Get Mystery Box with random crypto!

⁠ داستانِ یک جلد؛ رنج ندیده شدن ذهن ما آدمیان ساده‌ساز است. م | زمانهٔ برخورد

داستانِ یک جلد؛ رنج ندیده شدن

ذهن ما آدمیان ساده‌ساز است. می‌گویند «نابینایی»، دست روی چشمانمان می‌گذاریم، چیزی نمی‌نبینم، لحظه‌ای دیگر دست را بر می‌داریم و می‌گوییم چقدر سخت است! این‌چنین برای لحظاتی با یک درصد جامعه همدلی می‌کنیم و تمام و گویی جهان آن‌ها را شناختیم.
تازه این سویِ مثبت و انسانی ماجراست، ادبیات و قاموسِ ما مملو از عبارات و کلماتی است که نقصی در عضو یا معلولیتی را به مثابه تخفیفِ فرد، تخفیف شخصیت و هستی‌ فرد می‌داند، یکی از آن‌ها هم «کوری».
فقط تاریخ فرهنگ و ادبیات ما مقصر نیست، استمرار این وضعیت را خلاف بسیاری از جوامع دیگر، سیاست‌گذاران و حتی نخبگان رقم می‌زنند، با غیریت‌سازی‌ از افراد متفاوت با کلیت جامعه.
بیشتر از دیگران ما، اهالی رسانه و فرهنگ در ظلم مضاعفی که به این اغیار می‌شود مقصریم. ما که چون نابینایان و دیگر معلولان تیترخور خوبی ندارند، کمتر سراغشان می‌رویم، ما که از معلول در سناریوهایمان استفاده نمی‌کنیم مگر برای وضعیت سانتی‌مانتالِ افراطی که یا می‌خواهیم به میانجی معلول بخندانیم یا بگریانیم.
در شماره ١٤٥ ماهنامه مدیریت ارتباطات کوشیدیم که به سهم خود، جبرانِ تقصیر کنیم و جهان نابینای ایرانی و تعاملش با جامعه، آنچه هست و آنچه را که باید باشد، ترسیم کنیم. برای خودمان که سودمند بود، جهان دیگری شناختیم. امید که برای آنکه می‌تواند تأثیرگذاری‌ای داشته باشد هم سودمند باشد.

و اما جلد که مرتبط با پرونده‌ای در شرح جهانِ نابینای ایرانی است می‌خواهد لحظه‌ای منِ بینا را با جهان آن‌ نابینا آشنا کند. هرچه به جلد دست می‌کشیم نمی‌توانیم ارتباط بگیریم و بفهمیم که داستان چیست. فقط می‌دانیم خط بریل است. مثل نابینای ایرانی که تقریباً از همه‌چیز محروم است، از حمل‌ونقل استاندار شهری تا معماری و فرهنگ و هنر و کسب‌وکار.

@cm_magazine