2022-01-16 20:00:47
تأثیرات غزالی بر عبدالکریم سروش: مورد کُردشناسی
د. سروش در هشتادمین سلسله کلاسهای شرح مثنوی مولوی و هنگام بحث از اصل و نسب حسام الدین چلپی، به یکی از اجداد کُرد وی اشاره کرده و میگوید:
"در نزد گذشتگان کرد را کاملاً به معنای یک آدم عامی بی فرهنگ به کار میبردند. در کلمات مولانا هم هر وقت که میخواهد یک آدم سادهی جاهل را مثال بزند میگوید: یک کُردی. نزد گذشتگان، البته این مشهور بود که کُرد و اصلاً کردها یک طایفهای از جن هستند و اساساً یک جور نسب غیر انسانی برایشان قائل بودند".
این سخنان سروش صدالبته واکنشهایی را میان برخی نویسندگان و پژوهشگران کُردزبان برانگیخت. از جمله من به نقدهای عالمانهی دو تن از پژوهشگران کُرد، جناب د. اسماعیل شمس تاریخشناس کُرد (مدیر بخش پژوهشهای کُردی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)[1] و سرکار خانم د. ثریا خدامرادی (پژوهشگر حوزهی عرفان اسلامی و مدرس دپارتمان مطالعات دینی دانشگاه اِرفورت آلمان)[2] برخوردم که کوشیده بودند مدعیات کُردشناسانهی د. سروش را از منظر خود مثنوی مولوی، به چالش بکشند.
باری بنده هم میکوشم از منظر تاریخ اندیشههای کلامی و فقهی، پرتوی بر این بحث بیفکنم. حقیقت این است که سروش در نقل این سخنان، بیش و پیش از اینکه از فضای مثنوی متأثر باشد، از فضای آثار ابوحامد امام محمد غزالی (505هـ) فقیه، اصولدان و متکلم بزرگ شافعیمذهب متأثر است. غزالی در مواضع متعددی از آثارش، جهل و ناآگاهی را قرین کُردها دانسته و آنها را در ردهی اَعراب (عربهای بیابانی) قرار داده است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. در واقع قدمای مسلمان غالبا کُردها را بهترین مثال یا آرکیتایپِ (archetype) عجمهای بیاباننشین و دور از شهر میپنداشتند. طحطاوی فقیه و قاضی مصریِ حنفی (1816م) مینویسد: «منظور از أعرابی در اینجا هر آن کسی است که ساکن بادیه باشد خواه عرب باشد، یا عجم ـ مانند ترکمان و کُردها ـ باشد؛ و این [لقبِ اَعرابی] به سبب
غلبهی جهل بر اینها به علت دوری از مجالس علم است»[3].
اما غزالی نیز ـ که د. سروش بسیار از
احیاء العلوم و
کیمیای سعادت وی متأثر است ـ بارها کُردها را در اهل بادیه بودن، قرین اَعراب دانسته[4] و رذائلی چون فقدان حلم و تندخویی را به کردها، ترکها و جاهلانی که "نه عقل دارند و نه فضلی در میان آنهاست" منسوب میداند[5]. غزالی هنگام بحث از مذموم بودن بخل و حب مال، کردها و اعرابِ جِلف را در زمرهی "
اراذل الناس و الحمقی" قرار میدهد[6]. نیز غزالی در کتاب
مشکاة الأنوار، غلبه، استیلاء، قتل، اسیرگرفتن و... را "مذهب اَعراب و کُردها و بسیاری از احمقان" دانسته و این طوایف را از مملو از صفات "
درندگی"(سَبُعیت) میشناساند[7].
اما صریحترین تلقی غزالی از کُردها در کتاب
فضائح الباطنیة، ایراد شده است. او در این کتاب همان مطلبی را تکرار میکند که یک قرن پیش از وی، عبدالقاهر بغدادی (429هـ) متکلم بزرگ اشاعره گفته بود. غزالی یکی از دلایل انتشار و رواج مذهب باطنی را "ضعف عقل" در برخی از اقوام و طوایف میداند که ناشی از "
سرشت ابله و کودنی" آنهاست. او در ادامه سیاهان، عربهای کمخِرَد و کُردها را از مصادیق این نقصانهای سرشتی برمیشمارد[8]. چنانکه ما پیشتر در مطلب مجزایی با عنوان "نقش پروپاگاندا در جدلهای قرون میانی: مورد ثُمامة بن أشرَس"، وصف عبدالقاهر بغدادی ـ فقیه شافعی و متکلم بزرگ اشاعره ـ را نیز آورده بودیم که در بافتار جدل با باطنیه، به قوم و نژاد متمسک شده و برای تحقیر دیدگاههای فرقههای باطنیه، گروههای قومی و نژادیای چون نَبَطیان، کُردها و زردشتیزادگان را به
کمبود سرشتی و ذاتی بصیرت علمی و نظرورزی وصف میکند[9].
ــــــــــــ
ارجاعات:
[1]. نقدهای د. شمس در کانال شخصی ایشان در تلگرام (کانال کردستاننامه) منتشر شده است.
[2]. نقد د. خدامرادی در اینجا منتشر شده است.
[3].
حاشية الطحطاوي على مراقي الفلاح شرح نور الإيضاح، ص302، دار الكتب العلمية بيروت، 1997.
[4]. الغزالی،
احیاء العلوم، 2/342، دار المعرفة بيروت.
[5]. همان، 3/173.
[6]. همان، 3/243.
[7]. الغزالی،
مشکاة الأنوار، ص86، الدار القومية للطباعة والنشر، القاهرة.
[8]. «طَائِفَة ضعفت عُقُولهمْ وَقلت بصائرهم وسخفت فِي امور الدّين آراؤهم لما
جبلوا عَلَيْهِ من البله والبلادة مثل السوَاد وأفجاج الْعَرَب والأكراد...» (الغزالی،
فضائح الباطنیة، صص33،34)
[9]. «والذى يروج عَلَيْهِم مَذْهَب الباطنية أَصْنَاف احدها: الْعَامَّة الَّذين قلّت بصائرهم بأصول الْعلم وَالنَّظَر كالنبط والأكراد وَأَوْلَاد الْمَجُوس» (البغدادی،
الفرق بین الفرق، ص285).
عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
1.4K viewsedited 17:00