Get Mystery Box with random crypto!

یا شهدا 🍃

لوگوی کانال تلگرام yashohada — یا شهدا 🍃 ی
لوگوی کانال تلگرام yashohada — یا شهدا 🍃
آدرس کانال: @yashohada
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5
توضیحات از کانال

شهادت یک مقامِ روحی‌ست
دنبالِ گلوله خوردن نباشید..!
🍃❤️🌱|
تنها راه شهادت، شهید بودن است⚘
#یاشهدا

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2021-10-04 01:20:22
.
"خندیدند و رد شدند.."
این خلاصه‌یِ زندگیِ آنهایی بود
که به دنیا آلوده نشدند!
#شهدا..
#میثاق‌مدیا

https://t.me/misagh_mediaa
@yashohada | #یاشهدا
3.3K views22:20
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:19:38
به فدای رخ چون ماه و چنین سروری ات
جان به قربان تو و عڪس تو و دلبری ات

همــه عالــم شـده مبهــوت تو ای آقـا جان
مات مــردی تو و رسـم ِ خوش ِ رهبری ات


*لبیڪ ـ یا ـ امام ـ خامنه اۍ *

@yashohada | #یاشهدا
3.2K views22:19
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:19:20 *عراقی .... عراقی*

شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراه های هور، فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است؛ غافل از این که عراقی ها از آن سنگر، حرکات ما را تحت نظر داشتند.
ناگهان از پشت سر، قایق ما را زیر آتش رگبار قرار دادند.
دو نفر شهید شدند، یک نفر زخمی شد و یک نفر سالم ماند.
به سمت راست سینه ام، دو گلوله اصابت کرده. ریه هایم سوراخ شد و تیر از پشت کمرم بیرون آمد. موتور قایق از کارافتاد، و قایقمان حدود ۲۰ متر از مسیر اصلی منحرف شد و رفت داخل نیزارها. دو نفری را که زنده بودند، با اصرار، به آب انداختم تا برگردند. چفیه ام را محکم دور کمرم بستم و کنار دو شهید، دراز کشیدم. ساعت ۱۱/۵ شب بود. فرکانس بی سیم ها را کم کردم و چیزهایی را که می توانستم، داخل آب انداختم. تا صبح در آن قایق، مکالمات را با صدای کم گوش می دادم و ذکر می گفتم. هر وقت قایق تکان می خورد، قایق را زیر آتش رگبار قرار می دادند. من هم فقط به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) توسل می کردم. نفس از جای تیرها وارد ریه ام می شد و از همان جا خارج می شد. خیلی درد می کشیدم. نماز صبح را خوابیده نیت کردم و خواندم.

صبح، متوجه نزدیک شدن عراقی ها به قایق شدم. بی سیم ها را خاموش کردم و مثل آن دو شهید، کف قایق دراز کشیدم. عراقی ها وارد قایق شدند و جیره غذایی و دوربین را برداشتند و قایقمان را بردند طرف سنگر کمین و رفتند. یک ساعت بعد، چند نفر دیگر آمدند و شروع کردند به خالی کردن جیب هایمان. نوبت به من که رسید، یکی از آن ها، دستش را داخل جیب بادگیرم کرد. داخل جیب یک جانماز، تیغ موکت بری، عطر و قرآن کوچکی بود.

از ضربان قلبم و گرمی بدنم، فهمید که زنده ام. داد زد:
«احیا...احیا...».
همه آمدند و شروع کردند به سیلی زدن. امّا من به رویم نیاوردم. با اسلحه چندین رگبار بالای سرم زدند. اما از بس، شب گذشته این صداها را شنیده بودم، برایم معمولی بود. دیدند هیچ راهی ندارند؛ یک کلاه کاسک را پر از آب کردند و ریختند روی من. آب به شدت وارد ریه هایم شد و ناخودآگاه چشم هایم را باز کردم. دست و پایم را گرفتند و پرتابم کردند روی سنگر کمین. دست هایم را بستند و با صورت روی زمین انداختند. شکنجه های سختی دادند و اطلاعات میخواستند
اما من می گفتم که یک کارگر ساده ام و چیزی نمی دانم. (در حالی که فرمانده یکی از تیپ های عملیاتی لشکر بودم و تمام اطلاعات پیش من بود). دوبار مرا با ریه تیرخورده داخل آب انداختند. ریه ام پر از آب شد. وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، تنفس برایم مشکل بود. وقتی دست و پا می زدم، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. مرا روی زمین می انداختند و با پا به کمرم می زدند و وقتی آب و خون از ریه هایم بیرون می زد، تفریح می کردند و لذت می بردند.

