان ایرانی از بینالنهرین تا اقیانوس هند؟ دو شقه کردن آدمها را دیدی برای سرگرمی صفویها؟ قحطی سال روس را دیدی؟ چند صد سال قرون وسطی را دیدی؟ پیشتر آمدی؟ آرژانتین و شیلی را دیدی؟ کجا را دیدی؟ کدام را میتوانی برایم بازگو کنی؟ قصهی ایوان مخوف یا هینریش هیملر؟ فرقی نمیکند. چه خونهایی که ریخته نشدند، چه شبهایی که به گمان مردمان بینوای دورههای سیاهی که در آن زیستهاند هرگز قرار نبوده به پایان برسند. اما حالا برای ما به سرعت پلک زدنی قابل مرور هستند. به هزار رنجی که کشیدی و فکر میکردی هرگز از آن بیرون نخواهی آمد فکر کن. چند ساعت برای بازگو کردن آن رنجها و ستمها لازم داریم؟ زخمهایی میمانند، اما تاریخ متوقف نمیشود همان طور که دیدهای.
قساوت و شقاوت انسان، هیچ مرزی ندارد، میتواند تا ابد ادامه پیدا کند، اما زورش به میل انسان به آزادی نمیرسد. چون آزادی، رهایی و امید بالهایی دارند و همیشه در هوا منتشرند و پای ستم به سنگها بسته است. ما زندانها را به خاطر وسعت و اندازه و بلندی دیوارهایشان نمیشناسیم، آنها را به خاطر دوستانمان به یاد میآوریم. آنها که راه و رسم و باورشان از دیوارهای سیمانی عبور میکند. رودخانهی حاشیه جنگل بلگراد را یادت هست؟ روی رودخانه چقدر سیم خاردار باید بکشند تا آب را نبینی و پرندهای روی آن ننشیدند؟ میدانم و گفتم که زخمهایی میمانند. اما من هم آمدهام تا به جای آن زخمهای کوچک عمیق بوسه بزنم و آنها را التیام بخشم.
این ستم هم روزی تمام میشود. این انتظار به سر میرسد، من نزد تو میآیم و همه قصههایی که برایت مینویسم را در گوش تو زمزمه خواهم کرد.
تا آنروز،
تو در دستان من هستی
و در قلب من
من نگهبان خوابهای تو هستم.
دریابند کوچک تو
پاییز
از نامههای #حسین_دریابندی به مخاطبی ناشناس که در چند یادداشتِ طولانیتر «ماهی سیاه کوچولو» خطاب شده است.
175 views09:33
2022-09-17 22:30:21
ماهیگیران میدانند دریا خطرناک و توفان سهمگین است، اما از دید آنها این دلایل هرگز برای ماندن بر روی خشکی کافی نیستند. آنها این فلسفه را برای آنهایی که دوستش دارند باقی میگذارند: بگذار توفان برخیزد، شب فرود آید - کدام یک بدتر است، خطر یا ترس از خطر؟
شخصا واقعیت را ترجیح میدهم؛ یعنی همان خطر.
بخشی از نامهی #ونسان_ونگوگ به برادرش تئو در سال ۱۸۸۲
199 views19:30
2022-09-16 22:30:10
من اشتباه میکردم.
از هیچ مرزی نمیشود راحت گذشت.
پشت سر حتما باید از چیزی دل کند؛ فکر کردیم میشود بدون دردسر عبور کرد، ولی برای ترک وطن باید از پوست خود جدا شد.
#لوران_گوده
180 views19:30
2022-09-15 22:31:10
حس نومیدی از اینجا نشأت میگیرد که آدم نمیداند چرا میجنگد، و حتی نمیداند اصلا باید بجنگد یا نه.
#آلبر_کامو
178 views19:31
2022-09-14 22:31:09
من فکر میکردم سالها باید یکی یکی سپری شوند تا هر بار آدم یک سال بزرگتر شود؛ اما اینطور نیست، این اتفاق یک شبه رخ میدهد.
#هاروکی_موراکامی
137 views19:31
2022-08-19 22:30:33
برای ندیدن بار دهشتناک زمان که شانههایتان را میشکاند و بسوی خاکتان میکشاند؛ باید مدام مست بود!
از چه؟ شراب، شعر یا پرهیزگاری. هرطور دلتان میخواهد.
#بودلر
161 views19:30
2022-08-18 22:31:01
من در این سالها احساساتی را فهمیدم و در خود حمل میکنم که توان بیانشان را ندارم. ذهنیتی نسبت به مفاهیم و پدیدهها در من است که نمیتوانم همهاش را بگویم و بنویسم. من برای بیان حس و درکم نسبت به پیرامون کلمه کم میآورم.
#فروغ_فرخزاد؛ نامه به #ابراهیم_گلستان
155 views19:31
2022-08-14 22:30:57
«اولگای عزیزم، من زندهام و سالمم و امیدوارم تو هم باشی. اگر برایت نامه ننوشتهام، هم به خاطر هواست و هم اینکه دارم نمایشنامه را مینویسم. کمی خستهکننده شدهاست اما در مجموع عمیق است.
نشستم، میزم را مرتب کردم، عکس تو را بیرون آوردم. مدت درازی نگاهش کردم. بهطور وحشتناکی در درون احساس شادی کردم. وقتی فکر کردم تو دوستم داری یکباره قلبم فرو ریخت. این است که خواستم باز برایت نامه بنویسم.
دارم اذیتت میکنم؟ نه خوب شد که دارم مینویسم مخصوصاً بعد از اینکه دیروز نامهای یأسآلود برایت نوشتم. دیروز اصلاً حال و حوصله نداشتم...
به مهمترین سؤال بپردازم: تو کی میآیی؟ باید بیایی. بیرحمی محض است که تمامی زمستان را از هم جدا باشیم...میتوانم دیدارت را تصور کنم. صورتت را میبینم، لبخندت را، میتوانم اولین کلماتت را بشنوم.»
نامه از #آنتوان_چخوف به #اولگا_کنیپر؛ مسکو، ۱۰ اوت
146 views19:30