Get Mystery Box with random crypto!

#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_21 وهمسرش و شیرین که ه | یواشکی دوست دارم

#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_21

وهمسرش و شیرین که هرسه با بهت نگاهم میکردن رفتم کنارشیرین ایستادم
که اروم دستش رو روی سربچه کشیدکه باصدای خفه وپایین گفتم
_بیدارمیشه شیرین
شیرین باچشمایی که برق می زد لب زد
ش یری ن_وای رزا باورم نمیشه تو تونستی انقدر زود ساکتش کنی
بابغض سرتکون دادم
_این بچه فقط بی تاب مادرشه همین تا یکی رو شبیه اون حس کرد اروم شد
مهنازخانوم_الهی برای اولادم بمیرم خدایا نوه سید طباطبایی من چرا باید اینطور
بی پناه بشه
حاج همایون نگاه جدی به حاج خانوم انداخت
همایون_نوه من بی پناه نیست من پشتشم؛پی غمبر خدا محمد (ص)پشتشه
خداپشتشه
پیغمبر اولادخودش و تنهانمیذاره حاج خانوم
به من نگاه کرداونقدر بانفوذ نگاهم کردکه قلبم افتاد توحلقم
حاج همایون_ بفرمایید بشینید سرپانمونید
_چشم
کنارشیرین نشستم که حاج همایون وهمسرش روبه رومون نشستن
بچه ارو محکم تواغوشم گرفته بودم اونقدر کوچولو وضعیف بودکه میترس یدم
ازدستم بیوفته تاحالا بچه ای به این کوچولو رو بغل نکرده بودم
حاج همایون_الهی شکر بالاخره بعدیک هفته این بچه راحت خوابید نه که ازشدت گریه ازحال بره
باغم به صورت گرفته ش نگاه کردم این مرد با این همه قدرت ومحکم بودنش
چقدر بخاطر نوه ش غصه داره
حاج همایون_ دخترم چندسالته؟
بااسترس نگاهش کردم سعی کردم اروم باشم من به این کارنیازدارم به
جزنیازخودم این بچه به من نیازداره نمیدونم چرا انقدر مهراین بچه به دلم
افتاده باهمین اولین نگاه
_۲۰سالمه
سرتکون داد
حاج همایون_درس می خونی
_بله دانشجو وکالت هستم همکلاسی شیرین جانم
حاج همایون_شیرین بهت گفته اگه قرارباشه از نوه م نگهداری کنی باید کل
شبانه روز اینجا باشی
سری به تاییدتکون دادم
_بله شیرین بهم گفته اگه شما قبول کنید من مشکلی ندارم فقط یه روز بامادرم
میام اینجا که اینجاروببینه و خیالش راحت باشه که من جام امنه دیگه مشکلی نمیمونه
حاج همایون دستی به سیبیل هاش کشید
حاج همایون_حق داره تواین دوره زمونه که دنیاپرگرگ شده نمیشه به هرکس ی
اعتمادکرد منم نمیتونم ساده به کسی اعتمادکنم ولی نگاه تو به اولادم اونقدر پاک بودکه اعتمادم روجلب کردی ازهمین الان میتونی کارت روشروع کنی
درباره حقوقت هرماه هفت میلیونه جای خواب و خوردوخوراکت بامنه وتواین
خونه س دررابطه با امنیتت من بهت تضمین میدم که تاروزی که اینجایی
هیچکس نگاه چپ بهت نکنه وازهرلحاظی امنیتت تامینه دررابطه بامادرت
میتونی همین الان زنگ بزنی ادرس اینجاروبدی تابیان ومن باایشون صحبت کنم
سری برام تکون داد
حاج همایون_ خب دیگه مسئله ای نیست
لبم روبازبون ترکردم و لب زدم
_فقط در رابطه با کلاس هام
نگاه جدی بهم انداخت
حاج همایون _برو بادانشکده صحبت کن که فقط برای امتحان های ترم بری
وبیای اونم بچه ارو همراهت میبری

#ادامه_دارد

@yavaashaki