ظهر، خواستم نماز بخوانم، اما نگذاشتند.خوابیده نماز خواندم. متوجه شدم که می خواهند وسایلشان را جمع کنند و بروند. زخمی هایشان را بردند و کشته هایشان را گذاشتند و مرا هم در همان حال رها کردند.

با زحمت دست هایم را باز کردم و جلیقه ای پوشیدم تا داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وارد آب که شدم، دوباره ریه هایم پر از آب شد و مجبور شدم خودم را از آب بیرون بکشم. رو به قبله دراز کشیدم و متوسل شدم به امام زمان (عج).
در حال اشک ریختن و توسل بودم که ناگهان متوجه صدای قایق های خودمان شدم. نیروهای یکی از گردان های لشکر قم بودند. یکی از آن ها مرا شناخت و گفت:
«عراقی... عراقی...».
همه گلنگدن ها را کشیدند و آماده تیراندازی شدند. همان بنده خدا دوباره گفت:
«بابا عراقی که نیست، عراقی خودمان است»!

لباس هایم را درآوردند و چفیه تمیزی به کمرم بستند. چند لحظه بعد، عراقی هایی که مرا شکنجه می کردند، دستگیر کردند و آوردند. آن ها افتادند به دست و پای من و التماس می کردند که نجاتشان دهم... .

از آن جا بیهوش شدم و بعد از انتقال به بیمارستان شهیددستغیب شیراز، به هوش آمدم. بالای تخت من کاغذی زده بودند؛ روی آن نوشته بود: عراقی.

خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، کشیده محکمی زد توی گوشم و بعد از کلی بد و بیراه، گفت: عراقی قاتل!

با بی رمقی گفتم: من عراقی نیستم. فامیلی ام عراقی است... .
کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
راوی: سردارعبدالله عراقی

*شهدا در قهقهه مستانه اشان عندربهم یرزقونند.*

@yashohada | #یاشهدا
3.3K views22:19
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:19:01
دکتر احمدرضا بیضائی :


یک‌بار به محمودرضا گفتم :
این بار که برمی‌گردی برایم از آنجا سوغاتی بیاور. سوغاتی‌اش یک پرچم کوچک قرمز رنگ بود که رویش نوشته بود:
«کلنا عباسک یا بطلة کربلا - لبیک یا زینب»
که آن را بعد از رفتنش روی دیوار نصب کردم و الان یادگاریست که از او باقی مانده و حرف‌های زیادی با من می‌زند. غیر از این – یعنی فدا شدن در راه اهل بیت (ع) -
انگار چیزی در دل یا ذهنشان خطور نمی‌کرده است و به چیز دیگری فکر نمی‌کرده‌اند.
عنوان این شهدا که مشهور شده «مدافع حرم» است. این عنوان خیلی معنادار است.

محمودرضا می‌گفت:
این‌ها می‌خواهند در منطقه مقاومت شیعی را با مقاومت سلفی جایگزین کنند.
می‌گفت : حقیقت داستان سوریه همین است، باقی را رها کن. گفتم خب اگر جمع‌اش کردند بعدش چه؟ می‌خواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسد؟ گفت در این گام می‌خواهند که مقاومت باشد اما مقاومت شیعی دیگر باقی نماند.

@yashohada | #یاشهدا
3.1K views22:19
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:18:45
دلنوشته ای از زبان فرزندان شهید خط شکن جبهه مقاومت #حامد_کوچک_زاده

بابای گلم...

کل خاطراتم با تو ، خلاصه شد در یک قاب عکس

قاب عکسی که ، همدم شب ها و روزهای من است

قاب عکسی که تنها پناه دلتنگی های من است

قاب عکسی که تمام دنیای من است

@yashohada | #یاشهدا
3.1K views22:18
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:18:15
#مثلث_محراب_قمی_و_کاوه....

