سلام حالا کلی بحث خاستگاری و بی بی فیس(کوچک نما)بودنتون کردی | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
سلام
حالا کلی بحث خاستگاری و بی بی فیس(کوچک نما)بودنتون کردین ، فکر کنم من همش یه تنه زشتم
یه بار از مدرسه داشتم برمیگشتم تقریبا میشه گفت سوم نظری بودم ، بعد لباس فرم ماهم اون سال خیلی رسمی و کرم رنگ بود از لباس های کارمندا بود تقریبا و اولین بارم بود که شلوار کتون میدادن برا یونیفرم
نمیدونم مامان بابام کجا بودن که داداش کوچیکم که اون موقع میشد چهار یا پنج سالش خونه مامان بزرگم بود ، قرار بود من برم پیشش اما از شانس بد داروهاش نیاورده بودن و تب داشت شدید برای همین من بغلم برداشتمش و تو تاکسی تو بغلم بود بعد چون تب داشت بی حال افتاده بود منم قوربون صدقش میرفتم کنارمم یه خانم پیر نشسته بود برگشت بهم گفت: دخترم با بچه حرف نزن بذار بخوابه منم گفتم چشم بعد گفت همین یه بچه رو داری؟ گفتم نه حاج خانوم برادرمه گفت چرا بچت نمیشه؟ گفتم نه تا اومدم بگم بابا من بچه مدرسه ایم گفت الهی بمیرم مشکل از شوهرته ؟ گفتم نه باز مجال نداد گفت مشکل از توعه گفتم نه بابا گفت پس نامزدین دیگه رسما کفرم در اومده بود درسته مدرسه چادر اجبار کرده ولی هرکسی با کوله ببینه دیگه بچه مدرسه ای رو تشخیص میده گفتم اصلا من مجردم بابا یکم گذشت گفت بچت سرما میخوره ها شیشع رو ببند یعنی من نگاه من سکوت
بعد خونه ما تو خیابونه ، مامانم آرایشگاه داره معروفه ، جلو در که پیاده میشدم با بچه بغلم گفت عهههههه تو دختر فلانییییی ، نمیری دختر چرا یه ساعته نمیگی من مجردم دفعه بعدیم که اومد آرایشگاه به ننم گفت دیجی آزی ام
