Get Mystery Box with random crypto!

#زهرا_ولی_بهاروند #هم_قبیله #پارت۷۲ ‌ روشن، با همدردی نگاهش کر | کانال زهرا ولی‌بهاروند 🌊

#زهرا_ولی_بهاروند
#هم_قبیله
#پارت۷۲

روشن، با همدردی نگاهش کرد.
لحظه‌ای سکوت کرد و عاقبت،
با صدایی که عطا معتقد بود سرشار از آرامش است، شروع به حرف زدن کرد:
- از مادرت عصبانی‌ای، رنجیده‌ای؛ چون فکر می‌کنی اگه رفتارش متفاوت بود، مسیر زندگی تو هم تغییر می‌کرد. بهت حق می‌دم که دلخور، عصبی و محق باشی؛ اما تا حالا شده فکر کنی شاید مادرت متوجه تفاوت رفتارش با تو و برادرت نبوده؟

*رضایت ندارم حتی یک پارت از رمانم، از کانال خارج بشه یا به هر دلیلی سیو و کپی بشه. هرگز حلال نمی‌کنم. هیچ فایلی از رمان هم منتشر نمی‌شه. خوندن رمان فقط در کانال خودم «رمان‌های زهرا ولی‌بهاروند» مجاز و‌ حلاله.*

شاید فکر می‌کرده تو نیازی به توجهش نداری، چون هیچ‌وقت دستت رو به سمتش دراز نکردی و هیچ‌وقت بهش نگفتی به حضورش احتیاج داری.
نمی‌خوام تقصیر و گناه مادرت رو کمرنگ جلوه بدم؛ اما عزیزم! این یک حقیقته که تا ما حرف نزنیم، تا از خواسته‌ها و نیازهامون صحبت نکنیم، کسی متوجه‌شون نمی‌شه.
پدر و مادرت سکوت تو رو به پای خوشبختی و بی‌نیازیت گذاشتن و تو سکوت کردی، اون هم با این تفکر که خب! خودشون باید متوجه بشن من به محبت و بودنشون نیاز دارم. در صورتی که این یک تفکر غلط و بی‌اساسه.
ما تا حرف نزنیم، تا از خودمون، دردهامون و نیازهامون صحبت نکنیم، کسی متوجه‌شون نمی‌شه. کسی به یاری ما نمیاد، مگر این‌که ما دعوتش کرده باشیم‌.‌

لینک گروه گپ «هم‌قبیله»:
https://t.me/+NpGu2GhHG10yYWE8