گوشی بی سیم دستش بود و با صدای بلند به لهجه‌ی مشهدی می‌‌گفت: مو محرابُم، شما ایادی شرق و غرب هستِن. پدرتان را در می‌آرُم. گفتم: با کی داری اینجوری حرف می‌زنی؟ گفت: با رئیس کومله ها، می‌خوام صدامو بشناسن که موقع عملیات بدونن با کی طرِفَن.

یکی از کردها می‌گفت، هر موقع مثلث محراب، قمی و کاوه در یک عملیات کامل می‌شد و صدایشان در بی‌سیم کومله ها می‌پیچید، همه حساب کار دستشان می‌آمد و می‌فهمیدند که شکست قطعی است.

خاطره ای به یاد فرمانده شیمیایی، شهید علی‌اصغر حسینی محراب
راوی: رزمنده دلاور سید مجید ایافت

مثلث برادران جبهه....
مثلث برادران بعد جبهه!!!

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

@yashohada | #یاشهدا
3.2K views22:18
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 01:17:58
#برشی_از_وصیت‌نامه_شهدا_

#شهيد_سيد_جمال_دربان‌فلك

ای امت حزب اللهی! اسلام مكتب انسان سازی است و انقلاب اسلامی با رهنمودها و رهبری صحيح امام امت (خمينی بت شكن) می‌رود تا جهانی شود و تمامی ابرقدرت‌ها را نابود كند و انقلاب را به صاحب اصلی اش امام زمان (عج) تحويل دهد. پس بر همه شما وظيفه شرعی است كه در هر كجا كه باشيد از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع كنيد.... از ولايت فقيه و روحانيت مبارز اطاعت و پشتيبانی كنيد كه هر دو ضامن پيروزی و پشتوانه اسلام هستند.

@yashohada | #یاشهدا
3.3K views22:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-28 13:06:02
شهیدے ڪه گوشت بدنش رو خوردند!

شهید احمدوڪیلے در جریان عملیات آزادسازے شهر سنندج توسط حزب ڪومله به اسارت گرفته شد.
دشمنان براے اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند
با دستگاه هاے برقے تمام صورتش را سوزاندند
بعد از آن پوست هاے نو ڪه جانشین سوخته شد همان پوستهاے تازه را ڪنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند
او مرتب قرآن زمزمه میڪرد
سرانجام اورا داخل دیگ آب جوش انداختند
و همان جا به دیدار معشوق شتافت
ڪومله ها جسدش را مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولیهایش دادند
و مقدارے را هم خودشان خوردند !
چه شهدایے رفتند تا ما الان در آسایش بمونیم.
ولے ڪسانے توے این مملڪت مسئولند ڪه حاضر نیستند حتے نام ڪوچه ها بنام شان باشد.
شهدا شرمنده ایم

شهید #احمد_وڪیلی

شادے ارواح طیبه امام و شهدا صلوات

@yashohada | #یاشهدا
7.7K views10:06
باز کردن / نظر دهید
2021-09-28 13:05:41
ای جانباز ....
زخم هـــای تنت
ستارہ دنباله داری است
که یادآور نادیدہ های آسمان ڪربلاست

#عباس‌هـای_روح‌اللہ

@yashohada | #یاشهدا
6.5K views10:05
باز کردن / نظر دهید
2021-09-28 13:05:26
#سردار #شهید #حسین #خرازی..

#فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند..
آمد تو ،همه مان #بلند شدیم..
#سرخ شد،گفت:
بلند نشید جلوی #پای من..
گفتیم حاجی!
خواهش می کنیم اختیار داری.. بفرمایید بالا..
بازجلسه بود ..
#ایستاده بود #بیرون سنگر..
می گفت نمیام ..
شماها #بلند می شید‌..
#قول دادیم بلند #نشیم..
.......................................‌‌‌................

#ولادت:۱۳۳۶ اصفهان #تحصیلات:دیپلم طبیعی
#شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۸ #شلمچه
#نحوه شهادت: اصابت بیش
از ۳۰ ترکش
#سن شهادت: ۲۸ سال
#مسئولیت: فرمانده لشکر
امام حسین ع
#یگان اعزامی:سپاه پاسداران
#محل دفن: اصفهان- گلستان شهدا

یازهرا..

@yashohada | #یاشهدا
6.4K views10:05
باز کردن / نظر دهید